کد خبر : 50297
تاریخ : 1400/10/5
گروه خبری : کاردانش

پایان‌نامه در کشور ما یعنی پایانِ نامه و تمام!

در گفت‌وگو با پروفسور داریوش فرهود، به بحث ژنتیک، مشکلات آموزش در کشور و چالش‌های دانشجویان بعد از فارغ‌التحصیلی، و اهمیت انتقاد به عنوان یک ابزار سازنده برای برطرف کردن مشکلات پرداختیم. در ذیل این گفت و گو را می‌خوانید:

درحال حاضر ژن‌ها را فقط روی بیماری‌ها بررسی می‌کنند؛ از سرطان تا اوتیسم و بیماری پروانه‌ای، فقط به دنبال این هستند که ژن‌ها (دخیل در بیماری) کدام هستند. به عنوان مثال در بیماری ژنتیکی سیستیک فیبروزیس (Cystic Fibrosis) که ریه‌ها را درگیر می‌کند، بیش از هزار ژن مختلف مسئول بروز آن هستند و در یک جمعیت، گروهی از ژن‌ها بیشتر دخیل هستند و در جمیعت دیگر، گروه دیگری از ژن‌ها بیشتر حضور دارند. 

این تفاوت‌های جمعیتی در جهش‌های مختلف بیماری فرق می‌کند و ژنتیک به این موضوع می‌پردازد. دانشجویان زیادی داریم که در این حوزه، چه سرطان و چه بیماری‌های دیگر مشغول فعالیت هستند.

یک رشته جالب دیگر هم هست که سال 2020 جایزه نوبل شیمی به توسعه‌دهندگان "قیچی ژنتیکی" یا فناوری "کریسپر" (CRISPR) اختصاص پیدا کرد. 

در این فناوری، بخش معیوب ژن را جداسازی می‌شود. نکته جالب اینکه یکی از همکاران ما نیز در ایران همین آزمایش کریسپر را تحت نظر من انجام داد و دکترای خود را در این رشته دریافت کرد. در ایران هم این کارها را انجام می‌دهیم. 

اما باز هم این وجهه انتقادی را مطرح می‌کنم. این شخص در ایران موفق شده کاری که برندگان جایزه نوبل انجام داده‌اند را با موفقیت انجام دهد.

آموزش ما در ایران نه تنها در مقاطع ابتدایی و متوسطه، بلکه در دانشگاه هم به شکل عملی و کاربردی نیست و روی حفظیات متمرکز است، نه روی تفکر. آموزش در ایران مهارت‌آموزی ندارد. در همین داستان کرونا شاهد چه مشکلاتی بودیم؟ اینکه زن و شوهر نمی‎توانستند از صبح تا شب در یک جا باشند! 

افسردگی می‌گرفتند، جنگ و جدال زیاد شده بود؛ چون مهارت همزیستی به کسی آموزش داده نشده است. تاب‌آوری و سازش‌پذیری وجود نداشت. جزو تمام مهارت‌ها، مهارت زندگی به کسی آموزش داده نمی‌شود. طرحی نوشتیم و به آموزش و پرورش دادیم و خیلی استقبال کردند، اما هیچوقت عملی نشد؛ به دانشگاه گفتیم ولی عملی نشد. اینطور نیست که اینجا کسی چیزی نمی‌گوید، حرف گفته می‌شود. من خودم کسی هستم که زود خسته نمی‌شوم و تا زنده هستم، حرف می‌زنم، نه برای خارجی، بلکه برای مردم کشورم می‌گویم.

من معمولا بیشترین انتقاد را از خودم می‌کنم اگر کار اشتباهی انجام دهم. 

این دلیل نمی‌شود که اگر از کسی انتقاد می‌کنم یعنی باید از بین برود. 

بیشترین انتقاد و تنبیه را برای چه کسی به کار می‌برید؟ با فرزندتان که بیشترین علاقه را به وی دارید که بهتر شود. هیچ پدر و مادری قصد ندارند (با این تنبیه) فرزند خود را بکشند؛‌ بلکه قصد دارد او را تربیت کند تا آینده‌اش بهتر شود.

در زمان دولت قبلی آمدند طرحی به اسم حقوق شهروندی نوشتند. نتیجه‌اش چه شد؟ 

وقتی کسی در پیاده‌رو ماشین پارک می‌کند یعنی چه؟ 

اگر فرد اخلاقیات را رعایت نمی‌کند، خوب، یاد بدهند. اگر اجرائیات است، خوب قانون را در موردش اجرا کنند. البته فرضیه دیگری در جامعه‌شناسی است که مردم شاید می‌خواهند دهن‌کجی کرده و ناراحتی خود را از اتفاقات و شرایط نشان دهند! 

