کد خبر : 49601
تاریخ : 1400/9/21
گروه خبری : جامعه

بررسی معضلات نسل امروز دختران در گفتگو با خانم نیاز؛

نقش دختری را باید به رسمیت بشناسیم

امّا یکی از معضلات نسل امروز و به ویژه دختران در سنین نوجوانی و جوانی، نداشتن یک هویت واحد برای ایفای این نقش تمدن‌سازی است. در همین زمینه گفت‌وگویی انجام شده با سرکار خانم آزاده نیاز، مدرس دانشگاه درباره‌ علل هویت چندگانه‌ی دختران و راه‌حل‌های آن که در ادامه می‌خوانیم:

 بحث‌های زیادی پیرامون هویت دختران امروز جامعه‌ی ما می‌شود؛ مانند بیان اینکه هویت دختران امروز چندگانه شده. نظر شما در این باره چیست؟

من فراتر از بحث هویت‌های چندگانه، از عبارت گم کردن هویت یا گم‌گشتگی هویت استفاده می‌کنم. عوامل مختلفی در شناخت ما و تسلّط ما به آنچه که در هویت دختران اتفاق افتاده مؤثرند. در تحلیل این موضوع بنده یک جور مثلث تبیینی متصورم. یک ضلعش خود دختران ما هستند و نسبتی که با آنچه هستند باید برقرار کنند و پاسخی که به سؤال من کیستم باید پیدا کنند.

ضلع دیگر آن می‌شود خانواده که خانواده چه تعریفی از این دختر دارند و اینکه چه نسبتی با بقیه‌ی اعضای خانواده برقرار می‌کند. چون خانواده رکن اولیه‌ی مواجهات اجتماعی این دختر با فضا و محیط اجتماعی خودش است. و ضلع سوم هم می‌شود برنامه‌ریزان، طراحان و برنامه‌سازانی که قرار است در محیط اجتماعی برای این دختر برنامه‌ریزی کنند، طراحی کنند و کمکی را به این شناخت و به این نقش داشته باشند. آن مثلث تبیینی ما وقتی عناصرش در هرکدام از این اضلاعی که گفتیم مشخص نشود و نسبت‌هایش با همدیگر برقرار نشود نتیجه‌اش می‌شود همین چندگانگی هویتی یا گم‌شدن هویت که در نتیجه نمی‌توانیم یک هویت واحدی را برای دخترمان تعریف کنیم.

در ضلع اول که شناخت دختر از خودش باشد، دختر امروز ما در مسئله‌ی زنانه بودن یا دخترانگی انتخابگری می‌کند. یعنی در مواجهات مختلف با مسائل به صورت فعال مواجه می‌شود. یک مقطعی زنان ما این‌قدر با مسائل و با دگرگونی‌های اجتماعی به صورت فعال مواجه نمی‌شدند؛ ولی الان انتخاب‌گری‌ها و کنش‌گری‌های فعالانه دارند. خودش انتخاب می‌کند که چه جوری عمل کند. البته خاصیت این نوع فعالیت، خاصیت سوژه‌ای فضای مدرن امروز است. یعنی در جریان انتخاب‌هایی که قرار می‌گیرد، چیزی را برمی‌گزیند که متفاوت از آن چیزی باشد که خانواده یا جامعه به عنوان شاخص برایش تعریف می‌کنند. همین تفاوت‌ها و چالش‌ها در آن چیزی که خانواده به عنوان الگو برایش تعریف می‌کند و چیزی که جامعه‌ی طراحان و برنامه‌ریزان برایش ایجاد می‌کنند با آن چیزی که خودش به آن می‌رسد، باعث می‌شود که سردرگمی این به این شکل وجود بیاید.

