کد خبر : 34845
تاریخ : 1399/10/16
گروه خبری : جامعه

روایت یک سال زندگی با ویـروس کـرونا

سپهرغرب، گروه اجتماعی: حدود یک سال است که داریم با کرونا ویروسی که سوغات چین است، زندگی می‌کنیم. روزهایی را پشت سر گذاشته‌ایم که هر لحظه آن با ترس و اضطراب بوده است.

حسین کرمانپور مدیر بخش اورژانس بیمارستان سینا و مدیرکل روابط عمومی سازمان نظام پزشکی ایران، در نوشتاری به روایت شیوع کرونا ویروس در ایران پرداخت که در ادامه آن را می‌خوانید:

اگر مبدا کرونا را زمستان سال 1398 در نظر بگیریم، تا امروز که در زمستان یک‌سال بعد هستیم، تا‌کنون چهار مرحله کلی داشته‌ایم.

 مرحله صفر: فاز سردرگمی، غافلگیری و ترس

سرآغاز این مرحله از آذر 1398 با خورده خبرهای درز یافته از «ووهان» چین آغاز می‌شود. در این مرحله چشم بادامی‌های شرق نشین، تلاش می‌کنند با روشی کاملاً حساب شده خبر دهشتناکی که چشم پزشک ووهان دکتر «لی ونلیانگ» (Li Wenliang) در برخی رسانه‌های اجتماعی بیان کرده را جوری راست‌و‌ریس کنند که تنه به اقتصادشان نزند. حتی پلیس او را احضار و به او اخطار جدی می‌دهد. ظاهراً کمی بعدتر دو نفر دیگر از همکاران لی ونلیانگ نیز دست به‌کار می‌شوند و با همکارشان همنوایی می‌کنند.

سازمان جهانی بهداشت انگار که شصتش خبردار شده باشد به سرعت وارد عمل می‌شود تا دریابد در ووهان چین چه خبر است. تا اینجا ترددها با این مکان به شدت ادامه دارد تا اینکه متخصصان چینی با مدیران سازمان جهانی بهداشت به تفاهم می‌رسند که صدای یک همه‌گیری در چین شنیده می‌شود و چه بسا این همه گیری به یک پاندمی تبدیل شود.

خبرگزاری‌های ایران در هر خبر خود با این و آن مصاحبه می‌کنند که مردم را امیدواری بدهند ویروسی که نمی‌دانند اسمش چیست هنوز در ایران دیده نشده. قاعدتا فرودگاه امام باید اولین جایی باشد که از طریق هوا‌پذیرای ویروس خواهد بود اما گویا هنوز حساسیتی وجود ندارد. مسابقاتی در شمال برقرار است که قهرمانان در آن مشغول کشتی با هم هستند. چینی‌ها هم حضور دارند و یک مربی که حال خوشی گویا ندارد، بعداً به کشورش بر‌می‌گردد و با تشخیص کرونا بستری می‌شود.

اما تلویزیون کم‌کم صحنه‌هایی از ووهان را نشان می‌دهد که کادر درمان با لباس‌های فضایی مشغول معاینه بیماران هستند. صحنه‌هایی که شاخک کنجکاوی مردم را هم حساس می‌کند. بعد یکی دو کلیپ در فضاهای مجازی می‌چرخد که چند نفر چینی یک‌باره در خیابان می‌افتند و می‌میرند و بعد گفته می‌شود این کرونا است.

هم‌زمان آنفلوانزا در کشورمان رو به تزاید است و کادر درمان بر اساس یک دستورالعمل خاص مشغول هماوردی با آن هستند. آنفلوانزایی که مرگ‌و‌میرش نیز آن‌قدر بود که نظام پزشکی را به این فکر انداخت که نامه‌ای به وزیر ارشاد بنویسد و تقاضا کند هفته اول آبان هر سال را هفته آنفلوانزا بنامند تا صنعت، بهداشت، سیاست و فرهنگ در یک همنشینی اجرایی کاری کنند مردم و مسئولین سطح آگاهی خود را نسبت به این بیماری افزایش دهند و اصلاً یک‌بار به صورت دقیق تفاوت‌های سرماخوردگی، آنفلوانزا و گلودردهای چرکی و سینوزیت و آلرژی فصلی برای همه روشن شود.

