کد خبر : 12979
تاریخ : 1398/7/23
گروه خبری : جامعه

سپهرغرب با نگاهی به اعزام زائران اربعین از امامزاده هادی ابن علی همدان مطرح کرد:

خیمه‌گاه شهدا تجلی تکثیر علمدارها در اربعین

سپهرغرب، گروه خبر - سمیرا گمار: زنگ زد برای خداحافظی، تلفن را که قطع کردم نتوانستم طاقت بیاورم، شب اولی بود که زائرها اعزام می‌شدند. ساعت هشت و نیم شب خودم را به امامزاده هادی ابن علی (ع) رساندم؛ «خیمه‌گاه اعزام زائران اربعین حسینی».

زودتر از دوستم رسیده بودم، چند نفری گوشه حیاط امامزاده ایستاده بودند که به چشمم آشنا آمدند، چشمم به ضریح خورد «السلام علیک یا آقا... من علیک‌السلام می‌خواهم» یک‌ صدای حزین مداحی از محوطه به گوش می‌رسید: «با نوای کاروان... باربندید همرهان... این قافله عزم ِکرب و بلا دارد...».

یاد جبهه افتادم! به سمت خانم‌ها رفتم، تعداد افراد بیشتر شده بود. با چشم‌های بارانی، همه را بوسیدم، هم زائران را و هم آنانی که برای بدرقه آمده بودند، شاید آن‌ها خیال می‌کردند من زائرم، دستم را می‌فشردند و توی آن شلوغی می‌گفتند: «به آقا بگو ما را هم بطلب» ‌گفتم چشم!

حیاط خیمه‌گاه شلوغ‌تر شده و برای منِ جنگ‌ندیده تداعی صحنه‌های پیش از اعزام رزمندگان به جبهه بود، شاید هم واقعاً رزمنده بودند و سپاه اباعبدالله (عج) برای خدمت به بقیه‌الله (عج) آماده می‌شد. به گمانم لیست زائران تکمیل شده بود، مرد جوانی مقابل جایگاه قرار گرفت و گفت: «قدر این زیارتی که می‌روید را بدانید، شهدا رفته‌اند که الآن این راه بازشده، شهدا را یادتان نرود».

رفتم از مغازه آن دست خیابان چیزی بخرم، در مسیر هم‌ صدای آن مرد به گوشم می‌آمد «همه را دعا کنید، خیلی توفیق می‌خواهد رفتن به کربلا، ما و همه آن‌ها که به اینجا آمده‌اند را یاد کنید، زیر قبه که رفتید دعای فرج بخوانید...»

به خیمه‌گاه برگشتم، پسرک کوچک شیرین‌زبانی که یک چفیه بر گردن داشت، گفت: «خاله می‌آیی کربلا؟» به او یک شکلات دادم و گفتم: نه اما تو برایم دعا کن. لبخندی زد و با اشاره به کوله دوستم که در دست من بود، گفت: کوله‌ات را بده به من، من قوی‌ام...! لبخند زدم و نشستم کنار زائرها حالا مداح از کربلا و حسرت کربلا نرفته‌ها می‌خواند و رسید به سلام زیارت عاشورا! و همین‌که به «السلام علیک یا اباعبدالله» انتهای زیارت ‌رسید، جماعت، های‌های اشک می‌ریختند.

چند نفر چای آوردند، چای روضه، آدم را زنده می‌کندغ وسط گریه چایی‌ام را سر کشیدم. خواهر شهیدی هم کارت آورد؛ کارت‌هایی با نام و تصویر شهیدان که به زائران می‌داد تا «نایب الشهید» باشند. زائران کارت‌ها را می‌گرفتند، اسمش را می‌خواندند، با چه حسرتی و چه بغضی و چه اشکی! من هم یکی از کارت‌ها را گرفتم و با خودم گفتم خدا را چه دیدی «من به قدقامت یاران نرسیدم ای‌کاش/ لااقل رکعت آخر به جماعت برسم...!»

به عکس شهیدی که در دستم بود زل زده بودم، گفتم: بگو ببینم چقدر با همسنگرات گفتی «کربلا، کربلا ما داریم می‌آییم...» آن زمان که محسن وزوایی گفت: «ما کربلا را برای خودمان نمی‌خواهیم، برای نسل‌های آینده می‌خواهیم» تو هم در کنارش بودی؟ بله حق با شماها بود! زیارت عاشوراهایتان راه کربلا را باز کرد و دیر نیست تعبیر «راه قدس از کربلا می‌گذرد» حضرت روح‌الله (ره) هم تعبیر شده و زیارت اربعین، ختم به رهایی قدس شود.

