کد خبر : 46423
تاریخ : 1400/7/6
گروه خبری : اندیشه

تجربه علامه حسن‌زاده از جدا شدن روح از بدن/بذر سعادت چیست؟

یکی از نکاتی که علامه حسن‌زاده آملی در جلسات درس روی آن خیلی تأکید داشت، مراقبت بود و مکرر می‌فرمود: مراقبت بذر سعادت است، آن حاصل نمی‌شود جز با توجه و مراقبت تام و آنچه شرط آن بوده، دوام مراقبه است.

علامه حسن حسن‌زاده آملی از علما و عارفان به‌نام معاصر پس از یک دوره بیماری، روز گذشته (شنبه سوم مهرماه) به ملکوت اعلی پیوست. این سالک الی‌الله که متولد 1307 است در ادبیات، علوم غریبه، ریاضی، هیئت و طب نیز تبحر داشت، ایشان از اساتیدی چون مهدی الهی قمشه‌ای، علامه شعرانی، علامه طباطبایی و سیدمحمدحسن الهی بهره برد و از علامه شعرانی، اجازه اجتهاد و نقل حدیث دریافت کرد.

آنچه در ادامه می‌خوانید آداب سلوک از منظر علامه حسن‌زاده آملی از کتاب «صراط سلوک» است:

   انسان قرآنی باش

روزی در منزل حضرت استاد (دام عزه) مشرف بودم، سخن از قرآن به میان آوردند که قرآن عهدالله است، حضرت استاد در ادامه فرمودند: روزی درب منزل را زدند، در را باز کردم، دیدم جوانی است، گفت: حاج‌آقا دستورالعملی بفرمایید.

گفتم: اولاً انسان قرآنی باش و ثانیاً استقامت داشته باش.

گفت: بازهم بفرمایید، گفتم: تو برو همان اولی را انجام بده!

استاد، خدا باشد!

روزی در محضر درس استاد (دام عزه) که از فیض حضورشان بهره‌ می‌جستیم، فرمودند: آقا! ذکر می‌خواهید، یکی از اسماء قرآن ذکر است، ذکر همان قرآن است، البته دقت داشته باشید چطور برای درس وقت معین دارید، برای قرآن هم همین‌طور باشد، یک درس را قرآن قرار دهید، در پیشگاهش به درس بنشینید، استاد هم خدا باشد!

   باطن کتاب‌های ضاله

حضرت استاد می‌فرمودند: شبی در عالم رؤیا دیدم درون چاله سیاه و قیراندودی چند تکه گوشت افتاده است و مشغول جابه‌جا کردن آن‌ها هستم و بسیار متعفن و بدبو بود، وقتی از خواب بیدار شدم، بوی تعفن آن‌ها مشامم را آزار می‌داد، صبح ساعت 11 درب منزل را زدند، آقایی با موتورسیکلت آمده بود و یک پلاستیک سیاه بزرگی پُر از کتاب ضاله آورده و می‌گفت: می‌خواستم این کتاب‌ها را آتش بزنم، گفتم شاید برای شما به‌منظور خواندن و رد کردن خوب باشد و به دردتان بخورد. یاد خواب دیشبم افتادم و گفتم: آقا جان! آنجا که قرآن و اصول کافی و حدیث داریم، چرا به سراغ این‌ها برویم؟!

   آثار طهارت

روزی حضرت استاد (دام عزه) فرمودند: اساتید ما می‌فرمودند در طهارت دقت داشته باشید، قدمی عاشقانه بردارید و صادقانه بیایید تا این‌ها را بچشید، چندبار که شکار کنید به فهم این‌ها کمک می‌کند، یک جهش علمی پدید می‌آید و انسان می‌شود مصداق «إنَّ صَلَاتِی‌ وَ نُسُکِی‌ وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی‌ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» وقف خالص الهی می‌شود، به سوز و گداز می‌آید و افاضات و اشاراقات نصیبش می‌شود.

   کم‌خوردن تنها راه مبارزه با نفس

خداوند در قرآن می‌فرماید: «کُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»، بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، به‌راستی خداوند اسراف‌کنندگان را دوست ندارد.

ای دوستان من! پُرخوری بدون شک، قلب را می‌میراند و نفس را سرکش و طغیانگر بار می‌آورد، بدان که گرسنگی بالاترین خصلت مؤمن است.

یحیی‌ بن معاذ چه زیبا گفته است: اگر ملائکه هفت آسمان را شفیع قرار دهی و 124 هزار پیامبر و جانشین آن‌ها و همه کتاب‌های الهی را واسطه قرار دهی که نفست در ترک دنیا با تو همراهی کند و حکم حق را گردن نهد، نخواهد پذیرفت، اما اگر گرسنگی را وسیله قرار دهی و از راه گرسنگی وارد شوی، خواهد پذیرفت و مطیعت خواهد شد.

