این نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر در گفتگو با ایسنا دلایل رشد نکردن تئاتر اجتماعی را در این سالها ارزیابی کرد و از نسبت تئاتر و جامعه در شرایط بحرانی سخن گفت. او با یادآوری دوره اوج تئاتر اجتماعی در دهه هفتاد گفت: اساسا بدنه تئاتر اجتماعی در اواخر دهه 70 با کسانی مانند محمد یعقوبی، علیرضا نادری و... شکل میگیرد. بعدتر با فهمیدن یا اضافه شدن تئاتر مستند، رویکردهای دگرگونهای را نسبت به تئاتر اجتماعی میبینیم که الزاما دراماتیک نیستند بلکه بیشتر فرم اجرا را دخیل میکنند. به همین دلیل تئاتر اجتماعی ایران که از بستری رئالیستی کار خود را آغاز و بعد در فرم خود را جستجو میکند، در سالهای اخیر به لحاظ بُنمایه دراماتیک بسیار ضعیف شده است. او درباره دلایل این وضعیت توضیح داد: زیرا بیشتر کارگردانهای نوجو و آوانگارد شکل دیگری از اجرا را دوست میدارند یا ترجیح میدهند جهان دیگر و شخصی خود را از تئاتر بیافرینند. بنابراین تئاتر اجتماعی به مثابه تئاتری که بخواهد معضلات اجتماعی را مانند طلاق، خودکشی یا هر چیزی را که جامعه درباره آن دچار تضاد و تناقض است، واکاوی کند، اساسا رو به افول گذاشته است. شمس یکی دیگر از دلایل افت تئاتر اجتماعی را این گونه تشریح کرد: از سوی دیگر باب گفتگو هم باز نبوده و هرگز پذیرفته نشده که این دغدغههای اجتماعی وجود دارد، بلکه همواره مشکلات مانند گَرد کف زمین زیر فرش پنهان و کوشیده شده انکار شود. بنابراین بازتاب دراماتیک و هنری آنها هم در تئاتر کمتر و در سینما بیشتر دچار این چالشها شده. در سینما به واسطه مدیوم گستردهای که در جهان دارد، میتوانیم چنین چیزی را دنبال کنیم ولی تئاتر به دلیل ظرفیتهای محدودش در این حوزه واقعا دچار خسران شده است. این پژوهشگر و مترجم تئاتر در ادامه درباره نسبت تئاتر و جامعه در شرایط بحرانی چنین گفت: اساسا هنر اجرا، هنری واکنشگراست، برخلاف تصور بسیاری که فکر میکنند که هنرمند معاصر باید در خود ذات پیشگویانه داشته باشد، تصور میکنم در حوزه هنر اجرا و اساسا تئاتر، یک هنر واکنشگرا هستیم. به این معنا که بر حسب تعریفی که خرد کلان جامعه نسبت به پدیدهای ایجاد میکند، واکنش نشان میدهیم. او با اشاره به تاثیرات تئاتر از اتفاقات مختلف در جوامع گوناگون افزود: در قرن گذشته اگر در حوزههای مختلف نگاه کنید، خواهید دید که بزرگترین رمانها و نمایشنامهها حسب اتفاقی که در جهان افتاده، شکل گرفتهاند مانند آثار بکت یا اساسا مکاتب هنری واکنشی بودهاند نسبت به جامعه، حال از اتفاقی مانند صنعتی شدن جامعه بگیرید تا جنگهای جهانی و... بنابراین از آنجاکه شخصا تئاتر را به عنوان یک زیرمجموعه و فرآیند کلی اجرا قلمداد میکنم، معتقدم این هنر، کارکرد تمرینی و مواجههای رسمی و دستکم قراردادی خود را در داخل فضای بحران از دست میدهد. شاید در بیرون از فضای بحران بتواند کار کند ولی قاعدتا تئاتر همیشه بخشی از اجراست و چون اجرا امری بزرگتر از تئاتر است، اجرای تئاتر در بحرانها به پرفورمنس آرت، هنر اعتراضی و... تغییر شکل میدهد. به این معنا که از پس اتفاقات واقعی ایدهها شروع میکنند به شکلگیری و براساس گفتمان خیابانی احداث میشوند، مانند کانسپت یخ که برای «کیان پیرفلک» رخ داد و این چیزی نیست که فقط در ایران رخ داده باشد. شمس با یادآوری تاثیرپذیری تئاتر از اتفاقات اجتماعی در دیگر کشورها اضافه کرد: دختران چریکی در اسپانیا، تئاتر چریکی دهه 60 در آمریکا، تئاتر فمینیستی دهه 60 و 70 در انگلستان و فرانسه و... چند نمونه از واکنش تئاتر به پدیدههای اجتماعی است. به شکل کلی، اجرا به عنوان یک کلانصورت که از تئاتر بزرگتر است، در حین بحران، واکنشگراست و ایده خود را از جامعه و توده میگیرد و آن را به یک کنش اجرایی تبدیل میکند. البته به همین دلیل اساسا اجرا در موقعیت بحران کارکرد همیشگی خود را از دست میدهد. او درباره دلیل این وضعیت توضیح داد: چراکه جامعه صراحت دارد و تئاتر درگیر استعاره است. آنچه را که تئاتر به عنوان استعاره و مَجاز با دور زدن محدودیتها میخواهد به آن اشاره کند، در جامعه به شکل واقعی و بیپروا حضور دارد. بنابراین در این شرایط کمِیت تئاتر لَنگ میزند. شمس در پاسخ به این سخن که گفته میشود هنرمندی مانند برشت بهترین متنهایش را در دل جنگ و بحران نوشته و اجرا کرده است، گفت: برشت بهترین متنهایش را نوشته ولی اجرا نکرده است. او به محض اینکه اوضاع آلمان به هم میریزد، کشور را ترک و نمایشنامههایش را در آمریکا و انگلستان اجرا میکند. اساسا برشت بعد از ورود نازیها، در آلمان نبوده بلکه در تبعید بوده است. او با بیان اینکه مخالف اجرای تئاتر در این شرایط نیستم، افزود: هر کسی خودش انتخاب میکند. در همین وضعیت هم مخاطبانی هستند که ترجیح میدهند تئاتر ببینند. من برایند کلی یک جریان را بررسی میکنم ولی بحثی نیست اگر کسی دوست داشته باشد اجرا کند.
|