کد خبر : 69585 تاریخ : 1402/3/7 گروه خبری : اندیشه |
|
مشکل اصلی فرعون برتریطلبی بود |
«بخش نخست» |
قرآن کریم سرشار از قصص و گزارشهای تاریخی مربوط به امتهای پیشین و پیامبران آنان با هدف انتقال معارف وحیانی و هدایت انسان است. قصص قرآنی ازنظر محتوا و هدف، شامل همه حکمتهای نزول قرآن میشود و در این راه شیوهای کارآمد است. ازاینرو قرآن داستان را برای اثبات وحی و نبوت، یگانگی خدا، همریشه بودن ادیان آسمانی و نیز برای بیم و نوید، نشان دادن نمودهای قدرت الهی، سرانجام نیکی و بدی، صبوری یا ناشکیبایی، سپاسگزاری یا سرکشی و دیگر اهداف رسالی، تربیتی و یا سنتهای تاریخی و اجتماعی بهکار میبرد. قرآن با داستان روشن میکند که شیوه دعوت انبیا و ابزارهای بهکاررفته در این راه همسان بوده است و امتها در برابر آنها به یکگونه واکنش نشان دادهاند و پیشبرندهها و بازدارندههای گسترش دین، همانند بودهاند. قرآن در موارد گوناگونی بر این حقیقت تأکید داشته و به اشتراک پیامبران در موضوعات فراوانی اشاره کرده است. آنچه پیش رو دارید، گزیدهای از سخنان آیتالله مصباحیزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 1395/08/12، مطابق با هجدهم ماه محرم 1438 ایراد کردهاند: در جلسات گذشته گفتیم که گاهی قرآن کریم برای ارشاد و هدایت مردم مطالبی را بهصورت قاعده یا موعظه کلی بیان میفرماید؛ به عنوان مثال میفرماید: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ؛ [1] اگر مردم شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، ما درهای رحمت را از آسمان و زمین به روی آنها باز میکردیم. این یک سبک بیان است که یک قاعده کلی را بیان میکند که رعایت تقوا این برکات را در همین زندگی دنیا هم دارد. اما گاهی برای اینکه این بیانات مؤثرتر باشد، به قضایا یا رفتار خاصی که در زمانی یا مکانی ویژه یا برای قوم خاصی اتفاق افتاده و نتیجه خوب یا بدی داشته، اشاره میکند. همچنین غالباً اشارهای به تحلیل آن قضایا میفرماید که دلیل هلاکت فلان قوم چه بود، یا از آنجا که آن قوم فلان کار خوب را انجام دادند، مشمول رحمت الهی قرار گرفتند. این سبک هم بخش مهمی از آیات قرآن را تشکیل میدهد و در بیش از نیمی از سورههای قرآن این روش بهکار گرفته شده است. توجه به این بخش از تعالیم قرآن هم برای زندگی فردی و هم برای زندگی اجتماعی و سیاسی ما مفید است؛ زیرا اگرچه در بعضی از این داستانها بیشتر تکیه روی شخص است، اما اغلب آنها مربوط به اقوام و جمعیتهایی است که ویژگیهایی داشتهاند و میشود از آنها برای زندگی خود درس گرفت. سرگذشت بنیاسرائیل پُرکاربردترین داستان در قرآن اگر روی داستانهای قرآن مروری کنیم، بهروشنی میبینیم که به تاریخ و داستانهای بنیاسرائیل بسیار اهتمام شده است. حتی نام یکی از سورههای قرآن «بنیاسرائیل» است؛ بیش از 40 سوره اشاره به داستانهای بنیاسرائیل و افراد مربوط به این داستانها دارد، بیش از همه انبیا نام حضرت موسی در قرآن آمده است، (نام ایشان 136 مرتبه در قرآن برده شده است) همچنین خطابها و تعبیراتی که درباره این قوم شده، درباره هیچ قوم دیگری بهکار نرفته است. همه اینها نشانه آن است که قرآن اهتمام خاصی به داستانهای بنیاسرائیل و حضرت موسی (ع) و سایر انبیای بنیاسرائیل دارد. یکی از سورههایی که به داستان بنیاسرائیل پرداخته است، سوره قصص است؛ از همان ابتدای سوره میفرماید: طسم× تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ× نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَّبَإِ مُوسَی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛ این قرآن از آیات آشکار الهی است و ما در اینجا به داستان موسی و فرعون میپردازیم، نه اینکه این را بنویسیم تا درباره انسانهای مختلف داستانسرایی کرده باشیم تا به تاریخ اطلاع پیدا کنند. نه ما اینها را برای مؤمنان مینویسیم و مؤمنان باید از آنها استفاده کنند. هدف از بیان این داستانها آن است که اهل ایمان بهرهمند شوند. البته از ابتدا هم تأکید میکند که این داستانها واقعی است و خیال نکنید که داستانپردازی شده است: نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَّبَإِ مُوسَی وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ؛ عین حق است، نه افراط و تفریطی در آن است و نه