کد خبر : 12070
تاریخ : 1398/6/30
گروه خبری : اندیشه

سندر هیکس مهمان آمریکایی افق نو مطرح کرد؛

حرم امام رضا(ع) حس ویژه‌ای برایم داشت

به اسلام علاقه دارم بولتون غده سرطانی کاخ سفید بود

سپهرغرب، گروه اندیشه: نویسنده آمریکایی و مهمان کنفرانس سال گذشته افق نو در مشهد مقدس می‌گوید در حرم امام رضا علیه‌السلام حس ویژه‌ای داشته و علاقه‌مند است درباره دین اسلام بیش‌تر بداند.

کنفرانس «افق نو» کم‌تر از ده روز دیگر در بیروت، پایتخت لبنان، آغاز خواهد شد و امسال هم مانند سال‌های قبل با دعوت از مقامات سابق دولتی و فعالان مدنی، اجتماعی و فرهنگی از سراسر جهان، تریبونی بی‌نظیر را در اختیار منتقدان امپریالیسم و سیاست‌های غرب قرار می‌دهد. این کنفرانس که سال گذشته (2018) میزبان شماری از مقامات عالی‌رتبه سابق از دولت آمریکا بود و دولت ترامپ هم همان سال رسماً آن را تحریم کرد طی ماه‌های اخیر با مشکل دیگری هم مواجه بوده است: مراجعه مأموران اف‌بی‌آی به خانه مهمان‌های سابق کنفرانس و تهدید آن‌ها به جریمه و زندان در صورت سفر به بیروت.

از میان آمریکایی‌هایی که اف‌بی‌آی آن‌ها را از شرکت در افق نو منع کرد، «سندر هیکس» خبرنگار، محقق، نویسنده و فعال آمریکایی مفصل‌تر از بقیه به شرح ماجرا پرداخت. البته چنان‌که خودش می‌گوید: «هر کس با نویسنده درمی‌افتد، باید پای نوشته‌اش هم بایستد.» آقای هیکس می‌گوید به اسلام علاقه‌مند است و می‌خواهد درباره این دین بیش‌تر بداند. پس از پایان مصاحبه، اولین سؤالش راجع به اسلام درباره حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام است. وی می‌گوید طی سفر سه‌روزه‌اش به مشهد برای شرکت در کنفرانس سال گذشته افق نو، دو بار به حرم امام رضا علیه‌السلام مشرف شده و آن‌جا به نظرش مکان بسیار ویژه‌ای بوده است. سپس درباره زندگی امام رضا علیه‌السلام می‌پرسد. آن‌چه در ادامه می‌آید متن مصاحبه هیکس با پایگاه خبری مشرق درباره مراجعه مأموران اف‌بی‌آی به خانه‌اش، تجربه‌اش از شرکت در کنفرانس افق نو و همچنین دیدگاه‌هایش درباره معنویت، دین و انحطاط مذهبی در جامعه آمریکا است.

     شما مفصل‌تر از مهمانان دیگری که اف‌بی‌آی به سراغ آن‌ها رفته، در این‌باره توضیح داده‌اید. لطفاً تعریف کنید که مأموران اف‌بی‌آی چگونه به خانه شما آمدند و از شما چه پرسیدند؟

همراه با کارآگاه‌های اداره پلیس نیویورک به خانه من آمدند. شخصاً انسان‌های خیلی خوبی بودند، اما نماینده سیاست‌های بدی در دولت آمریکا بودند که با حریم خصوصی در تضاد هستند. منشور حقوق [ده متمم] قانون اساسی آمریکا [و به طور خاص متمم چهارم] درباره امنیت شهروندان در مقابل تفتیش و توقیف غیرموجه و حق برخورداری از حریم خصوصی صحبت می‌کند. اتفاقاً من از حرفه‌ای‌گری آن‌ها خوشم آمد، چون یک کپی از کیفرخواست علیه «مونیکا ویت» [افسر سابق دایره ضدجاسوسی نیروی هوایی آمریکا که به جاسوسی برای ایران متهم شد را همراهشان آورده بودند و من پیش خودم گفتم «خب، حداقل [به خودشان زحمت داده‌اند و] کاغذبازی‌هایشان را کرده‌اند.» گفتند این کیفرخواست، جدید است و باید آن را ببینی؛ در حالی که واقعاً جدید نبود، بلکه به ماه فوریه برمی‌گشت.

