کد خبر : 59581 تاریخ : 1401/6/12 گروه خبری : اندیشه |
|
معنا و رهاورد انتــــظار عاشورایی |
|
یک سوال مهم در موضوع محرم و مهدویت چیستی ارتباط حقیقی واقعه عاشورا با مفهوم انتظار است، اینکه ین واقعه تاریخی چگونه میتواند زمینه ساز عصر ظهور باشد؟ پاسخ به این سؤال، در درجه اول، نیازمند تحلیل واقعه عاشورا و عصر ظهور و شناسایی حقیقت انتظار است تا چگونگی مبدئیت عاشورا برای انتظار ظهور، معلوم شود. تحلیلهای ما در این خصوص، مبتنی بر پیشفرضهای ماست و این پیش فرضها، ظرفیت تحلیلهای ما را مشخص میکنند. در پیشفرضهایی که ما در تحلیل حوادث بزرگ، مثل عاشورا یا ظهور به کار میبریم، نگرش ما به حضرت حق، فعل الهی و عظمت صنع پروردگار و نیز هدفمند بود و حکیمانه بودن این صنع، یعنی تجلی عظمت و حکمت الهی در خلقت، جایگاه برجسته و تعیین کنندهای دارد. در واقع، نگاه به آغاز آفرینش و مراحل سیر و تکامل آن، در این زمینه، تأثیرگذار است. در همین راستا باید به جایگاه فعل معصوم در مسیر خلقت توجه کرد. دومین نکته قابل توجه در تحلیل حوادث با عظمتی چون واقعه عاشورا، نگاه فلسفه تاریخی است که متأسفانه در طول تاریخ، مغفول واقع شده است؛ شاید به این دلیل که این دانش، به صورت یک علم مدون، دانش سابقهداری نیست؛ هرچند در معارف ما جلوههایی از آن وجود دارد. حال با در نظرگرفتن این نگاه، نمونهای ذکر میکنم: اگر فلسفه تاریخ شما، فلسفه مارکسیستی ـ مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی ـ باشد و بخواهید عاشورا را تحلیل کنید، یا باید عاشورا را در جبهه تکامل تاریخی بگنجانید یا در جبهه مقابل تکامل تاریخی. چون آنها حقانیت را به تکامل تاریخ تعریف میکنند. حال اگر عاشورا را در جبهه تکامل تاریخ بردید، با نگاه فلسفه تاریخ مارکسیستی، باید آن را یک جنگ طبقاتی بدانید که مقصودِ طبقه پیشرو است و در نهایت، باید آن را به روابط تولید برگردانید. این افقی است که آنها در جنگ میبینند؛ یعنی یک نهضت بر آمده از متن ماده و حاصل پیچیدهتر شدن مناسبات مادی، مبتنی بر منطق دیالکتیک و در چارچوب ماتریالیسم تاریخی؛ اما اگر این واقعه را در چارچوب فلسفه تاریخی که مبتنی بر اندیشههای لیبرال ـ دموکراسی است قرار دهیم، باید بگوییم که یا حرکتی است استبداد گرایانه و مبتنی بر سنت یا حرکتی به سمت توسعه دموکراسی. کسانی که اخیراً زبان به تحریف عاشورا گشودهاند و میگویند عاشورا حرکتی در جهت توسعه دموکراسی بوده، نگاهشان مبتنی بر این فلسفه تاریخ است. این اندیشه فلسفه تاریخی، خود را در تحلیل حادثه نشان میدهد؛ چراکه هر حادثه را در فرآیند تاریخ و در مسیر تکامل تاریخ باید دید که یا مانع تکامل تاریخ است یا جریان پیشرویی است. تضاد طبقاتی به سمت جامعه بیطبقه، اگر هم پیشرو بود، باید به سمت جامعه آرمانی باشد و اگر جامعه آرمانی، لیبرال دموکراسی است، اقدامی است به سوی توسعه دموکراسی و اگر جامعه آرمانی، کمون است، اقدامی است به سوی جامعه بیطبقه. حال آنکه اگر ما معتقد باشیم که اندیشه و نگاه مذکور به عالم و تاریخ، غلط است و جهان به سمت توسعه و تکامل حرکت میکند و تکامل هم با ظهور توحید و ولایت حقه، معنا میشود و نه با گسترش مناسبات اقتصادی یا بسط دموکراسی و اگر تکامل تاریخ را در مراتب ظهور ولایت حقه