کد خبر : 46077 تاریخ : 1400/6/28 گروه خبری : متنزندگی |
|
آیا اساسا خانواده درمانی وجود دارد؟ |
|
تاریخچههای فراوانی برای خانوادهدرمانی وجود دارند که همگی آنها به طور اجتنابناپذیری بر تفاوت جنبههای آن تاریخچهها تأکید میورزند. آیا اساساً چیزی بهعنوان خانوادهدرمانی وجود دارد؟ انواع خانوادهدرمانی که ادبیات آن پر از واژههایی چون (خانواده درمانی ساختاری)، (خانواده درمانی میلان)، خانوادهدرمانی سیستمی و خانوادهدرمانی روایی است و ما تنها تعدادی از آنها را نام میبریم، میتواند برای فرد ناآشنا گیجکننده باشد. در اینجا میخواهیم تحولات اساسی در تاریخ خانوادهدرمانی را که همان تأکید بر مکاتب مهم خانواده درمانی است بهطور خلاصه مطرح کنیم و نیز خلاصهای از آنچه که این مکان را متحد ساخته و بر وجوه مشترک تمامی آنها تأکید میکند ارائه نماییم. تاریخچه خانواده درمانی تاریخچههای فراوانی برای خانواده درمانی وجود دارند (نیکلاس و شوارتز، 1998؛ دالوس و دراپر، 2005) که همگی آنها به طور اجتنابناپذیری بر تفاوت جنبههای آن تاریخچهها تأکید میورزند (ریوت و استریت، 2003). بر طبق روایتی، خانواده درمانی در دهههای 1960 و 1970 پدیدار گردید و در همان حال نیز نظریه سیستمها در زندگی خانوادگی به کار گرفته میشد، در جریان این مرحله برخی از مکاتب خانواده درمانی گسترش یافتند که مهمترین آنها خانوادهدرمانی ساختاری و خانواده درمانی راهبردی بودند که به ترتیب توسط مینوچین 1974 و مالی (1976) به وجود آمدند. شیوههای مشخص این اشکال خانواده درمانی، شیوههایی بودند که درمانگر عامل فعال تغییر و تعیین وظایف خانوادهها بود. این شیوهها برای تغییر روشهای معمول مدیریت مشکلات طراحی شده بود. این ظهور مکتب خانواده درمانی میلان در دهه 1970 و اوایل دهه 1980 بود که این حوزه را به کار با مفاهیم خانواده و با برخی از دشوارترین نمودها همچون روان پریشی و بیاشتهایی عصبی تغییر داد. مکتب میلان مکتب میلان (پالازولی و همکاران) استفاده از گروهها را بهعنوان بخش اساسی خانواده درمانی پایهریزی کرد و به کاربردن سؤالات چرخشی را بهعنوان مداخله در (خود) گسترش داد: این دو مرحله از تحول به دلیل اینکه فرض بر این بود که خانواده میتواند با مداخله درمانگر تحت تأثیر قرار گرفته و تغییر نماید نظم اولیه نامیده شد به عبارت دیگر آنها به نظم سایبرنتیک نظریه سیستمها تکیه کردند. این نگرش به نظم اولیه در دهههای 1980 و 1990 تغییر یافت و نظم ثانویه سایبرنتیکی خانواده درمانگران را برانگیخت که نقش خود را در درمان مورد بررسی قرار دهند. هوفمن (1993) مهمترین فردی بود که این مفهوم را متحول ساخت، اور خود تحت تأثیر ایدههایی راجع به شیوههای بازتابی و مکتبی فمنیسم قرار گرفت. در این سالها منتقدین فمنیست نظریات مبهمی را که درمانگران آنها را بهترین نظریات میدانستند به چالش کشیدند (والترز، 1990؛ مک گلدریک و همکاران، 1991). در همین زمان درمانگران شیوههایشان را با خانوادههای متنوعی از جمعیتهای اقلیتهای نژادی و خانوادههای همجنسگرای زن و مرد مورد بررسی مجدد قرار دادند و نتیجه گرفتند که نقش مظالم سازمانی و تعصبات درمانگران را در شیوه هایشان منظور نکردهاند. در این مرحله از خانوادهدرمانی، آندرسون نظریه گروه بازتابی را در برابر خانواده معرفی کرد (آندرسون 1991) و اینگونه بود که رویکرد جمعی به درمان پایهگذاری شد (آندرسون و گهارت، 2007). در همین زمان بود که نظریههای پست مدرنیسم وارد این حوزه گردید و بهویژه رویکرد روایی به شیوه درمان پدیدار شد (وایت و اپستون). برخی تاریخ نویسان خانوادهدرمانی، پست مدرنیستها را در زمره موج سوم تحول خانواده درمانی محسوب کردند و دیگرانی چون (دالوس و اوری، 1999) در اواخر دهه مزبور اظهار میداشتند که نظم ثالث خانواده درمانی پدیدار شده تا درسهای دهه پیشین را ادغام کند. دالوس و اوری (1999) بر این باور بودند که خانواده درمانی معاصر به ساختارها و معانی توجه کرده و در عین حال تمامیت خود درمانگر را نیز در درمان دخالت میدهد. خانواده درمانی یک رشته فاقد وحدت تاریخ پیچیده خانواده درمانی ممکن است تداعیکننده این موضوع باشد که خانواده درمانی به عنوان یک رشته فاقد وحدت است و برخی میگویند اساساً چیزی به این عنوان وجود ندارد. خانوادهدرمانی مجموعهای از درمانهای خانواده است (ریمرز و استریت، 1993). اشتباه است اگر تصور شود که چنین تنوعی محصولی از گذشته است، به این معنا که متون جدید این حقیقت را مورد تصدیق قرار دادهاند که شکلهای فراوانی از خانواده درمانی ادامه خواهد یافت (لبو، 2005). باید توجه کنیم برخی درمانها که به عنوان درمانهای خانواده شروع شدند اکنون تقریبا عاری از عناصر تعاملیای همچون درمان روایی و درمان کوتاه مدت راه حل محور هستند، از طرف دیگر در حال حاضر شیوههای خانوادهدرمانی که در آن ایدهها و فنون در یک مجموعه کلی منسجم به کار میروند مداوما رو به افزایش است. تکیه بر یک مکتب واحد خانوادهدرمانی کم و کمتر میشود (ریوت، 2008)، درواقع لبو (2005) نشان داد که خانوادهدرمانی هرگز به این اندازه از وحدت برخوردار نبوده است زیرا ارزش مشاهده افراد در بافت و مشکلات درون چرخههای تعاملی برای جمع آوری شواهد موفقیت ادامه داشته است. بنابراین میراثی از نظریه سیستمها نزد خانواده درمانی وجود دارد. این میراث تعیین میکند که خانواده درمانی به الگوهای رابطه توجه کرده، رفتارها را در درون چارچوب باورها و تجربیات نسلی میفهمد و نیز درک میکند که فرد به شکلی اصولی با دیگران ارتباط دارد و برای کار با گروه بندیهای چندنسلی مزیت قائل است. همچنین نظریه سیستمها نگرش درمانی خاصی به خانواده درمانگر میدهد. نقش شاهد بودن در سیستم خانواده کنجکاوی را بر میانگیزد، به تفاوتها ارج مینهد و آگاهی از خود در سیستمهای چند وجهی است که اینها همگی وظایف خانواده درمانی را تشکیل میدهند. منبع: کتاب خانواده درمانی(100 نکته، 100 تکنیک). مارک ریوت، ادی استریت. صص 172-175، انتشارات ارجمند، اول. 1393. |
لینک | |
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/46077 |