وقتی کسی می‌آید و در پیاده‌رو ماشین پارک می‌کند، پیرزن و پیرمرد یا خانم بچه‌دار به جای پیاده‌رو باید از خیابان رد شوند که خطر برای آنها ایجاد می‌کند. چرا باید چنین مسائلی داشته باشیم؟! یک‌یک این مسائل ریشه دارد و در یک گفتگوی یک تا دو ساعته نمی‌گنجد، اما حاضرم بقیه عمرم بنشینم و حرف‌هایم را بزنم و آنها که به درد می‌خورد را عمل کنند؛ به شرطی که عمل کنند.

در هیچ کدام از دولت‌ها وِجه سیاسی نداشتم. در هر دولتی جوایزی از دولت‌ها گرفته‌ام؛ اما با هیچکدام ارتباط دولتی و کاری پیدا نکردم. اما این چه سیستمی است که هر دولتی که تمام می‌شود، انتقادات بر علیه آن شروع می‌شود؟ شما که الان معاون اداره، وزیر، یا نماینده مجلس هستید تا الان کجا بودید؟ چرا آن زمان انتقاد نکردید؟ چون خودتان در کار بودید! چرا نباید جلوی این مسائل گرفته شود؟

هر دولت همینطور شده است. هرکسی رفت، گروه جدید گناهان را به گردن آن که رفته انداخت و طوری وانمود می‌کنند که انگار خودشان دو هفته پیش از آمریکا آمده‌اند! من با قبل از انقلاب کاری ندارم؛ سیاسی و سلطنت‌طلب نیستم. 

میهن‌پرست هستم و وطنم و مردم کشورم را هم دوست دارم. وقتی کار اشتباهی پیش روی من انجام می‌شود، نمی‌توانم ساکت بمانم. یک ایرانی‌ام؛ مجبورم اگر عیبی در خانه‌ام (کشورم) می‌بینم بگویم. 

بزرگ‌ترین تنبیه‌ها را پدر و مادر یعنی بزرگ‌ترین دوست‌داران در حق فرزندشان اعمال می‌کنند برای اینکه آینده‌اش خوب شود.

همزمان با پیروزی انقلاب ازدواج کردم. خیلی ساده زندگی می‌کنیم و همسرم (پزشک هستند) بسیار برای من محترم است. اگر بتوانم فقط یک آرزو داشته باشم این است که قبل از همسرم فوت کنم! زیرا تحمل از دست دادن ایشان را ندارم؛ این بدان معنا نیست که با هم اختلاف سلیقه نداشته‌ایم. انسان با خودش هم دچار اختلاف سلیقه می‌شود. امروز کاری را انجام می‌دهد و فردا پشیمان می‌شود. اختلاف سلیقه ممکن است وجود داشته باشد، اما این وابستگی (به یکدیگر) را داریم. 

در مدت سونامی کرونا که در منزل بودم، با آرامش در کنار هم مشغول کار بودیم و فرصت پیدا کردم یک کتاب‌ام را جمع‌آوری کنم.

فرزندی ندارم. البته این کمبود را حس نکرده‌ام؛ این موضوع را قلباً به شما می‌گویم و فکر می‌کنم همه بیمارانم، فرزندان من هستند. این را من نمی‌گویم، می‌توانید از بیمارانم سؤال کنید. مناسبات خاصی با بیمارانم دارم. 

وقتی دلم در گرو عشق دیگری (فرزندی) نباشد، راحت‌تر می‌توانم عاشق شوم و مهرورزی کنم. اکثر بیمارانی که پیش من می‌آیند، از من سؤال می‌کنند که چه نامی را برای فرزندم انتخاب کنم یا در مورد آینده و کار فرزندان‌شان با من صحبت می‌کنند. از سوی دیگر معتقدم شاید واقعاً خواست خداوند بود که صاحب فرزند نشوم تا به کارهایم برسم. 

حالا که خداوند صلاح ندانسته که صاحب فرزندی باشم، پس مسئولیت من این (خدمت به خلق خدا) است.

من یک معلم هستم؛ یک ایرانی وطن‌پرست. 

هیچ توقعی نه مادی و نه اجتماعی ندارم. فقط آسایش و رفاه و سربلندی و تمامیت ارضی میهن عزیزم ایران، دغدغه من است. 10 قومیت در ایران به چه زیبایی در کنار هم زندگی می‌کنند. 

گاهی اوقات شب که می‌خوابم، اشک از گوشه چشم من جاری می‌شود وقتی که احساس کنم ممکن است چیزی این تمامیت ارضی و وحدت قومیتی ما را دچار مشکل کند.

شناخته‌شدن به عنوان پدر علم ژنتیک ایران عنوانی است که از سال‌ها تلاش، پژوهش و علم‌آموزی حکایت می‌کند؛ علمی که استاد در کمال فروتنی آن را به نسل‌های بعدی هم منتقل کرده است. به حق، این عنوان شایسته و سزاوار استادی است که علم، ادب، فروتنی، حس میهن‌پرستی، نوع‌دوستی و داشتن دغدغه جوانان کشور را در لحظه لحظه این گفت‌وگوی چند ساعته با ایشان حس کردیم.

  لینک
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/50297