«شهید»، شاهد شهود عرفانی شد و نقش هرچه خوبی را در چهارفصل گیتی نمایان کرد و چشم ستارگان آسمان را روشن، ققنوس هشت جنت که هفت آسمان را مجذوب خود کرده است، همان عاشقی که در وادی مقدس عاشقی، پر پرواز گشود و فرشتگان را نوازشگر روح نابش کرد. «شهید»، همان ستاره خاکنشین همیشه بیدار شبهای خون و آتش که تا لمس شعلههای بصیرت و حقیقت در مقتل عشق رزم عاشقانه کرد تا پیوندی ابدی در بزم عارفانه. عشق در منشور نور هشت هزار ستاره درخشان راه عاشقی، مأوای جاودانگیاش را به تصویر کشید تا درس استواری را در دل حادثه بر تارک تاریخ بنشاند. حالا میخواهیم هرروز را با نامی و یادی از این ستارهها، شب کنیم و کار را با تبرک و مدد از این عارفان عاشق آغاز؛ باشد که ادای دینی باشد به آنهمه رشادت، شهامت، مجاهدت و شجاعت. برگ سبزی، تحفه درویش، تا چه قبول افتد و چه درنظر آید. تبرک لحظاتمان با شهید محمدحسین خزایى: بسم الله الرحمن الرحیم و بسم رب الشهدا و الصدیقین و بسم الله القاصم الجبارین یا ایها الذین امنوا اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم. ان الله اشترى من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فى سبیل الله فیقتلون و یقتلون و عدا علیه حقا. سلام بر تو اى حسین اى آزادهترین مرد جهان اى ابرمرد ابرقدرتشکن روزگار جهالت و بدعت و اى مظلوم یگانه تاریخ آنگاه که فریاد هل من ناصر ینصرنی به گوش جهانیان رسید، آن وقت که پاسخى نرسید، اینک به رزمگاه شهادت آمدهایم تا لبیکگوى گام نجاتبخش حسین زمانمان شویم. بار پروردگارا! اینک که شهادت آغوش گشاده است و دست تقدیر تدبیر را در جانهاى شیفته مرگ سرخ نوشته، میروم تا در گیرودار این پیکار همواره تاریخ و این جدال رهایىساز، قربانى مسلخ عشق شوم، شاید ترکشهاى پیامم به امواج خونم، پهنهاى از ارواح آشنایان زمانه را در پوشش و جوشش گیرد. خدایا! تو میدانى در من نفس قوى پنجه افکنده و میرود که کالبد ضعیفم را چون موریانهاى خُرد در هم شکند و از سویى نداى حسین و پیام کربلا بشارت قلبم میدهد و با روحم نجواى بهشت میسراید. خود را در این گیرودار رهاشده، نیازمند متاعى میدانم و به هر سو مینگرم، چون تو یارى نمییابم. خدایا آرزومندانه درخواست میکنم مرا همراه کاروان شهدا به آسمانها برى و از ذلت و گناه و عصیان نجات بخشى که تو بسیار بخشندهاى. پروردگارا! اینک میخواهم پیغام خونین خویش را بر دفتر خاطرات بازماندگان نگارم، اما گویا اندیشهاى استوار و پیامى پویا و گویا نمییابم؛ زیرا در خود همواره جز تباهى و رخوت نیافتهام، بار پروردگارا! این حقیر سراپا تقصیر را که جز به نصرت تو امیدواری نیست، در این لحظات آخر مدد کن که جز تو مرا یارى نیست. من جز ادای تکلیف شرعى اندیشهاى در سر ندارم و امیدم اعتصام به ریسمان ولایت و لیاقت و شفاعت از بارگاه قدسى حضرت اقدس توست. خداوندا! در برابر مشکلات شکیبایم گردان و تاب تحمل مصائب نبرد بر جسم نحیف و روح ضعیف بر من عنایت فرما، خدایا! تو خوب میدانى که باری از معصیت و نافرمانى را بر دوش میکشم و جز عصیان و غفلت توشهاى ندارم. آنان که در امر جهاد سستى میورزند و حکم امام را گردن نمىنهند، بر جنازهام حاضر نشوند، من این راه را به انتخاب عقل برگزیدهام و آگاهانه بر پاى خواستهام تا به ناتوانان درس عبرتى دهم و آنان را از توجیهات برحذر دارم. اى پروردگار نصرتبخش و حکیم تو نیک مىدانى که بندهاى قدرنشناس و ناسپاسم به حق عصمت حضرت زهرا سلامالله علیها اگر مىخواهى مرا رسوا کنى، در دنیا کن که مىدانم رسوایى قیامت بسى دشوارتر است و اگر مى خواهى سرپوشى بر خطاهایم نهى و روسپیدم گردانى، قیامتم را آسان گردان و دستم از دامان اهل بیت کوتاه مفرما. خداوندگارا! تو خود فرمودى، بندگان مرا صدا زنید و مطمئن باشید که پاسختان میگویم اینک تو را میخوانم و از تو میخواهم که بر وعدهات جامه عمل بپوشى که تو صدیق و درستگفتارى. و بر آنان که پیامم را میشنوند، باید عرضه بدارم که دنیا را بیش از حد بها نبخشند و فریب اغواهاى نفس را نخورند که در لحظات نهایى سنگ رسوایى تنهایى و جدایى از صالحات گریبانگیر روحشان خواهد شد، بر جهاد عزم کنید که مواجگاه انسانهاى وارسته تنها و تنها در لابهلاى پیکارها نهفته است. و بسى حسرتبار است که انسان طعمه گرگ نفس گردد و با سرگرمیها و بندها روح خویش را بر رگهاى جسم میخ کند که به قول سیدالشهدای زمانه، بهشت را به بها مىدهند، نه به بهانه. جبههها را فراموش نکنید و مستضعفین را یاورى بهحق باشید که انقلاب در آغاز راه است. خدایا! تو شاهد باش در حد توان تلاشم بر این بود که بر تکلیف عمل کنم و اگر بهحق نتوانستم اداى رسالت نمایم، با فضیلت بر من رحم آور و بر خُردیام بزرگى فرما.
|