این‌جا بود که دیگر از مسیر واقعیت منحرف شدند؛ گفتند ویت چون به کنفرانسی در ایران رفته بود، استخدام [نهادهای اطلاعاتی ایران] شد. من فکر نمی‌کنم این ادعا صحت داشته باشد؛ بعید می‌دانم ویت به اسلام گرویده باشد، فقط به این خاطر که مثلاً در یک کنفرانس «هالیوودیسم» [که به موازات افق نو و در خصوص نقش هالیوود در دشمن‌تراشی از ایران برگزار شد] شرکت کرده است. به نظر من این‌ها تصمیم‌هایی هستند که پس از مدت زمان زیادی اندیشیدن گرفته می‌شوند. به نظرم شما [مثلاً از جانب خداوند] انتخاب می‌شوید که چنین کاری را انجام بدهید. این تصمیم‌ها ساده نیستند و فی‌البداهه اتخاذ نمی‌شوند.

     «مونیکا الفریده ویت» افسر دایره ضدجاسوسی ارتش آمریکا که به جاسوسی برای ایران متهم شده است

من می‌دانم که در این کنفرانس‌ها چه خبر است؛ شخصاً در کنفرانس حمایت از فلسطین در تهران بودم، سال گذشته در مشهد در افق نو حضور داشتم. ماهیت این کنفرانس‌ها ایجاد روابط بر اساس دوستی، تبادل فرهنگی، شناخت افراد دیگر و همکاری میان افرادی است که به شدت به صلح و دیپلماسی بین‌المللی علاقه‌مند هستند؛ همچنین شکستن تصویرهای نهادینه‌شده درباره این‌که آمریکایی‌ها چه انسان‌هایی هستند و یا ایرانی‌ها چه انسان‌هایی هستند. بنابراین من هم معتقدم که یک جنبه از این کنفرانس بسیاری افراطی است، آن هم عشق افراطی، دوستی افراطی و رفاقت افراطی [میان شرکت‌کنندگان] است.

حضور در این کنفرانس‌ها برای من به عنوان یک محقق بسیار شگفت‌انگیز بوده است، عمدتاً به خاطر شبکه‌ای [از دوستان] که افق نو در اختیار شما می‌گذارد. من اکنون دوستانی دارم که اعضای سابق سی‌آی‌ای [مانند «فیلیپ جرالدی»] یا اعضای سابق پنتاگون [مانند «مایکل مالوف»] هستند. اگر ویژگی شبکه‌سازی افق نو نبود، الآن این دوستان را نداشتم. من با فیلیپ جرالدی در مشهد آشنا شدم و معلوم شد ما دو نفر نقاط اشتراک زیادی با یکدیگر داریم: هر دو از منتقدان صهیونیسم هستیم و از طریق این لنز به موضوع دروغ‌پردازی درباره 11 سپتامبر نگاه می‌کنیم. با افراد دیگری هم آشنا شده‌ام، مانند «اسکات بِنِت » [افسر سابق دایره جنگ روانی ارتش آمریکا که علیه ارتش دست به افشاگری زد ] و «مایکل اسپرینگمن » [دیپلمات سابق آمریکایی و مدیر سابق دفتر صدور روادید در جده که پس از افشای روابط سی‌آی‌ای با تروریست‌های تحت حمایت سعودی توسط وزارت خارجه آمریکا از کار برکنار شد].