ویروس کارش گسترش و فراگیری است و این خصلت جامعه پزشکی را آماده می‌کند که بدانند دیر یا زود پای کرونا به ایران باز شود. در قم اما خبرهایی است.

درهای بهمن که به اسفند 98 گشوده می‌شود برای اولین‌بار اعلام می‌شود موارد مشکوک کرونا در ایران شناسایی و برای آزمایش نمونه‌ها فرستاده شده است. هیچ کیت آزمایشگاهی در ایران نیست. وزارت بهداشت از سازمان جهانی بهداشت می‌خواهد که کیت تشخیصی به ایران بدهد. چین به خاطر مناسبات نسبتاً خوبی که دارد از مسیر دومی هم 1000 کیت و تعدادی ماسک سه‌لایه به ایران ارسال می‌کند. حالا در سراسر ایران به هر مورد شک می‌کنند، نمونه را برای تست به انستیتو پاستور می‌فرستند. قم به راحتی وصله اصلی حضور کرونا را به خود می‌گیرد و بیمارستان کامکار سر زبان‌ها می‌افتد.

مردم به شدت ترسیده بودند اما کادر درمان که نه کیت آزمایشگاهی داشت و نه امکانات تعریف شده حفاظتی در یک سردرگمی خاصی به سر می‌برد. مسئولین کم نقش نداشتند در این سردرگمی چرا که آنها هم نمی‌دانستند چه اتفاقات تلخی در راه است. وقتی ایرج حریرچی، عرق‌هایش را در کنار علی ربیعی پاک کرد و یکی دوبار به اشتباه روی دستش سرفه کرد و بعد بلافاصله آرنجش را جلو آورد تا اشتباهش را جبران کند خودش هم فهمید ویروس کاملاً دموکرات است و اسیر مسئولیت، پولداری یا بی‌پولی افراد نمی‌شود. در راه تست داد و رفت خانه! و یکی از آن کیت‌ها صرف شد تا او با مشورت برخی از صاحب فکران رسانه‌ای پنجم اسفند 98 جلوی دوربین موبایلش به سبک عجیبی بگوید: «من هم کرونایی شدم.»

 موج ابتلاء به کرونا در ایران به سیاسیون و مقامات دولتی رسید

بعد از سخنان حریرچی هرکس در خود تب و کوفتگی دید، مثل چرخی که پنچر شود کنار می‌کشید تا تصادف نکند اما اینکه چطور چرخ را چسب و وصله کند یا جایگزین، در هاله‌ای از ابهام بود! دستورالعمل چینی‌ها برای استفاده سه دارویی از کلترا (ضد‌ایدز) هیدروکس کلروکین و تامی فلو باعث شد به زودی داروخانه بیمارستان‌ها، به گل نشسته و کار و کاسبی ناصرخسرونشینان مثل همیشه سکه شود. ماسک نایاب و از مواد ضدعفونی هم خبری نیست. همه شده‌اند نماینده این شرکت و آن شرکت که جبران چندسال رکود اقتصادی را بکنند.

نهم اسفند 98، من هم در بیمارستان سینا احساس کردم نفسم بالا نمی‌آید، خیس عرق بودم و برای رفتن به دفتر مدیر بیمارستان که روزانه چندبار تردد می‌کردم، دو سه بار میانه راه نشستم. اعتراضم به نحوه تهیه لوازم پوششی باعث شده بود توئیتم را پاک کنم. زود قضاوت کرده بودم. به سرعت لوازم در ماه بعد مهیا و در دسترس قرار گرفت.

کیتی در دسترس نبود تا متوجه شوم بر سر ریه ام چه آمده است لذا به سبک آن روز که تا امروز هم ادامه دارد، به بخش تصویربرداری رفتم. روی تخت سی‌تی دراز کشیدم و چقدر دلم می‌خواست صدایم نکنند تا بخوابم. سر تکان دادن تکنسین رادیولوژی مرا متوجه این مهم کرد که خبری در راه است.

