کد خبر : 32676
تاریخ : 1399/9/9
گروه خبری : فرهنگی

آرتیست و شعبده، هنرمند و معجزه

هنرمند به آن اعتبار که امانت‌دار عهد ازلی انسان با خداوند است، نیروی نفوذ در قلب مخاطب را از همان عهد می‌گیرد و سینما در دست او عصای مقدس است، نه چوب جادو.

"عصای موسی در دست ابراهیم"...این تعبیر که در تیتر خبر ساخت سریال حضرت موسی(ع) توسط ابراهیم حاتمی‌کیا است، یک معنا و مسمّایی دارد که باید برایش مثنوی هفتاد من نوشت. اما در این فرصت کوتاه تنها می‌توانم اشاره‌ای بکنم و بگذرم، باشد که تأملی در خواننده برانگیزد.

هنر غرب، به‌خصوص آن‌چه در محدوده‌ سینما و انیمیشن تحقق پیدا کرده است، تنه به تنه‌ سحر می‌زند؛ نه از باب تشبیه، بلکه دقیقاً از باب تطبیق. ساحر با فنون غریبه‌ای که آموخته، مردم را اغوا می‌کند و خود را قدرت‌مند نشان می‌دهد. مثل سامری با گوساله‌اش که توانست افسار بنی‌اسرائیل را دست بگیرد. در مورد تلویزیون و سینما هم چه بسیار شنیده‌اید که از عبارات جادو، اغوا، سحر، مسحور کردن و از این قبیل استفاده شده است. بله، تصویر متحرک هم تا به این مرحله از رشد تکنیکی و تکنولوژیک که رسیده، به طرقی کاملاً مشابه سحر و شعبده مردم را مسحور می‌کند. البته در این‌جا فیلم‌سازان و تصویرگران از علوم غریبه چیزی نمی‌دانند و تنها فوت و فن تأثیر بصری بر روان مخاطب را آموخته‌اند.

اغواگری و سحر فیلم‌های هالیوودی

مجموعه‌فیلم‌هایی مثل ارباب حلقه‌ها، دزدان دریایی کارائیب، جنگ ستارگان، آواتار و امثالهم را به یاد بیاورید. لانگ‌شات‌های بزرگی که برای پرده‌های عظیم سینما با جزئیات فراوان و پرداخت فرم و رنگ بی‌نظیر شکل داده شده‌اند را مرور کنید. همین ترکیبات بصری پرزحمت کافی هستند تا عواطف مخاطب را به خود بکشند و آن‌گاه ذهن و فکر مخاطبُ مفاهیم فلسفی و عقیدتی و جامعه شناختی نهفته و... را توأم با همین عواطف جذب کند.

نمایی از ارباب حلقه‌ها

همین‌ کافی است تا مفهوم "سحر" شکل بگیرد. این‌ها که آثار برتر سینمااند جای خود؛ فیلم‌فارسی‌های ضعیف و پیش‌پاافتاده و کلیشه‌ای خودمان هم عاری از این تأثیرات مسحورکننده نیستند. وقتی تصویر دختر و پسر دل‌داده‌ای را که در خیابان سوار موتور با هم دل و قلوه رد و بدل می‌کنند و موسیقی پاپ با صدای فلان خواننده‌ پاپ پخش می‌شود، با وجودی که می‌دانیم این تصاویر یک بُرش محدود، پوچ، متظاهرانه و ساختگی از زندگی واقعی‌اند، اما باز عواطف ما را به خود می‌کشند و ما را به این‌گونه از زندگی ترغیب می‌کنند... همین‌ها هستند که در طول تاریخ سینما تبدیل به اسلوب‌های غالب فیلم‌سازی و تأثیرگذاری بر مخاطب و در اصل شیوه مسحور و اغوا کردن او شده‌اند.