بگذارید یک داستان بانمک برایتان تعریف کنم. همین چند وقت پیش، کتاب «علی‌رغم میل باطنی‌مان: [تاریخ مخفیانه چگونگی استفاده از آمریکا برای ایجاد اسرائیل]» را که نوشته «آلیسون ویر » است در نیویورک خواندم. سپس برای کنفرانس فلسطین به تهران رفتم. آن‌جا ما را سوار اتوبوس کردند و به «موزه دفاع مقدس» بردند. در موزه که بودیم، زنی را دیدم که روسری سرش است. یک‌هو پیش خودم گفتم انگار این زن را می‌شناسم. فکرش را بکنید: در بین این همه جا که ممکن بود آلیسون ویر را برای نخستین بار ببینم، چه‌قدر احتمال داشت در موزه دفاع مقدس در تهران با او ملاقات کنم و به او بگویم که کتابش را خوانده‌ام! بعداً در نیویورک او را به «انجمن چپ» [سازمان غیرانتفاعی برای آشنایی افراد ترقی‌طلب با یک‌دیگر] بردم و با هم همکاری کردیم. به هر حال، ملاقات با او در تهران خیلی جالب بود. یکی دیگر از خوبی‌های این کنفرانس‌ها [که به همت سازمان افق نو برگزار می‌شوند] همین است؛ نه تنها به روابط بین‌المللی کمک می‌کنند، بلکه اعضای جنبش‌های عدالت‌خواه در آمریکا یا در حمایت از فلسطین را هم با هم متحد می‌کنند. بعضی وقت‌ها برای این‌که با شخصیت‌های جالب آمریکایی آشنا شوید، باید به تهران [و کنفرانس افق نو] بروید.

      شما نهایتاً تصمیم گرفتید در کنفرانس امسال در بیروت شرکت نکنید، اما می‌دانم که این تصمیم را به سادگی نگرفتید. در این‌باره هم لطفاً توضیح بدهید.

بله، من وقت زیادی صرف گرفتن این تصمیم کردم. در بخش اعظم این مدت هم تصمیمم این بود که به کنفرانس بروم. باید بگویم که واقعاً از قدرت دعا استفاده کردم. از خداوند کمک خواستم و این تصمیم را به خود او سپردم. بگذارید حتی این را هم بگویم که من برای گرفتن این تصمیم به مزار یکی از اجدادم به نام «الیاس هیکس » رفتم، «عود» و متکای مدیتیشنم را با خودم بردم. الیاس هیکس یکی از فعالان مشهور ضدبرده‌داری بود و به عنوان یک «کووِیکر » [رهبران مذهبی عمدتاً مسیحی و معتقد به توانایی تک‌تک افراد در ارتباط مستقیم با خداوند ] در کشور می‌چرخید و سخنرانی می‌کرد. او در خانواده و زندگی من جایگاه مهمی دارد و من طی سال‌های سال رابطه قوی‌ای با او پیدا کرده‌ام. بنابراین من آن‌جا رفتم و به معنای واقعی کلمه روی استخوان‌های یکی از اجدادم نشستم و در این‌باره فکر کردم. یادم می‌آید که سه یا چهار هفته پیش آن‌جا بودم. واقعاً خوب است که [در آرامش] بنشینید و عمیقاً به یک موضوع فکر کنید... و در واقع به آن فکر نکنید، بلکه به خدا اعتماد کنید.

      قطعاً فعالیت‌های شما با شرکت نکردن در یک کنفرانس به پایان نمی‌رسد. الآن در خود آمریکا مشغول چه فعالیتی هستید؟

شنبه گذشته در یک نشست سه‌ساعته با موضوع حقیقت‌یابی 11 سپتامبر شرکت کردم. در حال حاضر در یکی از مناطق چسبیده به نیویورک یک گروه جدید وجود دارد به نام «کمیته وکلای حامی تحقیق درباره 11 سپتامبر ». در نشست این گروه که واقعاً یک اتفاق تاریخی بود، «کریستوفر گیویا» رئیس یکی از اداره‌های آتش‌نشانی نیویورک هم حضور داشت. جالب این‌جا بود که 2500 دلار خرج شده بود تا یک سالن بزرگ برای این مراسم اجاره کنند. این سالن در زیرزمین یک «کلیسای توحیدگرا » [معتقد به یگانگی خداوند به جای تثلیث] برگزار شد و حتی مراسم را با دعای یک کشیش توحیدگرا آغاز کردند. کلیسای توحیدگرا از نظر عقاید مسیحی بسیار آسان‌گیر است و طرز فکر بین‌مذاهبی دارد که من هم به آن علاقه زیادی دارم.