حالا جمعیت آرام‌آرام از زیر قرآنی که دست یک برادر شهید بود، از کنار جوانی که با شوق اسپند دود می‌کرد تا مبادا متوسلان به علمدار کربلا چشم بخورند از خیمه‌گاه دور شدند، شاید کسی باورش نمی‌شد روزی اعزام زائران اربعین از همدان، گوشواره افتخار دارالمجاهدین شده و همه از این خیمه‌گاه که ناخودآگاه مرا به یاد «پناه خیام» میندازد، به سمت حرم ارباب روانه شوند؛ به سمت یک زیارت منحصربه‌فرد، یک عملیات بزرگ، تمرین برای ظهور.

آری متن پیاده‌روی اربعین چیزی جز پیوند دوباره و هزارباره با بقیه‌الله (عج) نیست، مابقی حاشیه است، مردم حماسه را در میدان عمل رقم‌زده‌اند، در عرصه رسانه هم ما باید حماسه‌نویسی کنیم. گذشت دوره اسلام پابرهنگان، الآن دوره بدر و خیبر است، الآن دوره اسلام تنگه احد نیست که اگر بود بعد از 1400 سال پیر و جوان، زن و مرد، خرد و کلان این‌طور سیلی حیدری به‌صورت دشمنان نمی‌خواباندند، اصلاً آقازاده این مردم هستند، هم آنانی که ردای «خادمی» بر تن کرده‌اند و هم آن‌ها که خلعت «زیارت» پوشیده‌اند، همه آنانی که نان حلال باباها به این مسیر کشاندشان.

دشمن خیال می‌کرد با ترقه‌بازی قبل از اربعین می‌تواند مردم را بترساند و بین ملت ایران و عراق فاصله بیندازد، نمی‌دانست اگر می‌شد که «مقتدی صدر» شب عاشورا مهمان «بیت رهبری» نمی‌شد. به خیالشان جمعیت کم می‌شود! نمی‌دانستند خدای حافظ «عاشورا» خداوندِ نگهدار «اربعین» هم هست... بفرمایید تحویل بگیرید! این هم عاقبت آن‌همه پولی که در کنگره‌ تصویب کردید تا علیه مقاومت استفاده شود! البته بازهم بیکار نخواهید نشست، چه از خوزستان بیایید، چه از درِ تهدید حاج قاسم که «اگر بخواهیم می‌توانیم ژنرال سلیمانی را ترور کنیم!» مصداق عمل به آیه‌ای که در اربعین تجلی کرده «یا بَنی آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» را نخواهید فهمید!

تا اربعین صبور باشید و تماشا کنید که چطور فوج‌فوج جمع مستان به کربلا می‌رسند، به خون همیشه جوشان حسین، بین‌الحرمین شمس و قمر، موطن همه اولاد آدم، عصاره کل تاریخ، چکیده تمام جغرافیا، فصل شیدایی ماهی‌ها در زلال آب حیات حسین (ع) و کاری با مساحت کربلا نداشته باشید، آنجا درآن‌واحد، پذیرای تمام بشریت است از آدم تا خاتم، انگار خون حسین در رگ همه اولاد آدم جاری است و به برکت ثارالله، همه همدیگر را می‌شناسند... بیچاره یزید که توهم زده بود کار حسین (ع) را تمام کرده و بدبخت یزیدیانی که در کاخ‌های سفید نقشه می‌کشند و به خیالشان ما از چند تا ترقه و تهدید و حق وتو، از رسیدن به حسین می‌ترسیم، حسینی که خون پاکش ما را محترم کرد و ترس را از قاموسمان برداشت و ضربان قلب تپنده ما شد.

حسین جان، به کجا ببریم این‌همه خجلت را، ما کجا و آستان تو کجا...؟ جایی در عالم نیست، مگر آنکه در آنجا سرباز داری و به همین اربعین قسم، حالا حالاها خون تو با این دنیا کار دارد، آن‌قدر که «مهدی» را به دنیا بشناساند و تمام ارکان ظلم و کفر را در هم شکند...

  لینک
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/12979