کد خبر : 44222 تاریخ : 1400/5/16 گروه خبری : متنزندگی |
|
میانگین افکار کدام یک از دوستان خود هستید؟! |
|
شبیه دوستانتان میشوید سعدی میگوید: «تو اول بگو با کیان زیستی/ من آنگه بگویم تو خود کیستی.» تا حالا به دوستان و همکارانی که با آنها حشر و نشر داشتهاید دقت کردهاید؟ از چه طیفی هستند؟ با کدام دیدگاه سیاسی؟ منفیگرا هستند یا عادت دارند نیمه پر لیوان را ببینند؟ هر صبح برای شما عبارات تأکیدی مثبت و قدرتمند ارسال میکنند یا از همان در رختخواب حجمی از آه و ناله و اخبار بد سوی شما روانه میکنند؟ عادت دارند هر اخبار تلخی را با شما به اشتراک بگذارند یا فقط شما را در شادیها و اخبار انرژیبخش سهیم میکنند؟ دوست شما صبحها ورزش میکند یا هر وقت صبح که تماس بگیرید، او در خواب ناز است؟ اهل بده بستان کتاب با شماست یا مطالعه را بیهوده و عبث میپندارد؟ اگر قرار باشد با او وقتگذرانی کنید، بیشتر به تماشای یک گالری نقاشی یا مثلاً فلان نمایشگاه میروید یا دنبال هایپرهای لاکچری هستید تا از برندی که فقط پاکتش سهم دستان شماست عکس میگیرید و آن را استوری میکنید؟ با هر کدام که در رابطه باشید بعد از مدتی درخواهید یافت که چقدر شبیه دوستتان شدهاید. درست به همین دلیل انتخاب همنشین مهم است. به همین دلیل دین اسلام روی انتخاب دوستان سالم تأکید کرده است یا روانشناسان معتقدند نوجوانها تأثیرپذیری بالایی از هم سن و سالانشان دارند و درست به همین دلیل باید مراوداتشان به جدیت رصد شود. بسیاری از ما گزینه انتخابی برای تعیین دوست و همنشین نداریم و با اغلب آنها از سر جبر یا مصلحت در ارتباطیم. به همین دلیل اگر همکارمان بددهن باشد، ما هم به مرور شبیهش میشویم. اگر اهل خوردن هر روزه فست فود باشد کم کم از غذای خانگی خسته میشویم و راه او را در پیش میگیریم. اگر اهل پیگیری اخبار داغ ایران و جهان باشد ناخودآگاه با او به رقابتی پنهان میپردازیم. یک بار به خودمان میآییم و میبینیم قبلاً اهل خوردن صبحانه نبودهایم، ولی حالا برای خوردن یک صبحانه مفصل مدتها در صف نانوایی میایستیم. خلاصه اینکه کم کم شکل همان محیطی میشویم که در آن نفس میکشیم. مراقب آدمهای سمی باشید بدا به وقتهایی که در هوای سمی نفس بکشیم و شبیه آدمهای سمی بشویم. آنهایی که مدام غرولند میکنند. آنهایی که زندگی را پوچ میپندارند یا هر روز با عالم و آدم سر جنگ دارند. بدا به وقتی که دوستمان اهل تجملات و وسایل لاکچری باشد و ما بخواهیم مثل او بشویم. وقتی که بخواهیم باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی دوستمان مقایسه کنیم. تا دیروز به یک ساندویچ فلافل خانوادگی راضی بودیم، ولی حالا باید به فلان فستفود معروف در فلان نقطه شهر برویم. تا دیروز کیف و کفشمان ماهها کار میکرد و ما راضی بودیم، ولی حالا به یکباره ورق برگشته و ما احساس میکنیم برای دیده شدن نیاز به خرجتراشی و تغییر لباس داریم. تا امروز از رسیدگی به امور خانه و خانواده خرسند بودیم، ولی