در مجموع، مراسم یک وقار خاصی داشت؛ شمع روشن کردند، اسامی تمام 400 مأمور امدادی را خواندند که در 11 سپتامبر جان خود را از دست دادند. تمام سالن مملو از جمعیت بود. تصاویری از احداث مرکز تجارت جهانی به نمایش گذاشته شد و آتش‌نشان‌های دیگر به افتخار آتش‌نشان‌های قربانی مارش نواختند. «ریچارد گِیج» [بنیانگذار سازمان «معماران و مهندسان حامی حقیقت‌جویی درباره 11 سپتامبر» یکی از گروه‌هایی که معتقد است برج‌های دوقلو در نتیجه انفجار کنترل‌شده و تعمدی تخریب شده‌اند، نه در اثر برخورد هواپیماها ] هم آن‌جا حضور داشت. برخی از دوستان من از شبکه راشاتودی هم آن‌جا بودند و مراسم را پوشش می‌دادند.

      عجیب است که با وجود این همه شواهد مبنی بر این‌که حوادث 11 سپتامبر یک عملیات پرچم دروغین بوده، باز هم این همه افراد هستند که باورشان می‌شود یک گروه کوچک تروریستی توانسته چنین کاری را انجام بدهد.

اعتقاد به 11 سپتامبر سطحی معادل سطح اعتقادات دینی دارد؛ مانند یک اعتقاد فرهنگی در آمریکا بسیار قدرتمند است. آن‌چه باید درباره 11 سپتامبر در آمریکا بدانید، همین است؛ این‌که اگر شما در آمریکا این حادثه را زیر سؤال ببرید، تقریباً مثل این است که در ایران وجود خداوند را زیر سؤال برده باشید. این یکی از آن مواردی است که در آمریکا هیچ‌کس آن‌ها را برنمی‌تابد. البته [مثال انکار وجود خداوند در ایران را زدم، چون] ما در آمریکا و به خصوص در شهرهای بزرگ دیگر فرهنگ مذهبی آن‌قدرها قدرتمندی نداریم. به خاطر همین هم سفر به یک کشور با حکومت دینی [مانند ایران] و تماشای شیوه دیگری از تنظیم مقررات در جامعه، برای من شگفت‌انگیز بود، چون من احساس می‌کنم جامعه ما [آمریکایی‌ها] عمدتاً سرگردان، سردرگم و بی‌اخلاق شده است.

ما داریم به هر سو چنگ می‌اندازیم تا بلکه بفهمیم چه چیزی درست و خوب است. قدرت زبان و قدرت اعتقاد و باور را نمی‌دانیم؛ اعتقادی به خودمان و «نور درون» [یا «نور الهی» اصطلاح برگرفته از انجیل به مفهوم نوری که خداوند در دل همه انسان‌ها قرار داده است و به موجب آن هر فرد به طور مستقل می‌تواند با خداوند ارتباط برقرار کند] نداریم؛ اعتقاد نداریم که یک خالق ما را برای انجام یک مأموریت [و هدف خاص] خلق کرده است و یک وظیفه‌ای وجود دارد که ما به دنیا آمده‌ایم تا آن را انجام بدهیم. من با بسیاری از [دروغ‌ها و] افسانه‌هایی که در جامعه ما وجود دارند، مخالفم؛ افسانه‌هایی که می‌توان نام آن‌ها را پسامدرنیسم گذاشت که می‌گوید دیگر هیچ «حقیقتی» [به طور مطلق و خدشه‌ناپذیر] وجود ندارد. این‌ها همه دروغ‌های فرهنگی هستند که صحت ندارند، اما جامعه آمریکا الآن بر اساس آن‌ها عمل می‌کند. بنابراین برای درک نگاه مردم آمریکا به 11 سپتامبر باید بدانید که جامعه ما در ایالات متحده بسیار سردرگم است و به دنبال چیزی می‌گردد تا آن را جایگزین خدا کند، چون بسیاری از افراد در جامعه ما و به طور خاص رهبران ما، هیچ ارتباطی با خداوند ندارند؛ تنها چیزی که دارند «نفس» [«ایگو »] است، به جای آن‌که درکی از «یک قدرت برتر» [به نام خداوند] داشته باشند.

