کد خبر : 48832 تاریخ : 1400/9/3 گروه خبری : فرهنگی |
|
انقلاب دیجیتال فرزند خود را میخورد |
|
بعد از آنکه پلتفرمهای آنلاین بزرگ بازارهای مجازی متعددی را راهاندازی کردند، شکافی بین اقتصاد واقعی و دیجیتال دهان باز کرده است. همهگیری کرونا نیز با سوق دادن عده همواره بیشتری از مردم به سمت جستجوی کالاها، خدمات و استخدام آنلاین، این شکاف را بیشتر میکند. خطری که اکنون وجود دارد این است که یک مجموعه صنعتی دیجیتال جدید، با تحمیل هزینه بر بازیگران اقتصاد واقعی که عملیاتهای روزمره آنها وابسته به فناوری است، مانع از کارآمدی و بازدهی این بازار شوند. گزاره انقلاب صنعتی چهارم این است که عناصر محسوس و نامحسوس اقتصاد امروز بتوانند با یکدیگر همزیستی داشته باشند و سینرژیهای مولد جدیدی را بیافرینند. طرف محسوس اقتصاد زیرساختی را فراهم میکند که خودکارسازی، تولید و شبکههای تجارت پیچیده بر آن مبتنی هستند و در سمت نامحسوس- لجستیک، ارتباطات و سایر اپلیکیشنهای نرمافزاری و کلان دادهها- این امکان را برای این روندها فراهم میکنند تا به کارآمدی و بازدهی ایدهآل دست پیدا کنند. باید گفت که اقتصاد محسوس پیش شرط اقتصاد نامحسوس است. اقتصادهای محسوس از طریق دیجیتالیزه شدن میتوانند نامحسوس شوند و بعد بر اساس معیار مقیاس و ارزش بر محدودیتهای سنتی غلبه کنند. هرچند این روند به شدت تعاملی و سرمایه بر است، اما چون مکانیسم مثبتی برای رشد بوده، نوعی برابری فرصتها را برای کشورهای کوچک و بزرگ به یکسان فراهم میکند. اما این استاندارد انقلاب صنعتی چهارم، جداسازی اخیر بخشهای دیجیتال و واقعی اقتصاد را نادیده گرفته است. شرکتهایی که از نظر دیجیتال بومی محسوب میشوند و از به تعلیق درآمدن فاکتورهای سنتی تولید منتفع شدهاند، حتی سریعتر از روند پیش از همهگیری خود رشد کردهاند. تا ابتدای سپتامبر 2020 قیمت سهام فیس بوک، آمازون و اپل به بیشتر از دو برابر قبل شروع همهگیری رسید و اپل به اولین شرکت تبدیل شد که تاکنون به ارزشی دو تریلیون دلاری دست پیدا میکند. و در حالی که سهم نتفلیکس و آلفابت (گوگل)- دو شرکت دیگر مجموعه شرکتهای FAANG در بازار سهام- کاملاً دو برابر نشده، با این حال آنها با شبیه دورههای اوج همیشگیشان یا نزدیک به آن تجارت کردهاند. در همین حال اکسون موبیل قدیمیترین عضو اس.اند.کیو 500 و یک نماد قبلی اقتصاد محسوس، با تصمیم اپل برای دو دسته کردن سهام خود، از این شاخص بیرون قرار گرفت. این دو مالک و ادارهکننده غولهای فناوری هستند و در حالی که بقیه جهان همچنان وخامت اقتصادی را تجربه میکند، پول بیشتری در میآورند. با توجه به اینکه داراییهای اقتصاد واقعی بسیار پایینتر از داراییهای مالی دیجیتال قرار دارند، یک رونق شرکتی K شکل ظاهر شده است. شرکتهای دیجیتال ظاهرا میتوانند بدون محدودیت رشد کنند، در حالی که رشد بقیه مشروط به شرایط بسته ای است که در آن فعالیت میکنند. این گرایش نه تنها فرضهای نئولیبرال درباره خلق ارزش را به چالش میکشد، بلکه ما را به سمت سناریویی سوق میدهند که در آن سیاستهای دولتی برای بازتوزیع ارزش، دیگر گزینههای موجهی نیستند. در این میان دولتها و برخی در درون بخش خصوصی راه حلهایی مثل مالیات بر داراییهای دیجیتال را پیشنهاد کردهاند، در حالی که مدافعین یک رویکرد بازار آزاد همچنان به این اصرار