شناسه خبر:43765
1400/5/4 10:45:22

مرد کری بود که می‌خواست به عیادت همسایه مریضش برود، با خود گفت: من کر هستم، چگونه حرف بیمار را بشنوم و با او سخن بگویم؟ او مریض است و صدایش ضعیف هم هست. وقتی ببینم لبهایش تکان می‌خورد، می‌فهمم که مثل خود من احوالپرسی می‌کند، کر در ذهن خود یک گفت‌وگو آماده کرد. این‌گونه:

من می‌گویم: حالت چطور است؟ او خواهد گفت (مثلاً): خوبم شکر خدا بهترم.

من می‌گویم: خدا را شکر چه خورده‌ای؟ او خواهد گفت (مثلاً): شوربا، سوپ یا دارو.

من می‌گویم: نوش جان باشد. پزشک تو کیست؟ او خواهد گفت: فلان حکیم.

من می‌گویم: قدم او مبارک است. همه بیماران را درمان می‌کند، ما او را می‌شناسیم. طبیب توانایی است؛ کر پس از آنکه این پرسش و پاسخ را در ذهن خود آماده کرد، به عیادت همسایه رفت و کنار بستر مریض نشست. پرسید: حالت چطور است؟ بیمار گفت: از درد می‌میرم. کر گفت: خدا را شکر. مریض بسیار بدحال شد؛ گفت این مرد دشمن من است. کر گفت: چه می‌خوری؟ بیمار گفت: زهر کشنده، کر گفت: نوش جان باد. بیمار عصبانی شد. کر پرسید پزشکت کیست؟ بیمار گفت: عزرائیل. کر گفت: قدم او مبارک است. حال بیمار خراب شد؛ کر از خانه همسایه بیرون آمد و خوشحال بود که عیادت خوبی از مریض به‌عمل آورده است. بیمار ناله می‌کرد که این همسایه دشمن جان من است و دوستی آن‌ها پایان یافت.

از قیاسی که بکرد آن کر گزین، صحبت ده‌ساله باطل شد بدین

اول آنکس کاین قیاسک‌ها نمود، پیش انوار خدا ابلیس بود

گفت نار از خاک بی‌شک بهتر است، من ز نار و او خاک اکدر است

«مثنوی معنوی مولانا»

بسیاری از مردم می‌پندارند خدا را ستایش می‌کنند، اما درواقع گناه می‌کنند. گمان می‌کنند راه درست می‌روند، اما مثل این کر راه خلاف می‌روند.

شناسه خبر 43765