من شخصاً به این مسائل علاقه زیادی دارم و هدفم در تمام زندگی پیدا کردن توانایی ارتباط مجدد با خداوند و قدرت برتر خودم قرار داده‌ام. چندین سال است که در مسیر معنوی قرار گرفته‌ام؛ دارم «مدیتیشن زِن» [یکی از انواع مدیتیشن برگرفته از آئین بودایی چین] انجام می‌دهم و در جلسات کوئیکر شرکت می‌کنم. از کلیسای کاتولیک خارج شده‌ام و همچنین به اسلام علاقه‌مند هستم و می‌خواهم بدانم اسلام چه درس‌هایی می‌تواند درباره خداوند و قدرت برتر خودم به من بیاموزد.

      آن‌چه شما درباره دین در جامعه آمریکا و در میان رهبران این کشور می‌گویید، در حالی است که عمدتاً آمریکا مذهبی‌ترین کشور به عنوان در میان کشورهای غربی تلقی می‌شود.

منظور شما را می‌فهمم و داده‌های آماری هم این صحبت شما را تأیید می‌کنند، اما مشکل این‌جاست که آن نسخه مسیحیتی که در میان مردم آمریکا قدرتمند است، لزوماً همان «پیام عیسی» علیه‌السلام نیست. پیام عیسی، پیام عشق و رحمت و در تضاد با «ناسیونالیسمِ تقدس‌مآبانه » [به معنای زهد بیش از حد و مردم‌گریزی] است. این [دین صحیح و متعلق به] همان عیسای انقلابی و افراطی در صلح و عشق و همکاری اقتصادی است؛ و همچنین در اشتراک اقتصادی [و کمک به فقرا]، اشتراک غذا [و سیر کردن گرسنگان]، ترحم به هم‌دیگر، رشد دادن یک‌دیگر، کمک به هم‌دیگر برای نزدیک‌تر شدن به خداوند و به هدف‌مان. این در حالی است که مسیحیت آمریکایی بیش‌تر به جای آن‌که خود را با آن چیزی تعریف کند که مورد پسندش است، خودش را در تضاد با آن چیزهایی تعریف می‌کند که با آن‌ها مخالف است.

یک نکته دیگر هم این است که بسیاری از «مسیحیان انجیلی » در آمریکا به هر قیمتی از اسرائیل حمایت می‌کنند. این هم از همان دروغ‌های فرهنگی است که در نتیجه فیلم‌هایی مانند «ده فرمان » [فیلم سال 1956 درباره زندگی حضرت موسی علیه‌السلام و زندگی قوم یهود، که نامش اشاره به ده فرمان خداوند به این پیامبر الهی در کوه سینا دارد] و برخی فیلم‌ها و کتاب‌های دیگر مانند آن ایجاد شده‌اند. به طور کلی در این فرهنگ، شما با آموزه‌های انجیل بزرگ می‌شوید و درباره آوارگی یهودیان می‌آموزید؛ البته این وقایع معنا [و صحت] دارند، اما معنای آن‌ها این نیست که مردم فلسطین از حقوق اساسی بشر برخوردار نیستند.

      به موضوع افق نو برگردیم. امسال که در این کنفرانس حضور نخواهید داشت، بیش از همه از چه چیزی ناراحت هستید.