بعضی تعابیر، تعابیری‌اند که وقتی شما تعریف درست از آن را به دختر ما راجع‌به آنچه که هست ارائه نمی‌کنید، تعاریف ناهمخوان جایگزینش می‌شود. تعابیری که اصلاً در ایدئولوژی و پارادایم فکری ما جایگاهی ندارند؛ مثل همین «سقف شیشه‌ای؛ مدیریت بدن؛ بدن متعلق به خودم است، هر مدل خواستم با آن تعامل می‌کنم، دنبال موقعیت‌های برابرم، من اگر بخواهم آن چیزی را که هستم به خوبی به نمایش بگذارم، باید در فرصت‌های برابر قرار بگیرم، سقف شیشه ای که مانع از پیشرفتم میشود را چه کنم» و... اصلاً تعریف برابری، تعریف تفاوت، تعریف جنسیت، تعریف آنچه که من هستم و باید باشم کلاً متفاوت می‌شود. از سوی دیگر ما برای او تعابیر و مفاهیم دینی‌ای به کار می‌بریم و به او می‌گوییم که تو باید تفاوت‌های مردانه و زنانه را به رسمیت بشناسی و جدی‌اش بگیری. درحالی‌که زیرساخت‌های این فهم دینی را برایش فراهم نکرده ایم، در حقیقت ما داریم بر اساس یک اصالت دینی و فرهنگی این نکات را می‌گوییم ولی او متأسفانه با آن مبارزه و مقابله می‌کند. چون اصلاً در درونش نه تجربه شده نه درک شده. وقتی تعامل می‌کند با محیط خانوادگی‌اش نقشش برایش مشخص نشده. دختر من هنوز در گیر تعریف واحد یا فهم از ایثار، همدلی، فداکاری و یا هر کدام از واژگانی که نقطه‌ی قوت و قابلیت‌های بالقوه‌اش هستند می‌باشد و نمیداند اینها چه تأثیری در رشدش می‌تواند داشته باشد. یک تعبیری هست از حضرت آقا که چنانچه دختر با آن جوهر متعالی‌اش آشنا شود، خودش یک ظرفیت بالقوه می‌شود، یک جهش برای حرکت‌های تمدن‌سازش می‌شود. ببینید نگاه چه نگاه متعالی‌ای است. روایت است که حضرت رسول می‌فرمایند «نعم الولد البنات... مونسات»، شما همین بحث مونسات را بگیرید. چقدر به دخترمان این را فهماندیم که مونس پدر بودن یعنی چه؟ که بعداً ما دچار گم‌گشتگی در تعریف نسبت دختر با پدر نشویم. رکن انس خانوادگی را نتوانستیم تعریف کنیم که در نسبت آن، هم پدر جا بیفتد هم دختر.

نقش دختری نقش مستقلی است که باید استقلالش به رسمیت شناخته شود. وقتی این استقلال به رسمیت شناخته میشود، که نقش فعال من به عنوان یک دختر در نسبت با اعضای خانواده، در نسبت با تأثیری که در محیط اجتماعی‌ام می‌توانم داشته باشم تعریف شود، همین دخترها وقتی که یک مقدار بزرگتر می‌شوند و در سالهای اولیه‌ی بلوغ قرار می‌گیرد، دوست دارند که نقش اجتماعی ایفا کند؛ یعنی در آینده تمدن‌ساز شوند. اصلاً آفرینشش هم بر این محور قرار گرفته است. آفرینش زنی که قرار است تربیت‌کننده باشد.چه خود تربیت کند چه با این ظرفیت زمینه ساز تربیت شود.

خب این باید یک زمینه‌ای برای ایفای نقش پیدا کند. وقتی آن زمین به درستی برایش تعریف نمی‌شود مثل پرنده‌ای می‌ماند که به دیواره‌های قفس می‌زند. بعد می‌گردد دنبال اینکه چرا من این‌جوری‌ام چرا کسی من را به رسمیت نمی‌شناسد؟ چرا من نمی‌توانم یک مواجهه‌ی منطقی و درست با آن چیزی که هستم داشته باشم؟ چرا من نمی‌توانم نقشم را ایفا کنم؟ اینجاست که من می‌گویم واقعاً هم نقش خانواده و هم طراحان و برنامه‌ریزان برای حوزه‌ی دختران باید این استقلال را به رسمیت بشناسند و باید بدانند که برای کسی برنامه‌ریزی می‌کنند که این نقش مستقل دخترانه باید برایش دیده و تعریف شود. خب ما یک سری الگوها و شخصیت‌های دینی داریم مثل وجود مبارک حضرت زهرا و حضرت زینب سلام‌الله علیهما که خب اینها هم تعاریف مشخصی دارند و معلوم است. ما دنبال همسان‌سازی نیستیم ولی دنبال نزدیک کردن نگرش‌ها و نگاه‌هایمان به الگو هستیم. وقتی می‌گویم نگاه فعال یعنی ما چیزی داریم برای عرضه کردن در نسبت به آنچه که این دختر باید باشد. ولی وقتی چارچوب و زمین بازی را برایش تعریف نمی‌کنیم، کسی دیگر برایش تعریف می‌کند. چون او به‌هرحال طالب و خواهان فعالیت هست. خواهان مؤثر بودن و دیده‌شدن است.