حالا که دوستان به اصطلاح طرفدار حقوق زنان پیدا کردهایم، کسر شأنمان میشود در خانه آشپزی کنیم یا عیدها خودمان خانهتکانی کنیم. در مغزمان کردهاند که مگر ما کلفتیم؟! پس دوستی و معاشرت با افراد بسیار حائز اهمیت است. باید بدانید از زندگی چه میخواهید و دوستی مرتبط با همان هدف پیدا کنید. اگر قصد سرمایهگذاری و بیزینس موفق دارید بهتر است با آدمهای موفق در این زمینه دوست بشوید. اگر میخواهید ادامه تحصیل بدهید سراغ کسانی بروید که دغدغه مشابه دارند و شما را با کوچکترین مانعی سرخورده نمیکنند. یادتان باشد خیلیها را دوست ناباب به قهقرا کشانده و سر از زندان و کمپ و کارتنخوابی خیابان درآوردهاند. خیلیها هم تحت تأثیر عالمان و دوستان موفق سمت اختراع و تولید و اتفاقهای خوب رفتهاند. تاریخ پر از بچه فقیرهاست که فقط به دلیل قرار گرفتن در مسیر آدمهای موفق و مؤثر سرنوشتشان تغییر کرده است و آدمهای موفق تاریخ شدهاند. پس اگر شوق زندگی دارید و میخواهید پر انرژی به سمت جلو پیش بروید، همین حالا در روابط خود تجدید نظر و آدمهای سمی را حذف یا حضورشان را کمرنگ کنید. ما میانگین پنج نفریم! آنچه ذکر شد تنها بخشی از نمونههای پدیده یادگیری اسمزی است. بیش از نیمی از فراگیریهای ما به صورت ناخودآگاه در اثر نوعی الگوبرداری ناخودآگاه عمیق و درونیسازی آن از محیط اطرافمان شکل میگیرد. مثل یک اسفنج که بر اثر خاصیت اسمزیاش مایع را درون خود میکشد و به شکل خود درمیآورد. درست مثل ما که کنار هرکسی قرار بگیریم، خلق و خو و اهدافمان شبیه او میشود. گاهی این هدف بزرگ و حیاتی است و به تغییر مسیر میانجامد و گاه موجب تغییرات جزئی در سبک زندگی میشود. جملهای منتسب به چارلی چاپلین خواندهام که گفته بود: «افکار هر آدمی میانگین افکار پنج نفری است که بیشتر وقت خود را با آنها میگذراند. پس خود را در محاصره افراد موفق قرار بدهید.»، ولی خیلی وقتها آدمهای اطراف ما انتخابی نیستند. مثل اعضای خانواده همکار، همسایه و... پس چه باید کرد؟ مغلوب شرایط شد و تن به شکست داد؟... هرگز! راههایی برای رهایی از این رنج آشکار وجود دارد. دو راهحل ساده و در دسترس خدا را شکر دنیای پر وسعت مجازی برای هر کسی با هر تنوع و سلیقهای تولید محتوا کرده و دسترسی به انسانهای موفق کار آسانی است. اغلب آدمهای کارآفرین یا موفق در هر زمینه دیگر، فعالیت مجازی دارند و به راحتی میتوان به سبک زندگی آنها دسترسی یافت. به عنوان مثال اگر میخواهید یک طراح موفق باشید، کافی است صفحه چند نفر از بهترینهای این رشته را دنبال کنید. یا اگر کسی در اطرافتان نیست که شما را با انرژی مثبت کلامش به وجد بیاورد و شوق زندگی ببخشد، از دوستهای صفحات مجازی یاری بگیرید. آنها هر روز کوهی از عکسنوشته و عبارات تأکیدی مثبت را به اشتراک میگذارند. به این فرآیند میگویند یادگیری مجازی. یعنی شما در خانه یا محل کار خود نشستهاید و صفحات و سایتهایی را که برای موفقیت نیاز دارید دنبال میکنید. اگر