کد خبر : 24161
تاریخ : 1399/4/10
گروه خبری : فرهنگی

استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی‌سینا به‌مناسبت بزرگداشت «صائب تبریزی»:

سرمایه اصلی ایرانیان، ادبیات است

لازم است در کشورمان خانه‌تکانی فرهنگی بکنیم

سپهرغرب، گروه دُرهای دَری - فاطمه فراقیان: استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی‌سینا همدان گفت: سرمایه اصلی ایرانیان ادبیات آن‌ها است و آنچه در دنیا ما را معروف کرده حافظ، سعدی، مولانا، صائب و دیگر ادیبان هستند؛ اما برخی متولیان فرهنگی این مهم را نمی‌دانند و میراث بزرگ یادشده را نادیده می‌گیرند. فرزند ما از همان دبستان می‌بیند که کسی برای ادبیات فارسی شأن و منزلتی قائل نیست، همین می‌شود که گاهی شاهدیم برخی پزشکان، مهندسان و غیره با آن‌همه تحصیل علم و مهارت، اما سواد فارسی ندارند!

در صفحه «دُرهای دری» سپهرغرب بر آن هستیم تا مفاخر ادبی زبان پارسی و ایران شکوهمند را هرچند اندک، به مخاطبان خود بشناسانیم. تاکنون با شما از مولانا، نظامی، خاقانی و فردوسی گفته‌ایم و امروز به‌مناسبت بزرگداشت «صائب تبریزی»، از این شاعر خوش‌سخن و نکته‌گوی خواهیم گفت.

بنا داشتیم طبق رسم معهود مقدمه‌ای در معرفی صائب در ابتدای این گزارش بگنجانیم، اما توضیحات و شرح استاد مصاحبه‌کننده با ما (استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی‌سینا همدان) به‌ حدی کامل و وافی بود که به‌کل سکان مطلب این شاعر بزرگ را به دست «مهدی شریفیان» دادیم، با ما همراه باشید:

      استاد به‌عنوان نخستین پرسش بفرمایید که صائب کیست؟

یکی از شاعران بزرگ قرن 11 هجری میرزامحمدعلی صائب تبریزی بوده که ملک‌الشعرای شاه‌عباس صفوی دوم نیز هست؛ وی در تبریز زاده می‌شود که خود نیز در اشعارش به این موضوع اشاره دارد، اما بعد به اصفهان فرستاده می‌شود و در همان‌جا زندگی کرده و درنهایت سال 1086 هجری جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کند.

اهمیت صائب در غزل‌سرایی است و اگر بخواهیم بعد از سعدی، حافظ، مولانا، عطار و انوری کسی را در زمینه غزل شاخص بدانیم، همین شاعر است. نازکی خیال، لطافت اندیشه، مضمون‌سازی‌های ظریف و معنی‌های بیگانه و باریک در شعر وی دیده می‌شود.

صائب 120 هزار بیت شعر دارد و از جهت این کثیرالشعری با عطار قابل‌مقایسه است، اما اشعار وی دارای غث و سمین (خوب و بد) بوده؛ یعنی برخی از آن‌ها در اوج است، بعضی متوسط بوده و تعدادی نیز ضعیف است.

      لطفاً کمی از نوع و مضامین شعری این شاعر بگویید.

دولت صفویه و بخش بزرگی از مردم آن دوران پیرو مذهب شیعه بوده‌اند و این شاعر نیز شیعی‌مذهب بوده است؛ ازنظر منش، صائب را پیرو سعدی، حافظ و مولانا می‌بینیم، بنابراین شعر او نیز در زمره اشعار عرفانی است. در شعر صائب حالاتی از درویشی و عرفان ایرانی موج می‌زند و اگر بخواهیم شعر و دیدگاه وی را ازنظر تعلیمی تبیین کنیم، باید بگوییم که صائب اعتقاد دارد انسان باید رابطه‌ای خالصانه با خدا داشته باشد و معبود را معشوق بدارد. همچنین بر این نظر است که آدمی با خلق خدا نیز باید ارتباطی توأم با شفقت داشته باشد؛ با این تفسیر که به انسان‌های دیگر کمک کند، آن‌ها را دوست داشته و مشکلات مردم برایش مهم باشد، چه در حق آن‌هایی که به وی لطف دارند و چه آن‌هایی که ندارند! که در همین معنی می‌گوید: «بی‌محبت مگذران عمر عزیز خویش را/ در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش».