چقدر انجمن‌های اولیاء و مربیان توانستند یک تعریف درستی از این مفاهیم ارائه کنند؟ و چقدر دختر را در معرض پاسخ دادن به این سؤال «من کیستم؟» و خودآگاهی یا خودشناسی قرار داده‌اند؟ این تأمل جدی است. تأملی است که شاید حتی دختران ما در مواجهه‌ی اول به چشم یک سؤال تکراری به آن نگاه کنند. درصورتی‌که عمیق شدن در آن یعنی اگر از ایشان بخواهی که در ده مورد خودتان را معرفی کنید و بگویید که چه کسی هستید، واقعاً آنها را به این چالش می‌رساند که انگار خیلی از خودم حرفی برای گفتن ندارم؛ حتی وقتی قرار است در ده مورد خودم را معرفی کنم. یک بخش تعریفی است که خانواده‌ام به من القاء کرده، یک بخش تعریفی است که جامعه‌ی اطرافم برای من می‌سازد و یک بخش تعاریفی است که به زعم خودم مطالعه کردم و شناخت به دست آوردم که خیلی‌هایش اتفاقاً می‌بینی همان تعابیر تکراری تمدن و فرهنگ غیر است که برایش تکرار شده.

او نتوانسته مواجهه‌اش را با شرایطی که در تربیت دینی ما که مشتمل بر تکالیف و وظایف است، مشخص کند. تفاوت زنان و مردان را به معنای ظلم و نابرابری نگاه کرده. تفاوت را در تکلیف محوری نگاه نکرده، تفاوت را در حق محوری مطالبه کرده و دیده. بعضاً به جای اینکه ذهنش یک ذهن تکلیف مدار باشد ذهنش یک ذهن حق مدار است. حق من چیست؟ حق من کجاست؟ وقتی به سؤال «حق من چیست» و «حق من کجاست» می‌خواهی پاسخ بدهی می‌روی در پارادایم برابری. حق‌هایی که باید برابر اعطا شوند. تعاریفی که الزاماً تعاریف درستی از عدالت نیستند ولی الان با آنها دست‌وپنجه نرم می‌کند. واژگانی که در یک پارادایم اومانیستی تعریف می‌شود نه یک پارادایم خدامحور. پارادایم خدامحور من را در نسبت به دیگران مسئول قرار می‌دهد.

چرا نمی‌توانیم فعالیت‌های گروهی دخترانه‌ی تمدن‌ساز تعریف کنیم؟ چرا وقتی به فعالیت گروهی قید دخترانه زده می‌شود، صرفاً به یک تفکیک فضا منجر می‌شود؟ آیا فضای فکری و ذهنی مناسب دختران هم برایش طراحی شده؟ آیا ما کارگروه‌های ویژه‌ی تعبیه و تعریف مفاهیم دخترانه، علاقه‌مندی‌های دخترانه، ظرفیت‌های دخترانه داریم؟ آیا توانستیم بنشینیم ویژه‌ی همین موضوع فکر کنیم که چه جوری می‌توانیم این مصداق‌ها را خارج کنیم و این مصداق‌ها را عملیاتی‌تر کنیم برای حضورهای دخترانه؟ فعالیت‌هایی که گفتم مصداق اولیه و خیلی کوچکش همان خانواده است. نقشی که من در نسبت با برادرم، با مادرم، با پدرم می‌توانم ایفا کنم. بعد اینها می‌شود زمینه‌ساز حضورهای اجتماعی. بعد وارد فضاهای اجتماعی می‌شود که آن نقش تمدن‌سازی اصلی در آن قرار است ایفا شود.مسلّم است وقتی‌که من به عنوان یک دختر قوت و قدرت پیدا کنم، بعداً تکلیف من با بحث همسری‌ام مشخص میشود. دیگر ما با تعارض‌های دوران ازدواج مواجه نمی‌شویم. تعارض‌های مفهومی که من چرا باید این آدم را کنار خودم تحمل کنم. چون یک جای دیگر این را تمرین کرده‌ام. من خودم را شناختم، من فهمیدم وظیفه‌ام و تکلیفم و هویتم چه است که وقتی وارد فضای خانوادگی و همسری و مادری شدم، تازه بخواهم دنبال این هویت گم‌گشته‌ بگردم و پیدایش کنم.