خود ادامه میدهند که هر شکلی از مداخله دولت، صرفا انحرافات بازار بیشتری را موجب میشود. اما هیچیک از این دو اردوگاه شواهد کافی برای سیاست ترجیحی خود ارائه نداده اند. ما سه راه حل پیشنهاد میکنیم. اول اینکه میتوان از کمکها و یارانههای دولتی برای ترویج فراگیری تکنولوژیک و کاستن از شکاف فناوری بین پلتفرمها و کارآفرینیهای کوچک و متوسط استفاده کرد. به جای انتظار داشتن از بازار برای تامین دسترسی برابر به فناوریهایی چون هوش مصنوعی، دولتها میتوانند هزینه برنامههایی را برای گسترش دسترسی مستقیم شرکتهای کوچک تر، مثلا از طریق معافیتهای مالیاتی یا سایر تدابیر تأمین کنند (چیزی که پیشتر در مورد انگیزههای ارائه شده به مصرفکنندگان برای خرید خودروهای سازگار با محیط زیست انجام شده است.) هرچند این قبیل هزینهها میتواند دیون دولتی را در کوتاه مدت افزایش دهد، اما این هزینهها را میتوان با بهره وری بالاتری که با یک توزیع متوازن تر قدرت اقتصادی حاصل میشود جبران کرد. دوم اینکه ما باید برای یک مدل نوآوری چند ذینفعی چابک کار کنیم تا نگرانیهای موجود درباره فراگیری و نمایندگی، بدون کند شدن آهنگ پیشرفت تکنولوژیک حل شوند. در اینجا هدف باید کاهش دادن تنشها بین برندگان و بازندگان از طریق زنجیرههای ارزش جدید اقتصاد پلتفرم باشد. چندین مورد موجود نشان داده اند که نمایندگی مناسب منافع ذینفع، سیاستگذاران را قادر میسازد تا بدون قربانی کردن سرعت یا انعطاف پذیری، زیانها و پیامدهای ناخواسته منفی فناوریهای جدید را کاهش دهند. سوم آنکه زمان شروع شناسایی حوزههای مناسب برای «حمایتگرایی دیجیتال» است. درست مثل برخی کشورها که از تعرفههای تجاری برای حمایت از تولیدات داخلی نوپا استفاده میکنند، تعرفههای دیجیتال میتواند برای تقویت زیست بومهای نوآوری محلی مورد استفاده قرار گیرند. این روش در همه جا کارآیی ندارد. اما در جاهایی که به آستانهای از اقتباس و فراگیری تکنولوژیک رسیدهاند، مثل سیاستهایی که میتواند راه حلهای مردمی را تشویق کند، رویکردهای جدید مبتنی بر اجتماعی را برای مدیریت نحوه طراحی، به کارگیری و تأمین سرمایه فناوری خلق میکند. از مشخصههای دنیای پس از همهگیری اقتصادی پژمرده، ترسی همگانی از آینده و درکی فزاینده از این خواهد بود که تمام راههای زیست اقتصادی تغییر کرده است. تحت شرایط درست، فراگیری تکنولوژیک، نوآوری چند ذینفعی و حمایت گرایی دیجیتال میتواند وابستگی مردم را به شرکتهای چند ملیتی کاهش دهد؛ شرکتهایی که شرایط فناوری را در جهت منافع خود شکل دادهاند و نیازها یا ارزشهای اجتماعات خاص را چندان در نظر نمیگیرند. ما با یک بحران حاد فرصت و دسترسی تکنولوژیک مواجه ایم که از وجود یک مدل کسب و کار غیرفراگیر ناشی شده است؛ مدلی که ثابت شده در حمایت از برابری و شمول گرایی ناتوان است. مخاطرات زیاد هستند و بازار نمی تواند مشکل را حل کند. راههایی برای تضمین اینکه انقلاب دیجیتال به عده زیادی سود میرساند نه صرفاً عده اندکی وجود دارد، اما این کار مستلزم آن است که ما نحوه دنبال کردن نوآوری و خلق ارزش را در قرن بیست و یکم مورد بازاندیشی قرار دهیم. نویسنده: مارک اسپوزیتو (Mark Esposito) نویسنده و مدرس دانشگاه منبع: https://b2n.ir/x51564 |
لینک | |
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/48832 |