کد خبر : 26057 تاریخ : 1399/5/12 گروه خبری : اندیشه |
|
رضا داوریاردکانی: تجدد به شرقشناسی نیاز داشت |
استعمار، نتیجه تجدد است |
رئیس فرهنگستان علوم گفت: نباید بگوییم شرقشناسی در استخدام استعمار است. تجدد به این مورد نیاز داشته و استعمار نتیجه تجدد است. شرقشناسی میبایست در تجدد بهوجود بیاید.
وبینار «ملاحظاتی در باب شرقشناسی» با سخنرانی رضا داوریاردکانی، چهره ماندگار فلسفه و رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی به همت معاونت پژوهشی دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.
رضا داوریاردکانی در این نشست گفت: ما شرقشناسان و آثار آنها را میشناسیم، اما آنچه که لازم است به آن توجه داشته باشیم، این است که شرقشناسی از کجا آمده. فلسفه علم قارهای میپرسد یک علم از کجاست؟ چرا بهوجود آمده؟ با زمان چه ارتباطی دارد و چه میکند و به کجا میانجامد؟ شرقشناسی چرا بهوجود آمده و کارش به کجا انجامیده است؟ آغاز شرقشناسی در رنسانس و قرن 18 بوده و اصلاً در جهان جدید بهوجود آمده و تا عصر پستمدرن ادامه پیدا کرده و در آخر قرن بیستم این عصر تمام شده است. رئیس فرهنگستان علوم افزود: تا حدود 40 سال پیش، کنگرههای شرقشناسی برگزار میشد که یکی مانده به آخرین کنگره در تهران و آخرین کنگره در پاریس تشکیل شد. کنگرهای با جمعیت زیاد، اما حاصلی تقریباً هیچ. لذا من آن را مجلس ترحیم و ختم شرقشناسی میدانم. هیچ سخنرانی مهمی نشد و پنل ایران، تقریباً تعطیل بود. از حزب توده خیلیها آمده بودند و به ملاقات با بعضی از آنها مثل بزرگ علوی علاقهمند بودم. وی ادامه داد: یکی دیگر از نشانههای پایان شرقشناسی، مقالاتی است که در اینباره نوشتهاند. بعد از جنگ جهانی، کسانی همچون «فانون» در بیان استعمار چیزهایی هم درباره شرقشناسی نوشتند که آن را با استعمار پیوسته میدانستند. بیتردید این دو باهم نسبت دارند، اما این گناه بدی است که ما فکر کنیم، شرقشناسان عوامل استعمار بودند یا آن را استعمار پدید آورده باشد. شرقشناسی وجود داشته و حتی به استعمار، قوت و نیرو داده است. برای من قابلتصور نیست که کسی مثل ماسینیون، در خدمت استعمار باشد. داوریاردکانی اضافه کرد: برخی از ایرانشناسان به من ایراد گرفتهاند که شما، ما را نوکر استعمار میدانید که البته من هرگز چنین حرفی نزدهام. نباید بگوییم که شرقشناسی در استخدام استعمار بوده و تجدد به شرقشناسی نیاز داشته و استعمار نتیجه تجدد است. شرقشناسی میبایست در تجدد بهوجود بیاید چون تجدد فکر و سیاست منطقهای نیست، بلکه فکری عالمگیر است. تعریفی از جهان، انسان و علم دارد. تجدد باید همه جهان را تسخیر کند و نمیتواند به دیگران کاری نداشته باشد. وی سپس گفت: تجدد دیگری نمیشناسد. گفته میشود که شرق دیگری تجدد است. این حرف به یک معنا درست است، اما غرب این را بیان میکند که تجدد دیگری خود را در شرق میبیند. حتی ادوارد سعید، به این مطلب کمتر توجه کرده و تجدد غربی، دیگری را نمیپذیرد و آن را نفی میکند. آیا شرقشناسی، شرق را نفی کرده؟ کسانی آمدند کتیبههای ما را خواندند و نادانستهها و ابهامهای تاریخ ما را روشن کردند و برای ما کتاب تاریخ فلسفه، عرفان، دین، اجتماع و سیاست نوشتند که قبل از تجدد ما چنین تاریخهایی نداشتیم. ما از آنها یاد گرفتیم که تاریخ این رشتهها را بنویسیم. نام این نفی غرب است که کار خیلی مشکلی محسوب میشود. این چیزها در فرهنگ ما مسئله نبود، در نتیجه به آن نپرداخته بودیم. داوریاردکانی اظهار کرد: شرقشناسی که آمد، با خودش مسئله آورد. مسئلهای که مسئله او بود. فرهنگ، ادب نفس است. اگر ادب درس به ادب نفس متکی نباشد، مؤثر نخواهد بود. شرقشناسی آمد در فرهنگ شرق مطالعه کرد. شرق، ابداع غرب است. ما که خود را شرق نمیدانستیم، غرب نام ما را شرق گذاشت و ما هم پذیرفتیم. غرب فرهنگ ما را به ما تعلیم داد. فرهنگ و ادب نفس ما را که از ریشههایش آگاه نبودیم، فهمید و به ادب درس تبدیل کرد و به ما درس داد. شرقشناسی معلم ما شد. علاوهبر تاریخ، فکر کردن و نگاه کردن را به ما یاد داد. به ما یاد داد که با عینک غربی به گذشتهمان نگاه کنیم. وی افزود: کاری که هومر و یونانیان شروع کردند، این بود که آنها توجه داشتند که یونان و ایران مقابل هم هستند. آیسخولوس در نمایشنامه پارسیان یا ایرانیان، هرگز ایرانیان را تحقیر نکرده، ناچیز ندانسته و ایران را شرق نامیده است. بعد از او افلاطون و ارسطو درباره ایران صحبت کردند و گفتند که ایرانیان جنبش و جوشش ندارند و عقل دارند و غرب، جنبش و جوشش دارد، اما خرد ندارد. در قرون وسطی هم با اسلام دشمنی بود و با شرق خیلی دشمنی نبود. این تعارض ادامه پیدا کرد و در آثار نویسندگان بزرگ اثر گذاشت و در دوره جدید به شرقشناسی تبدیل شد. داوریاردکانی خاطرنشان کرد: تا پایان قرون وسطی مسئله، مواجهه و خصومت بوده، اما انکار نیست. در دوره جدید این مسئله شروع میشود که شرق چیزی نیست و اگر چیزی هست ما به او میدهیم. در دوره جدید بهدنبال این بودند که چیزی غیر از غرب وجود نداشته باشد و اینگونه القا کنند که هرچه هست، تجدد است آن هم با یک عالم و یک فکر. شرقشناسی در شرق دو چیز دیده، یکی علم و دیگری عمل. علم را که از سنخ خودش بوده، به خودش متعلق دانسته یا مقدمه خودش دانسته است و عملی که با عمل او سازگار و موافق نبوده را زشت شمرده. باید ببینیم شرقشناسی با فکر، ذهن و عمل ما چه کرده است. این کار را هنوز انجام ندادهایم. وی همچنین گفت: وقتی کتاب ادوارد سعید منتشر شد، نقدهای بسیاری درباره آن شد. در کشور ما از کتاب استقبال نشد و یک تلقی صرفاً سیاسی از آن شد و قدر کتاب دانسته نشد که این کتاب، از کجا آمده و چه حرفی دارد. بدترین استقبال از این کتاب را روشنفکران غرب کردند. بدترین حرفی که در اینباره شنیدم، این بود که گفته شد این عرفانبافیها ما را از تعقل باز داشته است. آیا این پرسش که میخواهم بدانم شرقشناسی چیست، آزادی را از بین میبرد؟ میتوان راه تعقل را یاد گرفت. اگر این عرفانبافیها را میشناسید و مانع تعقل را میشناسید، بروید آن را از سر راه بردارید. مگر آنکه توانایی این کار را نداشته باشید. داوریاردکانی در پایان گفت: شرقشناسی یک علم است. در طبقهبندی جزء علوم اجتماعی بهحساب نمیآید، اما یک آغاز و یک پایانی داشته و امروز دیگر شرقشناس نداریم. شرقشناسی، امروز دیگر مطرح نیست و کار خودش را انجام داده، مبنیبر اینکه دیگر نیاز به فرهنگ نیست و تکنولوژی، همه کارها را انجام میدهد و دیگر شرق و غرب معنا ندارد و تکنولوژی جای فرهنگ را گرفته است. |
لینک | |
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/26057 |