باهوش باشید و سواد رسانهایتان در حد مطلوب باشد، میتوانید بدون هیچ هزینهای تنها با حضور در فضای مجازی مسیر را بیابید و باتری انرژی و امید خود را هر روز بدون هیچ محدودیتی شارژ کنید. راه دوم این است که از بین همکاران و دوستانتان سه الی پنج نفر را که بیشترین همخوانی با روحیه و شخصیت شما دارند، انتخاب کنید و اجازه بدهید در سایه همان تعداد محدود، اما موفق رابطه اسمزی رخ دهد و شما شکل هدفی بشوید که مد نظرتان است. حالا پای حرفهای آدمهایی مینشینیم که تجارب آنها شاید برای شما مفید باشد. در رشته مورد علاقهام قبول شدم پانیذ کرمی دانشجو میگوید: من یک دانشآموز سرخورده و ناامید از زندگی بودم. از آنجا که خود را بازنده رقابت کنکور میدانستم، بیانگیزه تلاش را رها کردم و منتظر سرنوشت ماندم. ولی همان سرنوشت من را سر راه دختری قرار داد که برخلاف من برای موفقیت عجول بود و پرتلاش. حرفهای منفی و نالههایم تأثیری در ارادهاش نداشت. از من خواست یک ماه تلاش بیوقفه و بدون غرولند را امتحان کنم. یک ماه کارم شد مطالعه و درس خواندن در کتابخانه، کنار آدمهایی که از جنس خودم بودند با هدفی مشترک. وقتی بین آنها قرار گرفتم، انگار جانی دوباره گرفتم. بیوقفه درس خواندم و دانشگاه قبول شدم. ولی چیزی نبود که من میخواستم. دوباره تلاش کردم و کنار همان دوستان مشترک آنقدر تلاش کردم تا سال بعد در رشته مورد علاقهام در بهترین دانشگاه قبول شدم. مراقب باشید به چه کسانی پناه میبرید ح - مرادی میگوید: در حالت عادی همه زندگی خودشان را دارند و به صورت نرمال به سمت جلو حرکت میکنند. وقتی اتفاق اصلی رخ میدهد که یک اتفاق ناگوار یا غیرقابل پیشبینی در مسیر زندگی رخ میدهد و تو برایش برنامهای نداری. مثل من که درست در میانه راه نوجوانی وقتی به آغوش پدر نیاز داشتم، آن را از من دریغ کرد و من و مادرم را ترک کرد و رفت پی زندگی خودش. درست وقتی بود که میخواست اسفنج من شکل بگیرد. آنقدر شکننده بودم که هر کسی کنارم بود شبیهش میشدم. مادرم تلاش کرد درس بخوانم و سرنوشتم را که پدرم خراب کرده بود، جبران کنم، ولی زور دوستان نابابم بیش از مهر مادر بود. آنقدر زیر گوشم پچ پچ کردند، حرف از بدبختی و... زدند که من برای فرار از هجوم افکار ترسناکی که مثل موریانه به جانم میافتادند به آغوش دوستانم پناه بردم. کمکم میانشان حل شدم و شدم یکی از آنها. به جرم دزدی دستگیر شدم و مدتی را در ندامتگاه بودم. من بلد نبودم، ولی شما برای روزهای سخت آماده باشید و به هر دستاویزی که سر راهتان بود، چنگ نزنید. باور کنید هیچ چیزی مهمتر از شما و زندگیتان نیست. پس آن را با تلخی اتفاقاتی که در اختیار شما نیست به تباهی نکشانید. وکلام آخر از پیامبر اکرم (ص) که میفرمایند: «المر علی دین خلیله فلینظر احدکم من یخالل»- هر کس به طریق و روش دوست خود است. پس هر یک از شما باید ببیند با چه کسی دوست میشود. |
لینک | |
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/44222 |