کد خبر : 57849
تاریخ : 1401/4/28
گروه خبری : متن‌زندگی

اینجا احتــــــرام حاکم است

از صبح خانه را تمیز کرده‌ای و تصمیم داری بچه‌ها که آمدند با آنها بنشینی و عصرانه‌ای در آرامش بخوری و تا آنها تلویزیون می‌بینند چند صفحه‌ای کتاب بخوانی یا سر صبر شام را آماده کنی... در این خیال خام غوطه‌وری که بچه‌ها می‌رسند و از همان ورودی خانه، وسایلشان را پخش زمین می‌کنند. همانطور که با ذوق از روزشان می‌گویند کیفشان را یک طرف و جوراب و لباس‌هایشان را یک‌طرف پرت می‌کنند... و تو چون آتشفشان در حال انفجار، تنها صدایی که می‌شنوی گفت‌وگوی درونی‌ات است که می‌گوید: دیدی زحماتت به باد رفت؛ چه بچه‌های بی‌نظم و قدرناشناسی تربیت کرده‌ای، تو فقط مسئول جمع و جور کردن وسایل دیگران هستی، این بچه‌ها کی می‌خواهند مسئولیت‌پذیری را یاد بگیرند؟... و با هر جمله آتش خشم در درونت شعله می‌کشد و برافروخته‌تر می‌شوی....

در چنین موقعیت‌هایی با اینکه می‌دانی هرچقدر در کودکی به فرزندت احترام بگذاری در شکل‌گیری حس ارزشمندی‌اش بسیار مؤثر است اما خشم و ناراحتی آنقدر زیاد است که نشان دادن واکنش درست بسیار سخت می‌شود. به‌گفته عابده بهمن‌پور، پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت، حس ارزشمندی‌ای که فرزند در کنار مادر تجربه می‌کند بسیار حیاتی است و مهم است که ما چطور از خودمان و کودکمان مراقبت کنیم که حس ارزشمندی در او پایین نیاید.

 تجربه احساسات مادر

در موقعیتی مثل آنچه ذکر شد، مادر دچار احساساتی شده است مثل عصبانیت، ناراحتی و فکرها و گفت‌وگوهای درونی بسیاری در سرش در حال مانور دادن هستند، در این مواقع چطور می‌تواند از حس ارزشمندی فرزندش مراقبت کند؟ عابده‌بهمن‌پور، پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت می‌گوید: در آن حال مادر باید احساساتش را سرکوب نکند، در واقع به آن خشمی که در بدنش می‌چرخد و ناراحتی‌ای که قلبش را در فشار گذاشته است، احترام بگذارد. سپس ببیند برای فرزندش چه می‌خواهد؟ آیا می‌خواهد منظم باشد اما این نظم را جوری یاد بگیرد که احساس ارزشمندی‌اش پایین بیاید؟ پس ما باید طوری رفتار کنیم که هم نظم را یاد بگیرد و هم حس ارزشمندی‌اش حفظ شود و هیچ‌چیز قربانی چیز دیگری نشود.

او می‌افزاید: در موقعیتی مثل آنچه مثال زدیم، خوب است در مرحله اول، احساس خودمان را تجربه کنیم تا از خودمان مراقبت کرده باشیم. بعضی‌ها این تصور را دارند که مادر فرشته‌ای است که هیچ احساس منفی و خشمی نباید داشته باشد. درصورتی که این احساسات در ما وجود دارد، واقعی و طبیعی است و ما دچارش هستیم. مهم این است که حالا بدانیم وقتی احساس خشم و غم و درماندگی آمد چطور رفتار کنیم که طرف مقابلمان به‌خصوص کودک، آسیب نبیند؟ بعد از تجربه احساساتمان و مرور ارزش‌هایمان و آنچه برای فرزندمان می‌خواهیم، باید در عمل مراقبت کنیم حرفی که می‌زنیم در قالب جمله‌های تخریب‌کننده نباشد و کودکمان را بی‌ارزش نکنیم؛ در واقع از جمله‌های سرزنشی استفاده نکنیم و او را مقصر نشمریم؛ مثلا نگوییم «باز هم که لباس‌هایت را ریختی این طرف و آن طرف!»، «اینکه خانه نامنظم است تقصیر تو است!»، «چقدر من را حرص می‌دهی!» حتی گاهی فقط با نوع کلام و لحن‌مان حس مقصر بودن را به کودکمان منتقل می‌کنیم. کودک در فهم این پیام‌ها خیلی باهوش است؛ با کوچک‌ترین بالا و پایین شدن لحن کلام، این را می‌گیرد که مامان من را دوست ندارد. مرتب بودن اتاق برای مامان مهم‌تر از من است. پس من مهم نیستم. من آدم ارزشمندی نیستم و ممکن است تمام سال‌های عمرش در این تقلا باشد که مهم‌بودن را به‌دست بیاورد. حتی ممکن است ارزش‌های خودش را زیر پا بگذارد که مهم شمرده شود.