این پویش‌های همدلی که اتفاق می‌افتد و ما داریم یک جورهایی برنامه‌ریزی می‌کنیم برای اینکه آدم‌هایمان را به این فضای همدلی ترغیب کنیم، همین پویش‌های همدلی، ظرفیت بالقوه و عظیمش در وجود دختران ماست. کافی است که برایش موضوع فعالیت‌های گروهی تعریف شود و خواسته شود که تو ایده بده، تو طرح بده، تو پیشنهاد بده که ما برای این موضوع چه‌کار می‌توانیم انجام بدهیم. هویت دختران وقتی می‌تواند موفق تعریف شود که دختر را به قوت آن چیزی که هست مسلّط و مفتخر کند.

  برای حل این معضل چه راهکارهایی را پیشنهاد می‌کنید؟

به نظرم دو عنصر را باید برای راهکار فعال کرد. یک عنصر، برنامه‌ریزان تحصیلی هستند، که طراحی و برنامه‌ریزی و برنامه‌سازی می‌کنند تا مدیر مدرسه و معلمی که مواجهه‌ی مستقیم با این نوجوان دارد که چطور عمل کند و مواجهه داشته باشد؛یک عنصر هم خانواده‌ است. از ظرفیت‌های انجمن‌های اولیاء و مربیان در کنار محیط‌های آموزشی هم می‌شود استفاده کرد تا خانواده را نسبت به این عنصری که در خانه هست فعال کند و حساس کند. آیا شما تابه‌حال فکر کردید که دختر شما چه نقشی می‌تواند در محیط خانوادگی‌اش داشته باشد؟ آیا تابه‌حال به این فکر کردید که چه نکاتی در دختر شما باید به عنوان ظرفیت‌های درونی به رسمیت شناخته و تقویت شود؟ باید روی آن کار شود. باید خوشحال و خرسندش کنید از این داشته‌های فوق‌العاده‌ای که دارد. آیا برنامه‌ریزی برایش کردید که در کنار مشورت‌های خانوادگی‌تان سهم تأثیر یک نگاه لطیف، دقیق و ظریف دخترانه را هم قرار بدهید که این آدم با چشم خودش ببیند در تصمیم‌گیری‌های خانوادگی موثر است؟

بعد در کنارش، آموزش پرورش را هم باید فعال کنید. آنجا این لطافت و ظرافت تحلیل و تصمیم، نگاه دقیق، قوت تحلیل، قوت تبیین و توصیف مسائلی که در اطرافش پیش می‌آید را با او تمرین کنیم. هر دو بازو کنار همدیگر یک موجود قدرتمندی را می‌سازد تا در سال‌های اولیه دبیرستان و یا وقتی وارد فضاهای جدی‌تر اجتماعی و دانشگاهی می‌شود با یک شخصیت محکم وارد بشود. اما اکنون وقتی این دختر وارد فضای دانشگاهی می‌شود تازه می‌خواهیم برایش تعریف کنیم حیا یعنی چه! عفاف یعنی چه، حریم یعنی چه!

به عنوان یک راهکار جدی به نظر من باید ایامی را دریابیم که پایه‌های شکل‌گیری یک شخصیت مفهوم پیدا می‌کند، و در آن ایام هم‌خانواده را فعال کنیم و هم محیط اجتماعی‌اش که مدرسه و آموزش‌وپرورش است و حالا بسیار معتقدم به فعال شدن انجمن‌های دانش‌آموزی در چنین سن و سالی؛ در یک فضای متفاوت از فضای مدرسه. باید انجمن‌های دخترانه‌ای که می‌توانند تعاریف مختلفی از همین حضور اجتماعی و تمرین‌های مختلفی از مواجهات اجتماعی را برای دختر ایجاد کنند فعال کرد.

دخترها خیلی دوست دارند که همدلانه وارد فضاهایی شوند که احساسشان را به اشتراک بگذارند. یک بخشی، با گروه همسال تأمین می‌شد. الان بخش عمده‌اش در فضای مجازی با هویت‌های مجازی شکل می‌گیرد؛ همان احساس، همان ظرفیت و همان خواسته که یک خواسته‌ی کاملاً طبیعی است برای به اشتراک گذاشته شدن آنچه که من هستم یا اینکه دوست دارم دیده شوم و جدی گرفته شوم. این ظرفیت انگار با یک هویت پوشالی و مجازی شکل می‌گیرد. بخش عمده‌اش را چه کسی تأمین می‌کند؟ آنهایی که مقصد و مسیرشان و پارادایم فکری‌شان کاملاً مشخص است و برنامه‌ریزی‌شان برای دختر ما کاملاً معلوم است. دیکته شده در اختیارش قرار می‌دهند؛ تو این هستی تو این‌جوری باید باشی آن هم با چهار موضوع بیرونی تطبیق می‌دهد، با ناامنی‌های اجتماعی مواجهه‌اش می‌دهد، بعد با هیجانات خبری و ساختاری فضای مجازی هم کنارش می‌نشیند، می‌شود آن چیزی که واقعاً در این فضا به این شکل و شمایل دیده می‌شود.

