کد خبر : 49162 تاریخ : 1400/9/10 گروه خبری : درهای دری |
|
سپهرغرب گزارش میدهد؛ کتابخانه سیار هدهد؛ از کتابخوانی تا ارتقای سرمایه فرهنگی |
صندوق عقب ماشینی که معجزه میکند |
مطالعه و کتاب را همواره یار مهربانی دانستهایم که میتواند آدمی را از دنیای ساکت و خاموش به جهانی دیگر ببرد و حتی جرقهای باشد برای روزهای روشن و قدمهایی برای تغییر زندگی؛ اما بچههای حاشیههای شهر در این راستا چه مسیری را پیشِ رو دارند؟ آیا برای آنها برنامهریزیهایی شده است تا به سمت کتاب و کتابخوانی سوق داده شوند؟ قدمهایی که بتواند نهتنها موجب ارتقای سطح فرهنگ کتابخوانی شود، بلکه پیوندی بین دنیای کودکانه، کتاب و تصمیمات نوجوانان با منطق و علم باشد. مدتی میشود یک گروه که با جان و دل پای کار آمدهاند، سعی دارند تا در این مسیر قدمهای بلندی بردارند؛ قدمهایی از جنس کتاب که بهصورت یک کتابخانه سیار رنگ و بوی کتابخوانی به خود گرفته است و بهراستی، مسیری است که میتواند الگوی بسیاری از شهرهای کشور بوده و راه را برای ارتقای سرمایه اجتماعی و فرهنگی هموار سازد. حال در این نوشتار، پای صحبتهای سمیه کریمی، معلم خوشفکر اصفهانی که کتابخانه سیار «هدهد» را در صندوق عقب خودرو خود راهاندازی کرده نشستیم، در ادامه متن این صحبتها را میخوانید: خانم کریمی جان، در ابتدا لطفاً خودتان را برای مخاطبان ما معرفی کنید سمیه کریمی هستم، دارای مدرک کارشناسی ریاضی و ارشد روانشناسی که چندین سال است در کسوت معلمی مشغول به کار هستم. ** جرقه اول برای شروع به کار کتابخانه سیار از کجا بود و چهطور وارد این مسیر شدید؟ بنده در خیریهای به نام «چسب زخم» کار میکردم، این خیریه در شناسایی افراد نیازمند، بیشتر زنان سرپرست خانوار، بد سرپرست یا زنانی که خود یا همسرشان سالمند بودند را مد نظر داشتند. همکاری من با خیریه با اهدای یکسری لوازم برای تهیه جهیزیه نوعروسان آغاز شد؛ چندین سال وسایلی ازجمله چینی و بلور برای روز معلم هدیه گرفته بودم، دلم میخواست تا در یک کار خیر آنها را هدیه بدهم، وقتی متوجه شدم خیریه «چسب زخم» که بانی آن دکتر قادری، در حال تهیه برای جهیزیه نوعروسان هستند، به آنها پیشنهاد دادم که من هم مقداری وسیله دارم، اگر فکر میکنید به کارتان میآید، آنها را برای شما بفرستم. پس از مدتی به آنها پیشنهاد دادم که ما هم خیریه شعبه اصفهان را راهاندازی کنیم. بعد از اینکه کار توزیع ارزاق برای نیازمندان را آغاز کردیم که بیشتر آن گوشت و برنج بود، بنده با خانم اصفهانی آشنا شدم، وی نویسنده در حوزه کتاب کودک و نوجوان هستند و بهعنوان یک مادر، دغدغههای مادرانه هم دارند. دو، سه سری با هم برای بچههایی که نیازمند بودند، بستههای لوازمالتحریر آماده کرده و همراه با ارزاقی که ماهانه به خانوادهها میرساندیم، به آنها میدادیم. بعد از مدتی، خانم اصفهانی پیشنهاد دادند تا کتاب هم هدیه بدهیم و چون شناخت خیلی خوبی روی کتاب کودک و نوجوان داشتند تصمیم گرفتیم که در واقع، هم غذای جسمی نیازمندان را در حد همان چسب زخم خودمان (کمک محدودمان) و غذای روح بچهها را که کتاب است، تأمین کنیم. چند سری کتاب به بچهها هدیه دادیم، استقبال آنها از این موضوع خیلی خوب بود و بسیار خوشحال شدند. از این مسیر بود که جرقههای اولیه برای ایجاد کتابخانه سیار زده شد؟ بله، چندین باری که کتاب هدیه دادیم و به مرور شاهد افزایش قیمتهای کتاب بودیم، به این نتیجه رسیدیم که نمیتوانیم هر ماه کتاب هدیه بدهیم و این امر موجب ناراحت شدن بچههایی که منتظر کتاب هستند، خواهد شد. بدین ترتیب، این فکر به ذهنم رسید که چهطور است کتابها را بهصورت امانت به بچهها بدهیم، این موضوع تنها در حد یک ایده مطرح شد. در حین صحبت با خانم اصفهانی این موضوع به ذهنم آمد که از صندوق عقب ماشین من برای این موضوع استفاده کنیم؛ تنها چیزی بود که بهصورت ثابت میشد روی آن حساب کرد. من هر ماه درب خانه بچهها میرفتم که بدین ترتیب، کتابها را میدیدند و از بین آنها کتابی را انتخاب کنند. این مسیر چهطور پیش رفت؟ قدری روی محدودیتها و اینکه آسانترین راه کدام است، فکر کردیم تا اگر فردی از ما ایده گرفت و خواست در شهری دیگر آن را اجرا کند کار برایش راحتباشد. بدین ترتیب، من پیشنهاد دادم که سبدهای قابل حملی تهیه شود که بتوان برای توزیع ارزاق هم از آن استفاده کرد و ماهی یکبار در صندوق ماشین قرار گیرد. سبدها را خریدیم اما بودجه و کتاب نداشتیم؛ به همین دلیل به خانم اصفهانی پیشنهاد دادم تا پویش جمعآوری کتاب از خانهها را به راه اندازیم. در بین دوستان و اقوام میدیدم که کتابهای زیادی از کودکی بچههایشان جمع شده و دیگر برایشان قابل استفاده نیست و گوشه خانه مانده است؛ کار سختی بود باید کتابهای خوبی از بین همه کتابها انتخاب میشد؛ کتاب زرد و کتابی که محتوای مناسبی ندارد، از اول در قفسه کتابهایمان وارد نشود چراکه مخاطب کتابهایمان از نظر شرایط اقتصادی، روحی و روانی خیلی خاص بود و باید کتابی انتخاب میشد که دردی به دردهایش اضافه نکند. مثلاً اگر کتابی راجع به سینما رفتن است، یا بچهای که غذایش را کامل بخورد به درد قشر خاصی میخورد بدین ترتیب، سعی کردیم تا از این کتابها وارد کتابخانهمان نکنیم بدینسان، دو راه بیشتر نداشتیم. یکی این بود که پویش جمعآوری کتاب راه انداخته و از افرادی که قصد کمک به ما داشتند میخواستیم تا عکس کتابهایشان را برای ما بفرستند و در صورت تأیید، آنها را برای ما پست کنند، برخی افراد نیز کمک نقدی میکردند. هدف چه گروههای سنی بود؟ سبدهایمان را با این روندی که توضیح دادم برای چهار گروه سنی پر کردیم؛ کودکان زیر 10 سال، کودکان 10 تا 13 سال، نوجوانها و بعد از یک مدت مادران هم درگیر این کار شدند. دوست داشتید با امانت دادن کتاب به این افراد، چه نتیجهای را ببینید؟ دغدغههای فرهنگی بهانه تأسیس این کتابخانه شد. معتقدم کار باید از ریشه درست شود، اگر خانواده یا جامعه دچار آسیبهای اجتماعی از جمله اعتیاد میشود به دلیل عدم آگاهی افراد بوده و فرزندانی که در این خانوادهها رشد میکنند عموماً دچار فقر فرهنگی هستند. به نظرم فقر فرهنگی خیلی بیشتر از فقر مادی به خانوادهها آسیب میزند، خیلی دلم میخواست قدمی هرچند کوچک برای آگاهی بخشیدن به بچهها و اینکه نوع نگاهشان را تغییر دهیم بردارم. همین دغدغهها و فکرها باعث شد تا به فکر امانت دادن کتاب بیفتیم، هر کتاب میتواند دنیای جدیدی را پیش روی افراد باز کند. اسم کتابخانه سیارتان را «هدهد» گذاشتید، دلیل آن را برایمان توضیح دهید. نظر دکتر قادری را پرسیدیم، پیشنهاد دادند به یاد سریال قدیمی و خاطرهانگیز «کتابفروشی هدهد» به کارگردانی مرضیه برومند، اسم کتابخانه سیارمان را هدهد بگذاریم. استقبال خانوادهها و بچهها از کتابهایی که به آنها امانت میدهید، چطور است؟ از همان روزهای اول شاهد خوشحالی و استقبال گرم بچهها بودیم؛ برخی از آنها دوست داشتند پنج تا 6 تا کتاب از ما به امانت بگیرند و این کار را هم میکردند و وقتی میخواستیم کتابها را پس بگیریم، میدیدم از کتابها یادداشتبرداری کردهاند. از بچههای کوچکتر میخواستم تا خلاصه کتابها را برایمان بازگو کنند؛ این موضوع، خیلی روی انگیزه گرفتن ما نقش داشت و باعث میشد تا با قدرت بیشتری این مسیر را ادامه دهیم. راههایی که میتوانستید افراد را برای اعطای کتابهایشان به کتابخانه شما ترغیب کنید، چه بود؟ در حال حاضر، از طریق صفحه اینستاگرام مردم را به این پویش دعوت میکنیم و خوشبختانه استقبال خوبی هم از این طرح شده است. در صحبتهایتان به مادران هم اشاره کردید، برای آنها چه برنامهای دارید؟ بله، بعد از یک مدت که پیش رفتیم، به خانم اصفهانی پیشنهاد دادم بهتر است برای مادران هم سبدی در نظر بگیریم و مقداری کتاب برای آنها تهیه کنیم اما مقداری در این مسیر با تردید مواجه بودیم. اینکه نمیدانستیم که واقعاً خانمی که چند بچه دارد و مداوم با آنها درگیر است، سرگرم مشکلات دیگر زندگی هم هست؛ آیا حوصله و رغبتی دارد که به سمت کتاب برود و دو ساعتی ذهنش را از این همه دغدغه آزاد کند یا خیر؟ ما این موضوع را امتحان کردیم و به مادران پیشنهاد دادیم که برای شما هم کتاب داریم؛ تعدادی از مادران از این موضوع استقبال کردند خصوصاً اینکه کتابهایمان حالت رمانگونه دارد، رمانهایی که شخصیت و قهرمانهای آنها، اکثراً خانم هستند، این موضوع میتوانست به مادران کمک کند و برای آنها الهامبخش باشد. همین امر باعث شد تا مادران نیز از کتابخانه استقبال کرده و دوستدار ادامه کار باشند. ممنون که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، بهعنوان بحث آخر اگر موضوعی مدنظرتان است، بفرمایید و از هدفهای بعدیتان بگویید. در نظر داریم تا کتابخانهمان را گسترش دهیم. در برنامه آیندهمان (که البته الآن هم این روند را شروع کردهایم) میخواهیم یکسری کلاسهای تقویتی و رفع اشکال برای نوجوانها برگزار کنیم. هماکنون نیز کلاسهای ریاضی، زبان و عربی را برگزار میکنیم، تعدادی معلم پیدا بهصورت جهادی، بدون دریافت هیچ هزینهای و فی سبیلالله برای بچهها به این مناطق آمده و اشکالات درسی آنها را برطرف میکنند که امیدوارم در زمینه درسی هم پیشرفت داشته باشند. |
لینک | |
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/49162 |