سینما مانند آینه سحر و جادو است

در یک جمع‌بندی باید بگوییم آرتیست در ساخت فیلم، نه عقل، که عواطف و حس‌های مخاطب را هدف می‌گیرد و پیام یا مفهومش را به مخاطب نه "اقناع"، که "القا" می‌کند. این واقعیتی است که در تبلیغات بازرگانی تلویزیون به‌خوبی قابل تشخیص است. در تبلیغات بازرگانی همین تمهیدات به‌طور بسیار فشرده و گل‌درشت به کار گرفته می‌شوند و طبعاً مشهودترند.

اما مشکل آن‌جا است که در این‌ مُلک هم فیلم‌سازان ما - و از جمله فیلم‌سازان انقلاب اسلامی - تلاش می‌کنند تا همان اسلوب‌ها را فرا بگیرند و اصلاً در مورد ماهیت تأثیری که این شیوه‌ها بر مخاطب می‌گذارند، کم‌ترین اندیشه‌ای نمی‌کنند. آن‌ها همان تکنیک‌های مسحور کردن و اغوای مخاطب را تحصیل می‌کنند و جَهد بلیغی دارند که در چهارچوب همان استانداردهای ساحری حرکت کنند. فیلم‌هایی مثل مُلک سلیمان، انیمیشن‌های فهرست مقدس و فیلشاه را به یاد بیاورید. به تشابهات بصری و دراماتیکشان با نمونه‌های غربی فکر کنید...

پوستر فیلشاه

ولی متأسفم؛ هنر انقلاب اسلامی از این راه نمی‌تواند بگذرد. تبلیغ در قرآن به مفهوم "بلاغ مبین" است؛ یعنی روشن کردن مخاطب؛ یعنی اقناع؛ نه اغوا. کار هنرمند حقیقی با سحر نیست؛ با معجزه است. هنرمند – البته نه این هنرمند عرفی که مشهور است - به آن اعتبار که امانت‌دار عهد ازلی انسان با خداوند است، نیروی نفوذ در قلب مخاطب را از همان عهد می‌گیرد و سینما در دست او "عصای مقدس" است، نه چوب جادو.

نیرویش الهی است و معجزه‌اش به اذن‌الله در قلب مخاطب اثر می‌کند. سحر و معجزه هردو صورتی مشابه هم دارند، ساحران فرعون چوب و طناب را مار کردند و موسی کلیم‌الله هم همان کرد. ولی تنها همان ساحران بودند که فهمیدند کار نبی خدا چه تفاوتی با شعبده‌بازیشان دارد. از این گذشته طناب در دست هر کج‌کلاهی که فن شعبده آموخته باشد، مار می‌شود، اما عصای مقدس چه؟

نمایی از فیلم ده فرمان

عصای مقدس تنها در دست ولی خدا اژدها می‌شود. نه به این معنی که هنرمند حتماً باید به نبوت رسیده یا معصوم باشد و با وحی و معجزه سر و کار داشته باشد. بلکه تنها ماهیت اثر او است که معجزه‌گون می‌شود و قدرت آن به نسبت مراتبی است که در ولایت پیموده باشد؛ ولایت الله. فیلمساز وقتی به مقام هنرمندی می‌رسد که از ولایت الهی، دست کم بویی برده باشد. هنرمند – البته نه این هنرمند عرفی که مشهور است -به معنی دقیق لفظ، همان ولی خدا است که مراتب فضائل الهی را کسب می‌کند. قدرت اعجازش هم به آن مراتب بستگی دارد. امام خمینی هم پیامبر نبود، اما آن مرتبه‌ ولایی که بر اثر علم و حکمت و تهذیب نفس به آن رسیده بود، در بین ناس قدرتی معجزه‌گون به او داد و اثر یک جمله و سخن او را صدها برابر می‌کرد.

حالا با این پیش‌فرض، یک‌باره، ژورنالیستی ذوقش گرفته و تیتر زده: «عصای موسی در دست ابراهیم!». چه حرف بامسمّایی. آخر من معتقدم سینمای حاتمی‌کیا اگرچه در صورت فیلم بوده مثل همه‌ فیلم‌های دیگر با همان عناصر و خصوصیات، اما در باطن از آن‌ها جدا است و استانداردهای متفاوتی دارد. سینمای او بسیار گیرا و جذاب است و قواعد اولیه و ذاتی سینما را دارد، با این‌همه مسحورکننده نیست. گفتم که شرحش مفصل است. اما عجالتاً اگر می‌خواستم برای هنرمند مطلوب انقلاب اسلامی با این تفاوتی که عرض کردم، مثالی بزنم، ابراهیم حاتمی‌کیا بود.

