بیشک ایران اسلامی تا همیشه به کسانی چون بوعلیسینا، حافظ، سعدی، مولانا، خیام، فارابی، خواجه نصیر و در عصر کنونی به بزرگانی چون شهید مطهری و یا سردارانی چون باکری و همت و یا شهید چمران، شهید سلیمانی و غیره، میبالد و اینها کسانی بودند که فراتر از زمان و مکان، برای همیشه بین مردم قابل احترام هستند و از همه مهمتر اینکه الگوی نسلهای جوان و نوجوان بهشمار میروند. اما در میان این چهرهها و بزرگان باید اشارهای هم کرد به سردار سلیمانی، قهرمان مبارزه با داعش و تکفیریها، سردار سلیمانی به تمام معنا شخصیتی چندبُعدی داشت که در تعریف و تحلیلهای سیاسی و بعضی جناحبندیهای امروزه، نمیگنجد؛ چون شخصیت ایشان فراتر از این تحلیلها و نگاههای داخلی بود. شهید سلیمانی نگاه مکتبی و مردمی داشت و بهترین راز جاودانه شدن را در خدمت به مردم و انقلاب میدید، فرق نمیکرد کجا باشد و شرایط چطور باشد، هرجا تکلیف بود، آنجا بود؛ فرق نداشت سیل خوزستان باشد و یا مبارزه با داعش، هرجا نیاز بود، حضور داشت و همین حضور بزرگترین خدمت به مردم و رمز ماندگاری شهید سلیمانی بود. اخلاقمداری، تواضع و فروتنی در کنار احترام به پدر و مادر و بزرگان و تکریم ایثارگران و خانواده شهدا، یک الگوی رفتاری بود که این شهید بزرگوار از خود به جای گذاشت و میتواند سرمشق خیلی از مدیران و مردم جامعه باشد. بیشک بزرگترین افتخار این شهید بزرگوار، بزرگ شدن در دامن خانوادهای روستایی و پاک و احساس تکلیف و دفاع از وطن در برابر دشمن تکفیری و ایستادگی و مقاومت بود که باعث شد فراتر از مرزها، دارای جایگاه خاصی باشد و نسلهای دیروز و امروز جامعه از رفتار و کردار و صفات ارزشمند او بتوانند الگو بگیرند و در زندگی و جامعه این فرهنگ زیبا را ترویج دهند. خاطرهای زیبا از سردار علاءالدین بروجردی، نماینده سابق مجلس در یادداشتی نوشت: روزی یکی از همرزمان نزدیک شهید بزرگوار حاجقاسم سلیمانی میگفت در یکی از سفرهای سردار در بحران داعش به عراق که در فصل زمستان صورت گرفته بود، حاجقاسم در شرایطی از عراق تماس گرفت که صدای تیراندازیها بهوضوح به گوش میرسید و وی در وضعیت جنگی قرار داشت. ایشان در این تماس اظهار کرد که شنیدهام تهران برف سنگینی آمده. گفتم، بله همینطور است. گفت، با این برف آهوهایی که در کوه نزدیک پادگان مقر سپاه وجود دارند، حتماً برای پیدا کردن غذا پایین میآیند، همین امروز به اندازه کافی علوفه تهیه کن و در چند جا قرار بده که آنها از گرسنگی تلف نشوند. من چون آن زمان فرمانده بودم، سریع اقدام و تا ظهر نظر ایشان را عملی کردم. با کمال تعجب بعدازظهر مجدداً زنگ زدند و گفتند، چه کردی؟! گفتم، دستور فرمانده عملی شد و آهوها دعاگو هستند. من از ایشان سؤال کردم در این شرایط سخت که با داعش درگیر هستید، چگونه به فکر آهوهای نزدیک مقر هستید؟ وی پاسخ داد، من بهشدت به دعای خیر آنها اعتقاد دارم...روحش شاد.
|