همان سه دارو را گرفتم و از بیمارستان زدم بیرون. درخانه هیچ ماسک و الکلی نداشتیم. تنها ماسک من همینی بود که روی صورتم بود. چند داروخانه را گز کردم اما چیزی دستم را نگرفت تا در بغالی سر محل با خرید سوغاتی یک گالون وایتکس به خانه بروم. تمام روحیه‌ام را جمع کردم تا وقتی همسر و دو فرزندم درب خانه را می‌گشایند مثل دکتر حریرچی بگویم: من هم کرونایی شدم.

گله‌ام را از وضعیت بازار و کمبودها در اینستاگرام به اشتراک گذاشتم و بلافاصله خبر درگیری من و یکی دیگر از معاونین سازمان نظام پزشکی نیز جزو خبرهای داغ آن روزها شد. درست در همین زمان‌ها بعد از بیمارستان‌های قم، نام بیمارستان مسیح دانشوری هم به سرعت جهان‌شمول شد. بدحال‌ترین بیماران از سراسر کشور را به این بیمارستان بردند تا بهترین تجربه‌ها اندوخته شود. سی‌تی‌اسکن شد روش تشخیص غالب! نام خانوادگی کرونا هم کم‌کم یک ماه پس از تولد به «کووید 19» تبدیل شد.

 مرحله یک: فاز شناخت، مبارزه، حماسه و همراهی مردم و رسانه‌ها

در این مرحله که توأم شد با ایام عید نوروز، تعطیلی دو هفته‌ای کشور، نوعی قرنطینگی را در ذهن‌ها متبادر کرد. در خیابان‌ها هیچ‌خبری نبود و مردم شعار در خانه می‌مانیم را به صورت عملی اما توفیق اجباری برای همدیگر مخابره کردند. دید و بازدید و سفر اما به قوت خود ادامه داشت چندان که ناگهان شمال کشور نقطه سیاه مرگ‌و‌میرها شد و طوفان سهمگین کووید 19، جان بسیاری از مردم این خطه و همکاران پزشک، پرستار و کادر درمان را گرفت.

جامعه پزشکی در این زمان سیاه‌پوش شد جوری که ویدئوی محمدرضا ظفرقندی رئیس کل سازمان نظام پزشکی ایران، که باید ایام عید را تبریک بگوید، با صدایی حزین از مردم خواست ویروس را جدی بگیرند.

وی آن‌چنان مغموم بود و فیلم در شرایطی گرفته شده بود که معلوم بود موضوع شوخی نیست. دست‌‌‌های قفل شده در هم که انگار لحظه به لحظه در هم فشرده‌تر می‌شد گویای همه‌چیز بود و بسیاری از اینجای کار شعارشان را حمایت از کادر درمان گذاشتند. شعاری که خستگی و فسردگی کادر درمان را به نشاط قابل قبول تبدیل و احساس تنهایی را زایل ساخت.

خیرین با حمایت رهبری و نیروهای انتظامی به سراغ بیمارستان‌های کرونایی رفتند، سرسلامتی دادند، ماسک دادند، خوراکی دادند و لحظات ناب جنگ هشت‌ساله را زنده ساختند. برخی شرکت‌ها چرخه تولید خود را به سمت مواد ضدعفونی و ماسک تغییر دادند تا در اردیبهشت و خرداد کشور را از نقطه نظر الکل و ماسک به درجه قابل قبولی از استغنا برسانند.