آنهایی که مأموریتشان عملکرد بر اساس الگوی ایرانی اسلامی است باید به این مأموریت عنایت ویژه‌تری داشته باشند. شاید حتی یک گروه پژوهشگر، یک گروه طراح در مراکز فرهنگ‌ساز این‌چنینی نداشته باشیم. الان فضای مجازی فضای بازی است برای فعالیت همه. چرا فقط از یک منبع تغذیه شود؟ اکثریت منابعی که دختران ما را تغذیه می‌کنند، منابعی هستند که هیچ شباهتی بافرهنگ ما ندارند. ما هم باید در این حوزه فعال وارد شویم و یک سهم تأثیرگذاری داشته باشیم.

 چه مصادیق دیگری برای این چالشی که امروز دختران ما با آن درگیر هستند وجود دارد؟ به خصوص در ارتباط با خانواده یا محیط‌های اجتماعی.

ما گاهی اوقات فکر کردیم که تربیت دختر یعنی فقط آماده کردن دختر برای اینکه بتواند خوب غذا بپزد، خوب پذیرایی کند یک خانه‌ای را خوب بگرداند. به نظرم این اشتباه است و خیلی اشتباه رایجی هم هست. همین اشتباه نگرشی فرهنگی باعث شده نه‌تنها این اتفاق نیفتد بلکه چون سوژه، سوژه‌ی انتخابگر است، خیلی راحت به شما می‌گوید نه و شما نمی‌توانید اجبارش کنی؛ بعد وقتی وارد آن فضای نوجوانی و پرخاشگری‌ها و پیداکردن هویت مستقل می‌شود، این را هم ترجمه‌ی به مخالفت از خودت می‌کنی به عنوان پدر و مادر. بعد یا با او دائم می‌جنگی یا چون می‌خواهی با تو بد نشود کوتاه می‌آیی. این زبان ترجمه باید از طرف خود پدر و مادر بیان شود. ابراز شود که من واقعاً علاقه‌مندم که ببینمت. برای من برخی رفتارها بهانه است برای اینکه تو بیایی در کنار دست من قرار بگیری.باید نگاه تغییر کند؛ یعنی ما این توانمندی را به دست بیاوریم و مهم بودنمان را برای همدیگر به نمایش بگذاریم. ما مهمیم برای هم. چرا این‌قدر سعی می‌کنیم با تعاریفی مثل شکاف نسل‌ها و عدم تفاهم پدر و مادرها با بچه‌ها صورت مسئله را پاک کنیم و بگوییم که خب هیچ‌چیز مشترکی وجود ندارد. نه این مشکل، مشکل درک نسلی نیست؛ مشکل مفاهمه‌ی تربیتی است. اگر من به دخترم یاد دادم که تکلیفش در قبال پدر و مادرش چیست، در مراحل بعد میداند که تکلیفش در قبال همسرش یا در قبال فرزندش چیست. یا در قبال جامعه‌اش چیست یا در قبال حریم شخصی‌اش چیست.

دختر ما در مقابل حریم شخصی‌اش هم بلاتکلیف است. یک وقتی تبدیل به عدم توانمندی در چای ریختن و پذیرایی کردن و خانه گرداندن می‌شود، یک وقتی تبدیل می‌شود به نمادی از کسی که دائم در حال تغییر ظاهر است. حتی خواسته‌هایش را نمی‌تواند تنظیم کند. بعد اسمش را می‌گذارد همزیستی مسالمت‌آمیز. هر جوری آنها می‌خواهند باشند باشند هر جوری هم که من می‌خواهم باشم باشم. انتهایش منجر به چه می‌شود؟ سر از نسبی‌گرایی در می‌آورد. سر از تفکری در می‌آورد که مبنای پست‌مدرن دارد. چرا؟ چون که یک جای دیگری قبلاً این تعریف اتفاق افتاده بوده که در آن، جاده‌ی سوژگی مدرن و مواجهات این‌چنینی را دختر ما تجربه کرده و دیده.