راستش را بخواهید اوایل در فکر این بودم که کنفرانس بیایم و نهایتاً بعد از آن دستگیر شوم، اما یک پسر نوزاد در خانه دارم و دارم تلاش می‌کنم پدر خوبی برای او باشم، بنابراین تصمیم گرفتم خانواده‌ام را در اولویت قرار بدهم. با این حال، به عقیده من رفتن به این کنفرانس یک اقدام در جهت مقاومت سیاسی مقابل ترامپ و [سیاه‌ترین و] بدترین ویژگی‌های [دولت] آمریکاست: حرص، در اولویت قرار دادن ماتریالیسم [و اصالت قائل شدن برای پول و ثروت]؛ به طور کلی، عناصر تشکیل‌دهنده نظام حاکم بر آمریکا از جمله نظامیگری [تأکید بیش از حد و استفاده توسعه‌طلبانه از قدرت نظامی]، اختیارگرایی افراطی [و اعتقاد به آزادی بی‌حدومرز برای انسان‌ها] و طرزفکر افراطی وال‌استریت. [حضور در این کنفرانس] راه عالی‌ای برای معنویت‌گرایی و اقدام به مقاومت معنوی علیه این‌ها بود. [به جز افق نو] فرصت‌های بسیار معدودی برای مقاومت معنوی واقعی و حقیقی وجود دارند، مگر آن‌که در قالب مدیتیشن زِن به مدت یک هفته به کوه بروید.

      گفتید با این‌که در افق نوی امسال حضور ندارید، یک مقاله برای این کنفرانس آماده کرده‌اید. لطفاً توضیح بدهید که موضوع آن چیست.

مقاله‌ای که نوشته‌ام بر اساس حدوداً یک سال تفکر است؛ تفکراتم از زمان حضور در کنفرانس افق نوی سال گذشته به بعد درباره نقاط اشتراک میان مسلمانان و مسیحیان، سنت‌های معنوی آن‌ها، دیدگاه‌های مشترک دو طرف درباره تاریخ و عیسی علیه‌السلام، نگاه به ظهور معنویت‌گرایی در دوره‌ای بسیار سردرگم و ماتریالیست، و علاقه‌ام به آزادسازی [انسان‌ها]، دموکراسی، سوسیالیسمِ دموکراتیک، و واقعیت درباره 11 سپتامبر. در مقاله‌ام درباره همه این‌ها توضیح داده‌ام؛ البته می‌دانم همه این موضوعات مرتبط با افق نو نیستند، اما مرتبط با خود من هستند.

      به عنوان آخرین سؤال، درباره اخراج بولتون و پیامدهای احتمالی این اتفاق بر روابط ایران و آمریکا توضیح بدهید.

بولتون مانند یک [غده] سرطان در کاخ سفید بود، شخصیتی متعلق به دوران «ایران-کنترا » [رسوایی دولت ریگان پس از فروش سلاح به ایران بر خلاف قوانین کنگره و به امید آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان] و دولت‌های جورج بوش پدر و پسر؛ شخصیتی مانند «الیوت آبرامز» [دیپلمات آمریکایی که در ماجرای ایران-کنترا به خاطر مخفی‌کاری مقابل کنگره مجرم شناخته شد، اما در دولت‌های ریگان، جورج بوش پسر و اخیراً دونالد ترامپ سِمت‌های سیاست خارجی را در اختیار داشته است]. برگرداندن جان بولتون و الیوت آبرامز [که در دولت ترامپ نماینده ویژه در امور ونزوئلاست] به معنای بازگرداندن بدترین اعضای دولت‌های مخفی و جناح راستی ریگان و بوش بود. اخراج او یک پیروزی برای تمام نیروهای ضدجنگ بود.

من با برخی از حامیان ترامپ دوست هستم، از جمله آن‌ها همین اسکات بنت است که قبلاً در افق نو هم حضور داشته [و امسال هم به کنفرانس بیروت دعوت شده است]. بنت از طرفداران ترامپ است. یکی از دوستان دیگر من هم که از حامیان ترامپ است، می‌گوید ترامپ یک «رئیس‌جمهور صلح» است، چون خواهان پایان دخالت آمریکا در سوریه بود، در حالی که جان بولتون بود که جلوی عملی شدن این تصمیم را گرفت. ترامپ در افغانستان هم می‌خواست اقدام به کاهش درگیری‌ها کند. بنابراین به عقیده من اخراج بولتون یک پیروزی بسیار بزرگ است.

  لینک
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/12070