سازمان غذا و دارو هم راستا با سایر بخش‌های سلامت کشور با تمام توان وارد کارزار شده بود تا ضمن بستن صادرات ماسک نسبت به تأمین پارجه مخصوص ماسک و همچنین داروهای مطرح آن زمان اقدام کند. در یکی از فرودگاه‌ها محموله خریداری شده ما به سرقت رفت و همین کافی بود تا تلاطم داخلی را بالا ببرد. وزارت خارجه، وزارت راه و شهرسازی، وزارت صنعت و وزارت کشور تمام تلاش خود را می‌کردند تا به کمک صنایع داخلی بشتابند. کار جالب شرکت بنز آلمان مبنی بر تغییر یکی از ریل‌های خود به تولید ونتیلاتور الگویی بود که در داخل کشور هم از مدتی قبل آغاز شده بود. ایران‌خودرو در مسئولیت اجتماعی به کمک صنعت ساخت ونتیلاتوئر در داخل شتافت و با کمک شرکت‌های دیگر از تولید ونتیلاتور داخلی حمایت کردند تا آی سی یوها بیشتر تأمین و از مرگ‌و‌میر فزاینده بکاهند. این تولید تا مرز صادرات پیش رفت.

بیانات رهبری در حمایت همه‌جانبه از کادر درمان آن‌قدر پر رنگ بود که وزیر بهداشت در نامه‌ای مستقیم از ایشان تشکر کرد. اما همه این‌ها باز تکمیل‌کننده فرآیند مبارزه همه جانبه با کرونا نبود. جلسات متعدد با اپیدمیولوژیست‌ها نشان می‌داد یک جای کار می‌لنگد. انگار برخی نهادها باورشان نبود که کرونا ویروس عادی نیست و یک جایی اگر شل بیایی سفت می‌خوری. سازمان نظام پزشکی در جلساتی که با معاونین وزیر و سایر نهادها داشت نهایتاً نامه‌ای به رئیس جمهور نگاشت و از ایشان خواست مداخله کنند و سطح ستاد ملی کرونا را از وزارت بهداشت به سران قوا ارتقا بخشند، نامه‌ای که کمی بعد موجب شد رئیس جمهور راساً ریاست شورای ملی کرونا را به عهده گیرد. اگرچه این تصمیم به دلایل نامعلوم موجب حذف سازمان نظام پزشکی از ستاد ملی شد اما پای نهادهای دیگر را وسط کشید تا قوی‌تر از قبل وارد میدان شوند. از جمله در این دوران رسانه ملی سعی کرد سنگ تمام بگذارد. هنرمندان به خلق آثار هنری پرداختند و بسیاری از شرکت‌ها با نقش بازی‌کردن در مسئولیت اجتماعی به یاری ملت پرداختند.

شاید سخت‌ترین روزهای کادر مدیریتی نظام پزشکی بهار و تابستان 99 باشد. از یک‌سو تمام تلاش‌ها بر آن است که مطب‌ها و بخش‌های خصوصی تعطیل نشود تا رجوع بیماران به مراکز دولتی سرشکن و تلفات پایین بیاید و از سوی دیگر در این بحران نفس‌گیر، کمتر کسی پیدا می‌شود تا به ما کمک کند برای مطب‌ها ماسک، دستکش و مواد ضدعفونی پیدا کنیم. ویزیت همان عدد سال‌ها قبل است و هیچ افزایشی نداشته در حالی که هر مطب برای پزشک، منشی و مراجعین باید تدارک ماسک و مواد ضدعفونی سطح و دست نماید. همانگونه که هر خانوار هزینه‌اش در مواد شوینده و حفاظت فردی به شدت بالا رفته به طریق اولی مطب و بخش خصوصی با یک افزایش چشمگیر در هزینه‌ها روبرو شده‌اند.

در هر صورت هرچه گذشت اما نتایج همه این عملکردها و همدلی مثال‌زدنی مردم آمار مرگ‌و‌میر روزانه را در خرداد 99 به زیر 40 نفر رساند و بسیاری از بیمارستان‌ها مجبور شدند بخش‌های تعطیل شده را مجدد گشایش و تخت‌های کرونا را محدود کنند. در فاز صفر و یک اگر خانواده‌ای گرفتار کرونا شد، تک‌گیری بود و برای مثال فقط یک عضو خانواده گرفتار و باقی افراد در خدمت او بودند تا روی پا شده بهبود یابد.