باز ببینید ریشه برمی‌گردد به همان نگاه تکلیف محوری. نگاهی که باید جایگزین نگاه حق محوری شود. تا زمانی که بر طبل حق محوری بکوبیم تعریفمان می‌شود برابری، تعریفمان می‌شود عدالت جنسیتی، نگاهمان می‌شود ساختن سقف شیشه‌ای برای منی که می‌خواهم پیشرفت کنم و آه که هیچ‌چیزی برای بودن و شدن ندارم!

 در فضای مدارس یا اردوها مشاهده می‌کنیم که در بعضی موارد دختران هیچ سطحی از مسئولیت‌پذیری را ندارند و دقیق که می‌شویم، متوجه می‌شویم که در خانه، مادر به او هیچ کاری نمی‌دهد و آگاهانه هیچ مسئولیتی در خانواده از او خواسته نشده. این مسئله چه عواقبی دارد و آن را چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟

یک چیزهایی در نسل‌های قبل مفروض بود که چارچوب‌ها و ساختارهای تربیتی را شکل می‌داد و بر اساس آن دختر تربیت می‌شد، البته پسر هم همین‌طور. بعد از آن مقطع، خانم‌ها احساس کردند با حقوقشان آشنا شده‌اند و این آگاهی زنانه شکل‌گرفته. کم‌کم احساس کردند که تعامل با نسل بعدشان را باید متفاوت کنند. یعنی از آن چارچوب‌های تعریف شده فراتر بروند، دست را باز بگذارند و اجازه بدهند فرزندشان خودش انتخاب کند. ولی علی‌القاعده این انتخاب یک هادی می‌طلبد. انتخاب باید در کنار یک هادی اتفاق بیفتد که آگاهانه باشد.

این سوژه می‌خواهد انتخاب کند زمینه هم برایش فراهم است، تو هم که الگوی فکری و فرهنگی و ذهنی‌ات به عنوان مادر یا پدر این شده که زمین را برای انتخاب‌های فرزندت باز بگذاری، ولی سهم خودت را به عنوان هادی فراموش کردی. در نتیجه وقتی شما شرایط را باز بگذاری، همیشه یک نفر دیگر هست که آن انتخاب را هدایت کند. پس کسی می‌آید جایگزین تو می‌شود که هیچ ربطی نه به فرهنگ تو دارد نه به زمینه‌ی خانوادگی تو، نه به تمدن تو؛ لذا فکر می‌کند اگر در محیط خانواده بخواهد به بچه‌اش امر و نهی‌ کند، دست او را بسته یا آن چیزی را که شایسته‌ی بچه‌اش است به بچه‌اش عطا نکرده.

دختری که الان در قبال هم سن و سال‌هایش یا در قبال محیط اجتماعی‌اش و ناهنجاری‌هایی که می‌بیند بی‌تفاوت و بی‌خیال است، همان دختری است که بعداً هم وقتی وارد فضای ازدواج و محیط زندگی مشترک می‌شود می‌گوید که من آدم عصبی‌ای هستم چرا او من را درک نکرد. من همین هستم که هستم، طرف مقابلم باید تغییر کند. من آدم عصبی‌ای هستم، او باید صبور باشد! در نتیجه نگاهی که باید در محیط ازدواج، یک محیط با هم بودن و یک محیط سرشار از مودت و رحمت شکل بگیرد، شکل نمی‌گیرد. ازدواج که تبدیل مکرر من به ما است شکل نمی‌گیرد. چون من اصلاً بلد نیستم این من را در هیچ مقطعی از زندگی‌ام تبدیل به ما کنم. یاد نگرفتم چه جوری از خودم بگذرم برای یک تعریف مشترک بین خودم و دیگری. آن دیگری الان شده همسر من. آن دیگری فردا روز فرزند من است. من کی‌ام؟ من کجایم؟ من حقم چه است؟ من حقم کجا ادا نشده؟ من کجا دیده نشدم؟ همه‌اش دنبال پیداکردن این من است. ما این وسط تعریف نمی‌شود.

به عنوان حرف آخرم، ما احتیاج به استقلال در نگاه به نقش دختری داریم. چه در طراحی، چه در برنامه‌ریزی چه در تعاملات تربیتی، چه در مواجهات اجتماعی، در هر چیزی که قرار است به این عنصر مؤثر زندگی بدهد. این را به عنوان یک عنصر مؤثر مستقل ببینیم و برنامه‌ریزی‌هایمان را برایش متفاوت کنیم.

  لینک
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/49601