مبالغهای. قهرمانان این داستان نیز دو نفر هستند: نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَّبَإِ مُوسَی وَ فِرْعَوْنَ. یکی سمبل هدایت و راه حق و تقوا، یکی هم نقطه مقابل آن. حضرت موسی مبعوث شد و به طرف فرعون آمد و جریاناتی داشت و منتهی شد به این که از مصر به طرف شامات مهاجرت کند. اما این داستان ابعاد گوناگونی دارد که گاهی هر جملهاش آموزندگی خاصی برای زندگی از جهات مختلف فردی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی دارد. یک بُعد داستان این است که چطور میشود که انسانی چون فرعون به این درجه از فساد و انحراف کشیده میشود؛ فسادی که دیگر بالاتر از آن تصور نمیشود. توجه و دقت در این نکات از آن جهت مفید است که همه ما در معرض این خطرها هستیم و هیچکدام از ما مصون نیست. برتریطلبی، مشکل اصلی فرعون خداوند در سوره قصص ابتدا داستان را از ویژگیهای فرعون آغاز میکند. میفرماید: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ؛ میخواهد بفرماید مشکل اصلی فرعون برتریطلبی بود. این خوی شیطانی که میخواست از همه بالاتر باشد، همه تحتالشعاع او قرار بگیرند، مطیع او باشند، دستور او را عمل کنند، به نفع او حرکت کنند و طبق میل او رفتار کنند. ما باید خوب درباره خودمان بیندیشیم، شاید مرتبهای از این در ما هم باشد. آیا دلمان نمیخواهد در میان جمع ما از همه برتر باشیم و ما دستور بدهیم و دیگران عمل کنند؟! آیا در جایی اگر منافعی هست، دلمان نمیخواهد سهم ما بیشتر باشد؟! آیا به دنبال شهرت نیستیم؟! اینها همه علو و برتریطلبی است. إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ؛ این درس نیست؟! اگر میخواهید فرعونی نشوید، مواظب باشید که از راه فرعون نروید! تفاوت کمالطلبی و برتریطلبی البته برتریطلبی غیر از این است که انسان درصدد پیشرفت، تکامل، رشد و ترقی برآید. کمالطلبی فطری انسان است و خدا آن را قرار داده؛ اگر این فطرت نبود، انسان دنبال کمال و ایمان هم نمیرفت. اما کمالطلبی غیر از برتریطلبی است. در برتریطلبی انسان خود را با دیگران مقایسه میکند و میخواهد بر آنها برتری داشته باشد، اما کمالطلبی اینگونه نیست. انسان وقتی احساس میکند که نقصی دارد، دلش میخواهد آن نقص برطرف شود، اگر احساس کند که میتواند پیش خدا مقام عالیتری داشته باشد، دلش میخواهد این کمال را بهدست آورد؛ به عبارت دیگر برتریطلبی بر دیگران معنایی اضافی بوده، اما کمال معنایی حقیقی است. اینکه انسان خودش را با دیگران مقایسه کند و بگوید من بالاتر باشم، اشکال دارد، وگرنه هیچ عیبی ندارد که انسان به دنبال کمال باشد. ممکن است با اینکه بالاترین کمالات را دارد، بیشترین تواضع را هم داشته باشد. انبیا و اولیا همینطور بودند؛ امام معصوم، کسی که دشمنان هم اعتراف دارند که کمالاتش فوقالعاده بود، در پیشگاه الهی میگوید: فمن یکون اسوء حالا منی اِن انا نقلت علی مثل حالی الی قبری؛ [2] چه کسی از من بدحالتر است اگر با این وضعم مرا به سوی قبر ببرند؟! ممکن است انسان در مقابل دیگران، حتی شاگردان و خادمانش تواضع کند، اما به دنبال این باشد که نقصهایش را برطرف کند و به کمال برسد. میشود انسان به بالاترین مراتب کمال برسد، اما در عین حال متواضع هم باشد. برتریطلبی، استکبار و طغیان سه واژهای است که در قرآن درباره فرعون بهکار رفته است. این سه واژه در مفهوم بسیار به هم نزدیک هستند؛ استکبار به معنای خودبزرگبینی، بزرگیفروشی و بزرگنمایی است، اینکه فرد بخواهد بزرگیاش را به رخ دیگران بکشد. علو به این معنا است که انسان خودش را بالاتر از دیگران ببیند و طغیان این است که از مرز خودش تجاوز کند. ما در این عالم موجود نامحدود نداریم و هر موجودی حدی دارد. اگر کسی به حد خودش قناعت کرد، عدالت است، اما اگر خواست از حدش تجاوز کند، طغیان کرده است؛ این مشکل اصلی جناب فرعون بود. روشن است که فرعون از ابتدای تولد اینگونه نبوده، پدیدههای این عالم همه تدریجی است و هیچچیزی بهیکباره به نقطه نهایی نمیرسد، در فرعون این میل قوی بود. دلش آن را میخواست و تلاش کرد که این را تحقق ببخشد و طوری شود که ملت بزرگی در مقابلش به خاک بیفتند؛ او برای این کار سیاستگذاری و برنامهریزی کرد.* ادامه دارد |
لینک | |
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/69585 |