   زندانی در عالم مکاشفه

حضرت استاد می‌فرمایند: در سحر شب یکشنبه 5 مردادماه 1348 بعد از ادای نافله شب و نافله و فریضه صبح در اربعینی که ذکر جلاله «الله» را هر روز بعد از نماز صبح به عددی خاص داشتم، بعد از این ذکر به توجه نشستم که ناگهان جذبه و حالتی دست داد و بدن به صدا درآمد و می‌لرزید، آن‌چنان صدایی که مثلاً تراکتور روی سنگ‌های درشت و جاده ناهموار می‌رود، دیدم که جانم از بدنم مفارقت کرد و متصاعد شد، ولی در بدنی مثل بدن عالم خواب قرار دارد، تا قدری بالا رفت.

دیدم در میان خانه‌ای مانند پرنده‌ای که در خانه‌ای دربسته گرفتار شده است و به این طرف و آن طرف پرواز می‌کند و راه خروج نمی‌یابد، تخمیناً در مدت یک ربع ساعت گرفتار بودم و به این سو و آن سو می‌شتافتم، دیدم در این خانه زندانیم، نمی‌توانم به در بروم، سخنی از گوینده‌ای شنیدم و خود او را ندیدم که به من گفت: این محبوس بودنت بر اثر حرف‌های زیاد و بیخود تو است، چرا حرف‌هایت را نمی‌پایی!؟

من در آن حال چندین‌بار خدای متعال را به پیغمبر خاتم (ص) برای نجاتم قسم دادم و به تضرع و زاری افتادم که ناگهان چشمم به طرف شمال خانه افتاد که دیدم دریچه‌ای که یک شخص آدم بتواند به در رود، برویم گشوده شد، از آنجا در رفتم و پس از به در آمدن چندین به سوی مشرق در طیران بودم و دوباره به جانب قبله رهسپار شدم.

و هنگامی که از حبس رهایی یافتم، یعنی از خانه به در آمدم، آن خانه را بسیار بزرگ و مجلل دیدم، که در میان باغی بنا شده است و آن باغ را نهایت نبود و آن را درخت‌های گوناگون پُر از شکوفه سفید بود که در عمرم چنان منظره‌ای ندیدم.

و می‌بینم که به اندازه ارتفاع درخت‌ها در هوا سیر می‌کنم، به گونه‌ای که رویم، یعنی مقادیم بدنم همه به سوی آسمان است و پشت به سوی زمین و به اراده و همت و فرمان خود نشیب و فراز و بسیار خدای متعالی را به پیغمبر خاتم و همه انبیا قسم دادم که کشف حقایقی برایم دست دهد و در همین حال به خود آمدم.

آن محبوس بودن چند دقیقه، بسیار در من اثر بد گذاشت، به‌گونه‌ای که بدنم خسته و کوفته شده بود و سرم و شانه‌هایم همه سخت درد گرفت و قلبم به‌شدت می‌زد.

   بذر سعادت!

یکی از نکاتی که حضرت استاد (دام عزه) در جلسات درس روی آن خیلی تأکید داشتند، مراقبت بود و مکرر می‌فرمودند: مراقبت بذر سعادت است، حاصل نمی‌شود جز با توجه و مراقبت تام و آنچه شرط آن بوده، دوام مراقبه است که « إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا و َأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ»، نفس انسانی خوپذیر است، انسان به هر چه رو کند، آن می‌شود، چطور یک قطعه زغال در اثر مجاورت با آتش برافروخته می‌شود، انسان هم بر اثر مراقبه و همنشینی با ملکوت، الهی‌ می‌شود، و می‌فرمودند: استادم مرحوم علامه طباطبایی در خلوتی به من فرمودند: آقا! هرروز که مراقبتم قوی‌تر است، شب تمثلاتم صاف‌تر است.

حضرت استاد خود واقعه‌ای زیبا از مراقبه‌اش را این‌چنین می‌فرمایند: در اواسط ماه ذی‌القعده 1389 هجری قمری در وقت سحر به حال توجه نشسته بودم، انتقالی روی آورد و به تعبیری روح از بدن حرکت کرد و اموری را مشاهده کردم، ولکن این امور تیره و آمیخته با الوان و احوال و تعلقات و خار و خاشاک عالم ناسوت و طبیعت بود.

انتقال و حرکت روح هم بسیار کُند و سنگین بود و مدتش نیز کم بود، فهمیدم که مراقبت کامل و تام نیست و به‌طور کلی قطع علاقه‌ از کدورات دنیا دست نداد.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

ای عزیز! مهم‌ترین ذکر مراقبت است که مقام عندیت بوده و مصاحبت با حق تعالی است، همنشین از همنشین خود می‌گیرد و بدان شناخته می‌شود و به قول فصیح لبید بن ربیعه صحابی: «والمرء یصلحه القرین الصالح»

  لینک
http://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/46423