در زمانی که شاعر زندگی می‌کند، تعصبات دینی شدید و جنگ شیعه و سنی در اوج خودش بوده و حکام صفوی بسیاری از افراد را بی‌گناه اعدام می‌کنند که شاعر از این اوضاع، دلش خون است و در این مضمون چنین می‌سراید: «شکست شیشه دل را مگو صدایی نیست/ که این صدا به قیامت بلند خواهد شد».

مضمون دیگری که در اشعار صائب دیده می‌شود اینست که بسیار از بی‌اعتباری دنیا سخن می‌گوید و انگار علاقه‌ای به آن ندارد که به جهت اخلاقی شعر او را ارزشمند می‌کند؛ برای مثال می‌گوید: «من از روییدن خار سر دیوار دانستم/ که ناکس کس نمی‌گردد از این بالانشینی‌ها».

از دیگر مضامین شعری او می‌توان اشاره به دوستانش را نام برد، زیرا یاران بسیاری از اقشار گوناگون و ممالک مختلف داشته است: «همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت/ آتشی برجای ماند کاروان چون بگذرد».

شاعر همچنین در غزل‌های خود عرفان اسلامی شیعی را تبلیغ می‌کند: «پیشانی عفو ترا پُرچین نسازد جرم ما/ آیینه کی برهم خورد از زشتی تمثال‌ها»

      جناب دکتر بفرمایید چرا بیشتر شاعران آن دوره ازجمله صائب به هند مهاجرت می‌کنند؟

در دولت صفویان زبان رسمی را «ترکی» قرار داده بودند، بنابراین به زبان فارسی توجه نمی‌کردند، اما در هندوستان که ایرانی‌تبارهای مغول در آنجا حکومت می‌کردند، به زبان فارسی سخن می‌گفتند و از شاعران فارسی‌زبان حمایت می‌کردند که صائب به همین دلیل در برهه‌ای از عمر خود همچون دیگر شعرا به هند می‌رود و در آنجا زندگی می‌کند؛ البته این کوچ شاعران، دلیل دیگری نیز داشته و آن اینکه دولت‌مردان به‌ظاهر متشرع و شیعه دوآتشه زمان صفویه اعلام می‌کنند که مدح ما را نکنید که در ظاهر علت این موضوع، مدح خدا و اولیای دین بوده، اما درواقع می‌خواستند از زیر بار صله‌دادن به شاعران شانه خالی کنند؛ زیرا وقتی شاعر در مدح خدا، پیامبر و سایر اولیا شعر می‌گفت، دیگر نباید انتظار صله می‌داشت و درواقع پاداشش اخروی می‌شد که این رویکرد دینی‌نما و استفاده ابزاری از دین، مورد انتقاد صائب بود و شاعران به این جهت و نیز بی‌توجهی به فرهنگ ایرانی، از صفویه دل خوشی نداشتند.

صائب از این نظر منتقد بوده و در قالب غزل‌هایش آن قشری‌نگری، تنگ‌نظری و تعصبات دینی را به شکل ملایمی مورد نقد قرار می‌دهد. البته با همه این‌ها به جهت لطف سخن، خوش‌مشربی و سواد صائب می‌بینیم که شاه‌عباس دوم وی را ملک‌الشعرا می‌نامد، با اینکه در آن زمان چنین چیزی مرسوم نبوده است. البته خود شاعر هیچ‌گاه درباری نمی‌شود و همان روش و منش عرفانی و درویشی را درپیش می‌گیرد.

      صائب یادآور «سبک هندی» بوده، آیا وی صاحب اصلی این سبک است؟

طی زندگی شاعران فارسی‌زبان بسیار در هند، سبک «هندی» پدید می‌آید که گرچه صائب آغازگر و ایجادکننده این سبک نیست، اما به کمال‌رساننده آن است و ظهور صائب باعث می‌شود که این سبک نهادینه و تعریف شده و به‌اصطلاح جا بیفتد؛ تا جایی که به این سبک به جهت پرچم‌دار آن، «تبریزی» و «اصفهانی» نیز گفته می‌شود. همچنین اگر کسی بخواهد این سبک را مورد کاوش قرار دهد، باید در آثار صائب غور کند.