حاتمی‌کیا آشنا به فنون سینمایی است اما اغواگر نیست

مصطفی عقاد با وجود تجربه‌های سینمایی که در فیلم‌های تاریخی هم‌چون اسپارتاکوس به دست آمده بود و تصویرسازی‌های عظیم آن‌ها از جنگ‌ها و لشگرها، هرگز جنگ‌های پیامبر، صلوات الله علیه را با لشگرهای عظیم نمایش نداد. با وجودی که در فیلم "ده فرمان" تکنیک‌های همان عصر قدرت داشت تا شکافت دریا را به بهترین وجهی نمایش دهد، اما عقاد از این تجربه‌ها استفاد نکرد؛ بهتر است بگوییم پیروی نکرد. او تنها از قرآن به‌عنوان معجزه‌ی پیامبر یاد کرد و تمام. نه شق‌القمر نشان داد، نه جبرئیل، نه معراج. می‌خواهم بگویم هیچ تلاشی نکرد تا حوزه‌ بصری فیلم مسحورکننده و شگفت‌انگیز باشد. اگرچه باید اعتراف کرد که موسیقی فیلم محمد رسول الله(ص)، همه‌ی این‌ها را جبران کرد! اما به هر حال ساختار کلی فیلم بر بیان حقایقی از زندگی و منش پیامبر استوار بود که حداقل در آن مقطع از قرن بیستم برای معرفی شمه‌ای از اسلام ناب، بی‌اندازه روشن‌گر و تبیین‌کننده بود. سرمایه‌ جذابیت این فیلم ماندگار، نه زن، نه معجزه، نه خشونت و نه هیچ عنصری از عناصر متداول جذابیت سینمایی نبود؛ و نه حتی عشق، این معبود یگانه‌ سینماگران.

از این نمونه‌ها را در آثار معدودی از فیلم‌سازان وطنی هم می‌توان یافت و از جمله گل سرسبدشان ابراهیم حاتمی‌کیا. این حرف لزوماً مدعی عرفان و ولایت و حکمت در حاتمی‌کیا نیست، بلکه در بررسی آثار او با همه‌ تفاوت‌ها و افت و خیزهایی که در دوره‌های مختلف داشته، اجمالاً می‌توان گفت شیوه‌ی بیانی و سبک حاتمی‌کیا در عین حال که بیان دراماتیک را شناخته و پرگو نیست، بر احتجاج و تبیین استوار است، اگرچه از تحریکات عاطفی هم بهره می‌برد و از آن‌ها صرف نظر نکرده است. من که معتقدم این خصلت، متأثر از تجربیات او در روایت فتح باشد. ربطی ندارد، ولی هیچ می‌دانستید حاتمی‌کیا یکی از فیلم‌برداران برنامه‌ «سحر یا معجزه» از مجموعه‌ی روایت فتح بود؟

اما به هر حال من قبل از این‌که اصرار داشته باشم بپذیرید حاتمی‌کیا چنین است یا نه، اصرار دارم بپذیرید که باید در این روش‌ها و تکنیک‌ها و تجربه‌ها تأمل کرد و شیوه‌های مطابق با مزاج اسلام را شناسایی و تجربه کرد. باید قبول کنیم که روش‌های تجربه شده در سینمای غرب لزوماً به درد ما نمی‌خورد و ما برای ورود در عالم معنا و بواطن، نیازمند تجربه‌های جدیدی هستیم و هنر دیگر و هنرمند دیگری باید کشف کنیم. باید از این صور دیو و دد عبور کنیم و انسانی بیابیم.

*مهدی متولیان

  لینک
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/32676