حیات انسانی ببینیم، طبیعتاً جامعه آرمانی ما جامعهای است که توحید در آن به معنای تام، ظهور پیدا میکند و مناسبات عالم و جامعه انسانی تحول مییابد. در نهایت، تعریف تکامل به « ظرفیت پذیرش ظهور ولایت» بدین معناست که با ورود تجلی ولایت، مناسبات عالم تغییر مییابد و عالم، عالم دیگری میشود؛ عالمی که به سوی تعالی در عصر ظهور رجعت انبیا، عالم قیامت و عوالم پس از قیامت حرکت میکند؛ و اینگونه معنای حرکت تاریخ و تکامل آن، دگرگون میشود. در مقابلِ ظهور تجلیات نورانی الهی که مبدأ کمال عالم است و حامل آن انبیا و اولیا، و محور این تجلیات هم نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهلبیت علیهم السلام هستند، بسط باطل و گسترش ظلمت نیز به عنوان یک جریان روبنایی و قابل حذف، همانند کف روی آب، مطرح است؛ چرا که آن تجلیات نورانی، جریان زلال و ماندگار در هستی است. این جاست که جریان درگیری حق و باطل در تاریخ شکل میگیرد و این درگیری به سمت غلبه ایمان بر کفر پیش میرود و دوران حق، به عنوان دوران تجلی توحید و ولایت حَقه در عالم، فراروی انسان قرار میگیرد و همه مناسبات عالم انسانی، مناسبات بندگی و پرستش و قُرب و رضوان میشود. با این نگاه، طبیعتاً عاشورا عظیم ترین نقطه درگیری حق و باطل در ظاهر و باطن و در طریق گسترش حق میشود. این چنین انتظاراتی که روح جامعه و باطن حیات اجتماعی را دگرگون میکند، زمینهساز ظهور است و تحولات تکاملی در اجتماع هم مطابق با این انتظارات متعالی پیش میرود و در اینجا امام که یکی از نقطههای تکامل تاریخ است، تنها کسی است که میتواند انتظارات انسانی را مطابق با مقاصد الهی ارتقا بخشد و در آن راستا، عاشورا هم یکی از نقطههای ظهور تکامل تاریخ است که وقتی میخواهد این تجلیات را در انسان ایجاد کند، باید ارادههای انسانی، بصیرت انسانی و احساسات انسانی، تولی و تبری و حب و بغض اجتماعی را رشد دهد و ارتقا بخشد و به سمت و سوی الهی سوق دهد و ظرفیت مطالبات و انتظارات را به سمت ِتحقّق کلمه توحید و ظهور و تجلّی کلمه تامه الهی پیش برد؛ که منظور از کلمه تامّه الهی هم در اینجا امام معصوم است. بنابراین، انتظار عصر غلبه نور است، نه دموکراسی و جامعه بیطبقه. انتظار، عصر عبور از «و اللیل اذا یغشی» است. «و النّهار اذا تجلّی» انتظارِ حقیقتی است که در آن نورانیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تجلی مییابد. منتظر باید طالب تجلّیات غیب در عالم شهود باشد. اما چه کسی میتواند انتظارات انسانی را تغییر دهد؟ عاشورا همان بلای عظیمی است که نقطه تهذیب جامعه انسانی و ارتقای مطالبات و انتظارات اوست. حال، ویژگیهای انتظاری که عاشورا به وجود میآورد چیست؟ این انتظار چند رکن دارد؛ یک رکن، آن معرفت به ولی حق است. دیگری معرفت به آرمانها و اهدافش است؛ نه نگاهی در این حد که امام میآید و نهایتاً ارزانی و رفاه میآورد. در دعای ندبه به این آرمانها و اهداف اشاره شده است: «أین بقّیة الله التی لا تخلو من العترة الهادیة»[3] و رکن دیگر، شناخت جبهه تاریخی دشمن و تدابیر تاریخی آن است. جبهه دشمن هم به دنبال تشکیل دهکده واحد جهانی مبتنی بر ایدئولوژی خود است. حال اگر منتظر نتواند این نقشه جامع و برنامه ریزی را بشناسد، منتظر نیست و نیز اگر به این