      لطفاً کمی از «سبک هندی» برایمان بگویید.

این سبک مخالفان و موافقان جدی دارد و مخالفانش جامی را خاتم‌الشعرا می‌دانند و معتقدند تا «سبک بازگشت»، دیگر شعر، شاعر و سبک مطرحی نداریم؛ از دلایل رد این سبک، نخست وفور شعر و شاعر و دوم بی‌سوادی برخی از آنان است. چراکه در این دوره قهوه‌خانه‌ها گسترش پیدا کرده و شعر از دربار به آنجا می‌آید که لاجرم برخی افراد بی‌سواد نیز به این مقوله ورود کرده و شعر می‌گویند و شاعری از جنبه تخصصی خود خارج می‌شود که سبک هندی چوب همین ماجرا را می‌خورد.

درواقع سبک هندی و نمایندگان آن نیز مانند سایر سبک‌ها و شاعرانش دارای اشعار غث و سمین بوده و نمی‌توان به‌کل آن را رد کرد و چه‌بسا اینکه برخی اشعار این سبک با ابیات بزرگان ادبیات پهلو می‌زند؛ در غزل سبک هندی، محور عمودی قوی و محور افقی ضعیف است؛ یعنی برای مثال در شعر حافظ اگر یک بیت را بیرون بکشیم، به ساختار لطمه می‌خورد، چراکه تک‌تک ابیات مانند جورچین کنار هم چیده شده‌اند، اما در مورد سبک هندی و اشعار صائب این‌گونه نیست.

البته زمانی که شعر از حلقه متخصصانش خارج می‌شود، همان بهتر که «تک‌بیتی» باشد؛ ابیات غزل صائب استقلال معنایی دارند و در یک غزل از چندین موضوع سخن گفته ‌است و به همین جهت وی را «شاعر تک‌بیت‌ها» نیز گفته‌اند.

با اینکه غزل سبک هندی انسجام مذکور را ندارد و این موضوع ضعف به‌شمار می‌آید، اما از این نظر که تک‌بیتی بوده و مردم آن‌ها‌ را حفظ کرده و مانند ضرب‌المثل استفاده می‌کردند، حائز اهمیت بوده و نقطه قوت است؛ زیرا به‌نوعی وقتی شعر عمومیت پیدا می‌کند، سواد عمومی بالا می‌رود.

v آیا صائب نیز همچون دیگر شعرا در حفظ زبان و ادب پارسی نقش داشته است؟

عمومی و مردمی شدن شعر در این دوره صددرصد در حفظ زبان پارسی مؤثر بوده، به‌واقع زمانی که حاکمیت به زبان ترکی توجه دارد و به زبان و فرهنگ ایرانی بی‌توجه است، پاسداری از زبان پارسی برعهده مردم بوده که البته باعث ارتقای فرهنگ خود آنان نیز شده است. از این نظر انقلاب خوبی رخ می‌دهد که بعدها پیش‌زمینه انقلاب مشروطه می‌شود و باید گفت اگر مردم و شاعران آن دوره همچون صائب نبودند، شاید ماندگاری زبان پارسی را شاهد نبودیم.

      استاد ما آثار هر شاعری را به یک ویژگی خاص می‌شناسیم، برای مثال خاقانی را با ترکیب‌سازی، نظامی را با صنعت‌پردازی و غیره، آثار صائب چه مشخصه منحصربه‌فردی دارند؟

ویژگی خاص سبک هندی و نماینده آن صائب، اسلوب معادله یا مدعامثل بوده ‌است؛ برای مثال وقتی می‌گوید: «آدمی پیر چو شد، حرص جوان می‌گردد/خواب در وقت سحرگاه گران می‌گردد»، مصرع نخست کامل است و به مصرع دوم نیاز ندارد، چراکه سبک هندی سبک تک‌مصرع بوده و مصرع دوم درواقع حکم یک طرف معادله را بازی می‌کند که معنی آن مساوی با مصرع نخست است. با این توضیح که مصرع نخست، معمولاً ماهیت عقلی دارد که در مصرع دوم برای آن یک مثال عینی و مادی می‌آورد؛ در بیت مورد مثال بالا وقتی می‌گوید، انسان وقتی پیر بشود حرصش بیشتر خواهد شد، خیلی مفهوم ملموسی نیست، اما زمانی که در مصرع بعدی می‌گوید، مانند خوابی که نزدیک صبح شیرین‌تر است، متوجه منظورش می‌شویم.

