کد خبر : 44901 تاریخ : 1400/6/3 گروه خبری : درهای دری |
|
محمد زارع شیرینکندی مطرح کرد؛ «الحیاة» دانشنامه عدالت است |
ترسیمکننده نقشه راه عدالت علوی |
استاد علامه محمدرضا حکیمی پس از عمری مجاهدت علمی و ترویج مکتب اهلبیت و عقلانیت وحیانی، شامگاه یکشنبه 31 مرداد 1400 چشم از جهان فروبست. علامه حکیمی ازجمله بزرگان مکتب معارف خراسان بود و مبلغ عقلانیت شیعی. او بیشتر عمر پربرکت خود را صرف تحقیق و تدبر در منابع اصیل در اسلام کرد تا پاسخی برای مشکلات اجتماعی بشر امروز بیابد. تأکید او بر عدالت و پژوهشها و تأملات بسیارش بر این مفهوم باعث شد تا لقب فیلسوف عدالت را به خود بگیرد. به باور استاد حکیمی حکومت اسلامی مؤلفه اصلیاش باید بر عدالت استوار باشد. در نظام فکری این متفکر برجسته امامیه رواج و بسط عدالت شدنی است و فقط باید چگونگی را از منابع و متون اصلی استخراج کرد. خود او در این امر دستبهکار شد و دانشنامه مهم «الحیاة» را تألیف و تدوین کرد. الحیاة نشان داد که اسلام نظریههای سیاسی و اجتماعی مهمی برای عدالت دارد و اساساً اسلام، دینی اجتماعی است با تکیهبر تعالی انسان همچنین تأکید او بر «دانش مسلمین» راههای نوینی را در معرفتشناسی علوم مختلف گشود و ضرورت ایجابی احیا و گسترش دانش در جهان اسلام را بدون آنکه به نفی علوم جوامع «دیگری» بپردازد، گوشزد کرد. به مناسبت درگذشت این چهره تابناک جهان اسلام با محمد زارع شیرینکندی به گفتوگو نشستیم. زارع دکترای فلسفه دارد و مدرس، پژوهشگر و مترجم این حوزه است. با توجه به نظریات علامه حکیمی درباره حکومت و مفاهیمی چون عدالت آیا میتوان وی را یک نظریهپرداز در حوزه فلسفه سیاسی دانست؟ استاد محمدرضا حکیمی به دیدگاهی در باب عدالت معتقد است که با «نظریهای در باب عدالت» جانرالز، فرقی فارق دارد. عدالت جانرالز عدالتی لیبرالی است تا عدالتی سوسیالیستی و عدالتی علوی. نظام سیاسی ِ مطلوب حکیمی، نظامی عدالتمدار با اصالت توحید بود. دلایل و شواهد حکیمی برای عدالت و برابری در جامعه اسلامی، مجموعهای از روایات باقیمانده از علیبن ابیطالب (ع) و فرزندان او بود. راه او اساساً راهی شیعی است و مکتب و مشرب و مذهبش امامی. او دایرةالمعارفی از روایات را تحت عنوان «الحیاة» با همکاری برادرانش تألیف و تدوین کرد که مقصود آن ترسیم عدالت علوی و نشان دادن آن و سپس شیوه اجرا و تحقق آن است. به این معنا میتوان گفت که او به نظام سیاسی برابری طلب و مساوات طلب شیعی اعتقاد داشت. او این برابری و عدالت را در وضع کنونی جامعه توسعهنیافته شیعی نیز قابل تحقق میدانست؛ اما جامعه کنونی ما با مدرنیته و دستاوردهای آن شکل و شمایلی پیدا کرده بود که تحقق عدالت بهگونهای که منظور نظر حکیمی و امثال او بود، بسیار دشوار مینمود. روش و رویکرد وی در بحث عدالت را چگونه ارزیابی میکنید؟ روش مرحوم حکیمی در بحث از عدالت، روش نقلی و مبتنی بر احادیث است. وی بزرگترین سخنگوی مکتب ضد فلسفه «تفکیک» در زمانه ما بود و اساساً به مباحث عقلی و فلسفی چندان وقعی نمیگذاشت. ازاینرو، کل بحثش در باب عدالت و نحوه اجرای عدل علوی عمدتاً نقلی و تاریخی است. او سیمای علی (ع) را در تاریخ میدید و کلام علی (ع) را در تاریخ میخواند و اعمال و افعال علی را در تاریخ نگاه میکرد و آنگاه فکر میکرد که باید بتوان همین عدالت متحقق در تاریخ را از نو اجرا کرد. شاید بتوان گفت که حکیمی یک شیعه آرمانگرا بود؛ زیرا مشکلات و موانعی که جوامع کنونی، بهالخصوص جامعه شیعی معاصر، در پی مدرنیزاسیون با آنها دستبهگریبان است اجرای عدالت علوی را بسیار سخت و دشوار میکند. نظام سیاسی ِ مطلوب حکیمی، نظامی عدالتمدار با اصالت توحید بود. دلایل و شواهد حکیمی برای عدالت و برابری در جامعه اسلامی، مجموعهای از روایات باقیمانده از علیبن ابیطالب (ع) و فرزندان او بود عدالت علوی و تحقق آن در جوامع مدرن توسعهنیافته کنونی بیشتر به یک رؤیای شیرین و آرمان زیبا شبیه است. من بهنوبه خود عاشق و شیفته عدالت علوی و تحقق آن هستم اما چه میتوان کرد که آن عدالت به رؤیای ما بدل شده است. منظور من هرگز اشاره بهعنوان کتاب اقتصاددان لیبرال اتریشی معاصر، فردریش فون هایک، نیست: «سراب عدالت اجتماعی»؛ زیرا من به کاستن فقر، کاستن نابرابریها، کاستن گرسنگیها و بیخانمانیها، کاستن تهیدستیها و کاستن تبعیضها و… عمیقاً اعتقاد و از این حیث با مرحوم حکیمی همدلی و همسخنی دارم. من مقصود و مراد استاد حکیمی و همفکرانش را میفهمم اما معتقدم مشکل فقر و نابرابری و تبعیض در یک جامعه پیچیده توسعهنیافته با شیوه نسبتاً ساده و قدیمی بحث از «عدالت علوی» به سهولت حل و رفع نمیگردد. کاش عدالت علوی را میدیدیم و میچشیدیم. عدالت علوی بسیار عالی است اما بعد از علی در کجا تحقق یافته است؟ یکی از دغدغههای ایشان فراموشی متون اسلامی بهویژه قرآن و نهجالبلاغه بود. رویکرد ایشان را هم نمیتوان نفی تمام و عیار رویکردهای غربی دانست و حتی برخی دیدگاههایشان نسبت به عدالت به نحوی نزدیک با اندیشههای چپ است. نظر شما درباره رویکرد وی به دانش مسلمین چیست؟ حاکمانی که میخواهند جامعه اسلامی و حکومت شیعی برقرار کنند باید الگویشان قرآن و نهجالبلاغه باشد. در حکومت شیعیِ اسلامی باید اصول و قوانین و قواعد قرآن و نهجالبلاغه حاکم باشد. تمام پرسش و درد و دغدغه استاد حکیمی آن بود که کجای جامعه شیعی مطابق بیانات نهجالبلاغه اداره میشود. اگر نهجالبلاغه حاکمیت ندارد، پس اسم آن جامعه و حکومت را چیز دگر بگذارید؛ اما تمام مسئله آن است که نهجالبلاغه چگونه و در کجا اجرا گردد. چرا نهجالبلاغه اجرا نمیشود؟ مشکلات و موانعی که جوامع کنونی، بهخصوص جامعه شیعی معاصر، در پی مدرنیزاسیون با آنها دستبهگریبان است اجرای عدالت علوی را بسیار سخت و دشوار میکند نهجالبلاغه حتی دو ماه هم در جامعه اجرا نشده است. در این جاست که باید اندیشید. در اینجاست که باید مسئله را پرسید و کاوید. حکیمی به معضل نمیاندیشد و فقط به یادها میآورد که نهجالبلاغه چنین گفته و جامعه چنین وضعی دارد. این بسیار عمل نیکو و شجاعانهای است اما بسنده نیست زیرا معضل و مانع را باید بهمثابه یک پرسش، بهمثابه یک بحران، اندیشید. او چون با فلسفه سر سازگاری نداشت، با اینگونه اندیشههای فلسفی چندان بر سر مهر نبود. علیالظاهر، با صرف نقل روایت و حدیث و توضیح و تفسیر آن، گرهها و عقدههای اجتماعی و سیاسی معاصر گشوده نمیشود. برخی از متون ایشان بهویژه الحیاة، روش اسلام اجتماعی را معرفی میکنند. روشی که به نظر قابل پیاده شدن در اجتماع است. چرا چنین متونی در ساختار سیاسی ما کمتر مورد استفاده قرار گرفتهاند؟ «الحیاة» بهدرستی یک دانشنامه عدالت است. الحیاة الحق گنجینهای است از سخنان علی (ع) و فرزندان او درباره یک حیات شرافتمندانه سیاسی و اقتصادی. همانطور که عرض کردم الحیاة از حیث تذکر و یادآورندگی اثری بسیار ارزشمند است اما بعید است که تاکنون دولتمرد و سیاستمداری آن را خوانده باشد، چه رسد به اینکه در فکر تحقق آن بوده باشد زیرا گرهها و درگیریهای جامعه توسعهنیافته ما اساساً با مطالب عالی الحیاة گشوده و رفعورجوع نمیشود. برای این جامعه توسعهنیافته عدالت علوی بسیار مناسب و پسندیده است اما چگونه و به چه شیوه و نحوی؟ تمام مسئله آن است. شاید به این سبب الحیاة همواره مهجور و مظلوم مانده است. عدالت ازنظر معصومین تفاوتی با مفهوم عدالت در مکاتب بشری دارد؟ عدالت ازنظر معصومان با عدالت از دیدگاه ایدئولوژیهای جدید بشری تفاوتی بنیادی دارد اگرچه مشترکاتی هم میانشان هست. عدالت از نظرگاه معصومان خدامدارانه است نه بشرانگارانه. در دوره جدید بشر است که برای خودش برابری و آزادی میخواهد، اما در عدالتی که استاد حکیمی میخواست اصل و بنیاد، خدا و دیانت و وحی است. پیامبر و امامان فرمودهاند که با گرسنگی و بینانی نه میتوان نماز خواند و نه میتوان روزه گرفت، پیامبر (ص) و امامان فرمودهاند که در جامعه اسلامی کسی نباید گرسنه بماند، پیامبر و امامان فرمودهاند که کسی نباید تهیدست و فقیر بماند، پیامبر و امامان فرمودهاند که نباید کسی مالومنال و ثروتی هنگفت داشته باشد و در همسایگیاش فقیری بدبخت زندگی کند، پیامبر و امامان فرمودهاند که مثل مردم عادی بنشینید و مثل مردم عادی بخورید و بپوشید؛ اما در ایدئولوژیهای چپ مدرن این ایدئولوگها هستند که از عدالت و برابری سخن میگویند، این پرودن است که از فقر و انباشت سرمایه سخن میگوید و این مارکس و انگلس است که جذابیت سخنان چپِ مارکسیستیشان نصف دلهای جهان را میرباید. *محمد آسیابانی |
لینک | |
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/44901 |