شناخت رسید، ولی دلداده حق و جبهه حق نبود هم منتظر نیست؛ بلکه منتظرغلبه باطل است نه غلبه نور. قدم بعدی انتظار، کسب بصیرت و به دنبال آن، شناخت اولیای نور و اولیای طاغوت و آرمانهایشان و در نتیجه، شکلگیری حب و بغض و تولی و تبری نسبت به این دو است، که اگر در انسانی میل و نفرتی نسبت به حق و باطل شکل نگرفت و نهایت موضع خود را مشخص نکرد، منتظر نیست. حال اگر انسان، با این بصیرت به امید رسید و دریافت که شب، رفتنی است و به دنبال این شب ِرفتنی، طلوع فجری است که آن، عصر تجلّی ولایت حق است و آنگاه، حیات اصلی زمین و نورانیت زمین و آسمان و در واقع، ظهور عالم هدایت را دید و درک کرد که «انّ الباطل کان زهوقا»[4]، یعنی امیدوار شد که آنچه میماند حقیقت است و آنچه زائل میشود باطل است، آنگاه نوبت به اقدام میرسد. او باید برپایه این بصیرت و موضعگیری، خود را وقف این درگیری حق و باطل کند؛ نه یک سلوک درویشی، بلکه یکپارچه حق شود و وارد صحنه قتال گردد و در این زمینه، دچار اشتباه هم نشود؛ به این ترتیب که صحنه جنگ را تشخیص دهد و بداند که گاهی فرهنگی، گاهی سیاسی و گاهی نظامی است. خودش را وقف کند و مستعجل هم نباشد؛ یعنی به دنبال این نباشد که حتماً ظهور در دوران عمر او واقع شود؛ چراکه ملاک، اراده او نیست. با این اوصاف، وارد میدان میشود و با بصیرتی که اینگونه به دست آورده است، صحیح و متناسب با زمان عمل میکند و متناسب با نقشهها پیش میرود و اسرار را هم افشا نمیکند؛ چون کسی که به اینجا رسید، جلوههایی از برنامه تاریخی امام معصوم را به او نشان میدهند و او هم آنها را بروز نمیدهد. کسی که اینچنین عمل کرد، میشود منتظر؛ انتظاری که عاشورا مبدأ آن بوده است. عاشورایی که به عنوان یک مصیبت و بلای عظیم، تمام آسمانها و زمین، جماد و نبات و... برای آن گریه کردند، تجلی یک برائت عظیم و مبدأ یک دگرگونی در عالم است. همه این مراتب، مقدمه سیر باطنی عالم است که وجاهت و قرب و ثبات قدم و درک مقام محمود را دربردارد؛ این مقام محمود هم همان مقام شفاعت است که از بلای عظیم عاشورا سرچشمه میگیرد و نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با ابتلاء به این بلا بود که از مقام شفاعت برخوردار شدند. حاصل درک این مقام محمود، رسیدن به «أفضل ما یعطی مصاباً بمصیبته» است؛ یعنی مقام خونخواهی، جذبههای محبت و بهرهمندی از صلوات و رحمت و مغفرت الهی. عاشورا با این نگاه تکوینی و تاریخی، بستر تحولات انسانی است. منتظر، دیگر به عاشورا به صرف حادثهای در سال 61 و درکنار فرات نمینگرد؛ بلکه نگرش وی به آن، به منزلة یک حادثه عظیم در عالم است و این چنین، حجابهای عاشورا از جلوی چشمان او برداشته میشود و او فقط سربازی میکند و برای تحقق ظهور، در هر زمانی که حضرت حق اراده کند، تسلیم میشود و همواره در جبهه حق، سنگربانی میکند. فیالجمله، کمال تجلیات غیب در شهود، در عصر ظهور ولایت است و تکامل تاریخ هم با تکامل تجلی ِ غیب در شهود محقق میشود. در حقیقت، عاشورا جریانی است که منجر به بسط و تعالی انتظارات تا جامعه عصر ظهور میشود و آن جامعه موعود، به عنوان دوره کمال عالَم و تکامل تاریخ از طریق نبوت و ولایت تحقق مییابد. |
لینک | |
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/59581 |