در همین زمینه به این بیت نیز توجه کنید: «افتادگی آموز اگر طالب فیضی/ هرگز نخورد آب زمینی که بلند است». در این راستا لازم به توضیح است که کم گفتن و گزیده گفتن، هنر بوده؛ یعنی اینکه شاعر در یک مصرع حرف خود را بزند و مخاطب نیز متوجه منظورش شود، بسیار با ارزش و استفاده از صنعت ایجاز بوده که صائب استاد این فن است.

      آیا مردم به‌راحتی می‌توانند زبان و مفاهیم شعر صائب را درک کنند؟

مخاطب این سبک و اشعار شاعرانی همچون صائب، مردم هستند؛ بنابراین این نوع شعر ساده و روان بوده و پیچیدگی ندارد. البته در بین شاعران سبک هندی کسانی همچون «بیدل دهلوی» اشعار بسیار تخصصی دارند که علت آن تزاحم تصویر است.

      سؤال آخر اینکه آیا مردم ما با مفاخر ادبی خود همچون صائب آشنا هستند و اگر خیر، چه کارهایی در جهت بهتر شدن این اوضاع می‌توان انجام داد؟

سرمایه اصلی ایرانیان ادبیات آن‌ها است و آنچه در دنیا ما را معروف کرده حافظ، سعدی، مولانا و دیگر ادیبان هستند؛ اما برخی متولیان فرهنگی این مهم را نمی‌دانند و میراث بزرگ یادشده را نادیده می‌گیرند. فرزند ما از همان دبستان می‌بیند که کسی برای ادبیات فارسی شأن و منزلتی قائل نیست، همین می‌شود که گاهی شاهدیم برخی پزشکان، مهندسان و غیره با آن‌همه تحصیل علم و مهارت، اما سواد فارسی ندارند!

درواقع لازم است در کشورمان خانه‌تکانی فرهنگی بکنیم؛ چراکه شاید برخی همچون حافظ با رندی! خود را در دل همه جا بدهند، اما برای مثال امثال صائب را ما و مسئولین باید بشناسانیم و به مردم معرفی کنیم و علاقه‌مندان نیز باید این قبیل اشعار را بخوانند تا آن‌ها را کشف و درک کنند و لذت ببرند، باید بدانیم هیچ شاعری نیست که همه اشعارش در اوج باشد و همچنین دیوان شعری نداریم که اصلاً به درد یک‌بار خواندن هم نخورد.

البته این سؤالی که پرسیدید، یک دلیل دیگر نیز دارد؛ درواقع ما وقتی می‌توانیم از یک فرد انتظار داشته باشیم به ادبیات و فرهنگ خود توجه کند که یک فراغت مالی، یک زندگی متوسط و نوعی اطمینان به آینده داشته باشد، یعنی بدیهیئت و اولیه‌های زندگی وی تأمین باشد تا بتواند به هنر فکر کند.

      استاد به نکات تعلیمی و عرفانی شعر صائب اشاره کردید، آیا این مفاهیم برای مردم دوران ما نیز کاربرد دارند؟

آن بخش ادبیات فارسی که درباری است، اکنون به درد نمی‌خورد و فقط ارزش ادبی دارد، اما ادبیات عرفانی و تعلیمی کاربرد داشته و مردم می‌توانند از آن‌ها استفاده کنند؛ این بخش از ادبیات فارسی مقولاتی مانند عشق، صداقت، اخلاص و غیره دارد که تا قیامت کهنه و بی‌کاربرد نمی‌شود. آموزه‌هایی که ماهیت انسانی دارند و درتلاش برای به سعادت رساندن آدمی است، همیشه باارزش هستند و درواقع مشکلات بشر امروز بی‌توجهی به همین آموزه‌ها است.

همچنین لازم به ذکر است که ایرانی‌ها و شاعران از همان ابتدا که اسلام را پذیرفتند، عرفان را به آن آمیختند و حقیقت دین را به ما نشان دادند.

  لینک
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/24161