 مرحله دوم: فاز گسست، فصل اجتماعات، سفر و انفجار اطلاعات بی‌ارزش

بهار اگرچه ابتدای تلخی داشت اما از اواخر اردیبهشت تا پایان تیر آمار کرونا رو به نزول گذاشت. مردم با آموزه‌هایی که داده شد ماه رمضان را در خانه‌ها گذراندند و کمتر مسجدی محل تجمع شد. قبل از رمضان بحث‌های زیادی شد که آیا مردم روزه بگیرند یا نه؟ پاسخ را بیشتر به عهده خود مردم گذاشتند. اختیار باعث شد سخت‌گیری چندانی نشود اما به نظر می‌رسید اغلب روزه‌ها را گرفتند. شب‌های قدر، همه یکدیگر را دعا کردند و تا اینجا خبرها دل‌شاد کننده بود. اما یک اتفاق خاص ورق را برگرداند و به رغم تمام هشدارها، عید فطر و تعطیلی چند‌روزه آن به علاوه تعطیلات 14 و 15 خرداد، موجبات افزایش موج سفرها و جشن‌های ازدواج و تولد شد. مراسم‌هایی که حدود 25 روز بعد در اواسط تیرماه کم‌کم مؤثر افتاد و موج دوم کرونا در کشور را موجب شد.

حضور برخی شبه‌علم‌ها در شبکه‌های اجتماعی و تشویق به برداشتن ماسک، استفاده از روش‌های جایگزین تعریف نشده، دورهمی ها، بلاتکلیفی رسانه ملی در کاربرد ماسک، بالا گرفتن شایعات مجازی نظیر خطرات ماسک برای سلامتی از دید یک پروفسور آلمانی، تشکیک در آمار وزارت بهداشت و… همه و همه مردم را اندک‌اندک به اطلاعات و داشته‌هایشان مشکوک و حتی کسانی که تا آن زمان سفت پای حفاظت خود و خانواده ایستاده بودند را شل کرد.

تعطیلی مدارس اگرچه کمک شایانی به کنترل همه‌گیری کرده بود اما بیکاری و بی‌پولی مردم خصوصاً قشر متوسط محکم به این کمک پهلو می‌زد چندان‌که با رونق گرفتن دو قطبی معیشت و سلامت، بسیاری طرف اقتصاد را گرفته و روانه بازار کسب‌و‌کار شدند.

دلسوزان شروع به هشدار کردند اما گوش شنوایی نبود. هواپیماها پر، اتوبوس‌ها مملو، متروها با ازدحام و صف‌های خرید و فروش در فروشگاه‌های بزرگ تشکیل شد. ما آن زمان پویش همدلی با مدافعان سلامت را به همراه وزرات بهداشت و شهرداری تهران و شبکه سلامت کلید زدیم تا کمی به مدافعان سلامت روحیه بدهیم. اما بالا رفتن آمار کرونا، خستگی را بر تن دوستان نشاند.

اورژانس‌ها خانوادگی شد، پدر و پسر و مادر و دختر با هم گرفتار شدند و در یک مراسم عروسی تست 65 نفر مثبت شد. برخی افراد که شهرتی هم داشتند به دام کرونا افتاده جان خود را از دست دادند. جنوب و شمال و غرب کشور قرمز شد. من همان‌زمان در نشست خبری وزارت بهداشت گفتم که اگر همین‌طور پیش برویم پاییز فاجعه‌باری پیش رو است چرا که آنفلوانزا و تجمعات و بی‌تفاوتی دست در دست هم خواهند داد.

اگر در فروردین 99 از جمعی می‌پرسیدی که بستگان چه کسی کرونا گرفته از 10 نفر دو یا سه نفر دست بلند می‌کردند و در تابستان اگر از همان جمع می‌پرسیدی همه دست بلند می‌کردند و حالا کم‌کم اگر در انتهای پاییز از همان جمع بپرسی از بستگان شما آیا کسی از کرونا فوت کرده؟ احتمالاً بخشی قابل توجه دست بلند می‌کنند.

 مرحله سوم: فاز امید، بازگشت مردم

این مرحله با نوید واکسن و کاهش آمار از اواخر پاییز شروع شده و امید می‌رود با درایت ملی در همه ابعاد زمینه‌ساز کنترل بیماری شود.

  لینک
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/34845