کد خبر : 52410 تاریخ : 1400/11/25 گروه خبری : خانواده |
|
فرزندان، انسانهایی که تا ابد وابسته نیستند |
|
سیده نرگس حسینی، فعال حوزه زنان و خانواده در یادداشتی نوشت: «پدربزرگ گاهی مینشست از گذشته خود میگفت؛ از خانواده ای بزرگ و اینکه هر کدام چطور بزرگ شدند. از اینکه گاهی فرزند نهتنها بیشتر کارهای خودش را باید به سختی انجام میداد بلکه باید کمک خانواده هم میبود و این کارِ شدید باعث میشد از تحصیل یا لذت کودکی بگذرند. از اینکه تنها به تهران آمده تا کار کند و کنار اقوامی که دل خوشی هم از او نداشتند زندگی میکرده. و این را من میدانم که مادر و پدرش بدخلق بودند و این رفتار آنها چه اثراتی بر او داشته.» در گذشته بیشتر خانوادههای ایرانی با شرایط مالی و امکاناتی سخت و بدون داشتن آمادگیهای روانی لازم و بدون شناخت دقیق از کودک اقدام به فرزندآوری با تعداد زیاد و با فاصله کم از ازدواج میکردند و ایران در آینده مواجه شد با برخی از آن فرزندان که حالا بزرگ شده بودند اما با مشکلاتی که از دوران کودکی برایشان به جا مانده بود دست و پنجه نرم میکردند. با رشد علوم در کشور به خصوص در پزشکی و روانشناسی کم کم گفتوگو در این خصوص باب شد و این تجارب، خانوادههای جدید را به این نتیجه منطقی رساند که باید از هرگونه اشتباه مشابه پرهیز کنند و با تامل، آگاهی بیشتر و ایجاد زمینههای لازم مادی و معنوی به سمت فرزندآوری بروند. این روزها والدین معتقدند که باید پیش از فرزندآوری شرایط تأمین همه نیازهای مادی، معنوی، عاطفی، روحی و جسمی فرزند را فراهم کنند تا خیالشان از بابت رشد و آینده او راحت باشد. به عنوان مثال در کارگاههای آموزشی متعدد تربیت فرزند شرکت میکنند یا مراقبتهای شدید دوران بارداری را پیگیری میکنند، نگران نداشتن یک خانه خیلی بزرگ هستند و به تامین مالی برای مدرسه غیرانتفاعی فرزند فکر میکنند، برای فرزند اسباب بازیهایی میگیرند که به ادعای فروشندگان باعث رشد ذهنی و حسی او میشود و بزرگتر که میشود او را مهدکودک دوزبانه میفرستند. این نگرانیها به آن جا میرسد که دغدغه تأمین اقتصادی 30 سال آینده فرزند خود را نیز دارند و از خود مدام میپرسند که آینده او با این وضع فعلی چه خواهد شد؟ برخی از این دغدغهها را به هیچ وجه نمیتوان نادیده گرفت بلکه در حد معمولشان نگرانیهایی اصیل هستند؛ مثلاً خانوادهای که در نان شب خود مانده یا اینکه در خانه خیلی کوچک زندگی میکند حداقل با دو دو تا چهارتای مادی منطقی بهنظر میرسد که با نگرانی به اضافه کردن فرد جدیدی به زندگی فکر کند، یا مثلا با وضع فعلی مدارس دولتی کشور که متأسفانه فارغ از سطح علمی، وضعیت فرهنگی بدی دارند، طبیعی است که هر خانواده ای از حضور فرزندش در این فضا نگران باشد، یا مثلاً والدی که خود میداند درگیر مشکلات روانشناختی است حتماً باید پیش از فرزندآوری فرصتی را به درمان اختصاص دهد تا از چرخه معیوب انتقال آن مشکلات به نسلهای بعد جلوگیری کند. این دغدغهها و موارد مشابه آن احتیاج به تلاش خانواده و به خصوص با تأکید بر مشکل جمعیت احتیاج به حمایت جدی حاکمیت دارد اما آن چیزی که جای تامل دارد توجه بیش از اندازه و افراطی به این آمادگی هاست که خانوادهها را از لذت والدگری محروم یا دور میکند. ترس و سرکوب اشتیاق به داشتن فرزند از عواقب تلخ چنین نگاهی است و در صورت به دنیا آمدن فرزند هم عذاب وجدان دائمی والدین را در پی دارد. نتایج پیچیده کردن والدگری در یک نگاه کلان خود را در افزایش فاصله بین ازدواج تا به دنیا آمدن اولین فرزند و کاهش بعد خانوادهها به ما نشان میدهد و در نگاه خرد با مشاهده زنان و مردانی که منطقشان بر احساسشان غلبه کرده و تا سالها با حسرت به کودک دیگران نگاه میکنند اما اقدامی برای داشتن فرزند نمی کنند مشهود میشود. اما آیا این سخن به این معناست که اثر عمیق شرایط خانواده بر فرزند را باید نادیده گرفت؟ قطعاً خیر. یقینا پدر و مادر نقش پایدار و اساسی در زندگی فرزندان دارند ولی این به آن معنا نیست که نیاز به مقدمات و کارهای پیچیده امروزی هم دارند و بدتر از آن این نوع مواجهه با فرزندپروری میتواند موجب آسیبهایی نیز شود. این مسئله را با رویکرد روانشناسی میتوان توضیح داد؛ برخی روانشناسان معتقدند هر انسانی از همان بدو تولد دارای یک ویژگی فطری با عنوان میل به ارتقا، رشد و خودشکوفایی است. این به آن معناست که کودک از همان بدو تولد ناخودآگاه میل به رشد دارد و چیزی که مانع از آن بشود کودک را با سرخوردگی مواجه میکند و او در صورت استمرار و تشدید این شرایط دچار بیماریهای روانشناختی می شود. والدینِ امروز گرچه دلسوزانه اما فرزند خود را انسان وابستهای میبینند که تا آخر عمر مسئولیت وی بر دوش والدین است و لازم است که همه نیازهای وی توسط والدین بهصورت مستقیم پاسخ داده شود. در حالی که این روانشناسان به عنوان مثال نقش مادر را این گونه تعبیر میکنند: شما دریای متلاطمی را فرض کنید. این فضای زندگی است و فرزند ما سکاندار کشتی خودش در این دریاست. نقش مادر که در تربیت اساسی است، نقش یک فانوس دریایی است. فانوس راهنمای سکاندار است. خودش فرمان را به دست نمی گیرد بلکه فقط دور ایستاده و راهنمایی میکند. دریا را نیز نمی توان از تلاطم خارج کرد؛ کسی که در دریای آرام بزرگ شده باشد نمیتواند با مسائل زندگیاش مواجه شود. درواقع طبق این نگاه باید والدین به این باور برسند که فرزندشان موجودی تا ابد وابسته نیست، میل فطری به ارتقا دارد و میتواند به مرور مسئولیت زندگی خود را به عهده بگیرد و پیشرفت و آیندهای درخشان را برای خود رقم بزند، اگر چیزی مانع آن نباشد. اگر نوع نگاه خانوادهها نسبت به فرزندپروری این گونه باشد قطعا تغییراتی جدی را در پی خواهد داشت؛ در آن صورت والدین از ترسهایشان رها میشوند و میتوانند از طعم شیرین فرزند در وقت مناسب آن لذت ببرند؛ فرزندانی که نه در رنج افراط گذشتهاند و نه در سختی تفریط امروز. |
لینک | |
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/52410 |