 ترمیم رابطه

ترمیم یک موهبت و امکان فوق‌العاده است که در هر شرایطی، به ما امکان بازگشت روی مدار تعادل، احترام و محبت را می‌دهد. اگر گذشته ارتباطی‌مان با فرزندمان چنان بوده که احترام و محبت در آن کمرنگ است، می‌توانیم با فرزندمان در میان بگذاریم که چه فکری می‌کردیم.

به‌گفته بهمن‌پور، بخش بزرگی از ماجرای ترمیم، روراستی است؛ اینکه من با او در میان بگذارم که تا به حال فکر می‌کردم ما نمی‌توانیم با هم در مسیر گفت‌وگوی احترام‌آمیز مسائل راحل کنیم. (برای هر سنی با زبان مناسب آن سن این موضوع را مطرح می‌کنیم.) از طرفی حس می‌کردم تمام بار تمیز کردن خانه به دوش من است و اگر الان تو نظم و مرتب بودن را یاد نگیری وقتی بزرگ شوی هیچ وقت نمی‌توانی محیط اطرافت را مرتب کنی و مسئولیت‌پذیر باشی.... روراستی درباره آنچه درونمان می‌گذرد و باعث آن رفتار است و حتی اینکه چه در من می‌گذرد که می‌خواهم یک جور دیگر باشم، بسیار راهگشاست. پس آن تحول را هم با او سهیم می‌شویم؛ اینکه به این نتیجه رسیده‌ام که هیچ‌چیزی به اندازه آن رابطه محبت‌آمیز و محترمانه‌ای که می‌تواند بین ما باشد، مهم نیست. تو برای من مهم‌تر از مرتب بودن اتاقت هستی؛ بنابراین نمی‌خواهم این مسئله باعث شود رابطه‌مان آسیب ببیند.

 اقتدار بی‌قضاوت

شاید در لحظه اول انفجار آتشفشان، تکنیک «بایست، نفس بکش، ادامه بده» بسیار کارساز باشد. به این ترتیب که سعی کنیم دقیقا همان لحظه‌ای که عصبانی هستیم واکنش نشان ندهیم و به‌خودمان فرصت دهیم تا آرام‌تر شویم. بهمن‌پور معتقد است دعوت از کودک برای مشاهده عملکرد خودش بی‌هیچ قضاوتی یکی از بهترین راهکارها برای شروع گفت‌وگو است. گفت‌وگویی شبیه این: «من دیدم شما وقتی از راه رسیدی لباس‌هایت را به اطراف پرت کردی. جوراب‌هایت را زیر مبل انداختی و لباس‌هایت را روی تخت رها کردی. این من را ناراحت می‌کند. می‌دانی چرا ناراحت شدم؟ چون الان که از راه رسیدی و می‌خواهیم با هم تلویزیون ببینیم و عصرانه بخوریم، دوست دارم در یک اتاق تمیز بنشینیم. می‌شود وقتی از راه می‌رسی لباس‌هایت را به چوب لباسی آویزان کنی یا اگر کثیف است در سبد لباس‌ها بیندازی!» حتی می‌توانیم او را به دیدن نتیجه و عواقب کارش دعوت کنیم که «دیدی وقتی لباس‌هایت روی زمین پخش شد خانه چه ظاهر نامناسبی گرفت؟ موافقی با هم خانه را منظم نگه داریم؟» به این ترتیب بدون هیچ قضاوت و آسیبی او را به رعایت قوانین خانه دعوت می‌کنیم ضمنا به جای اینکه ناراحتی و عصبانیت‌مان را با جمله‌های سرزنشگر و داد و فریاد سر او خالی کنیم، با آرامش او را از احساسمان آگاه کرده‌ایم. به این ترتیب او هم می‌آموزد می‌تواند خشمگین باشد و بدون آسیب به دیگران، احساسش را بیان کند.

  لینک
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/57849