کد خبر : 85866
تاریخ : 1403/5/31
گروه خبری : استان‌ها

یادداشت میهمان؛

هگمتان پرواز

مسعود طاهری عضد

خاطرم هست بعد از جلسه‌ مهمی که درخصوص یک برنامه فرهنگی داشتیم و کلی گفت‌وگو و هم‌اندیشی کرده بودیم، متفق شدیم استاد عزیزی را برای سخنرانی به همدان دعوت کنیم. استاد عزیز قصه‌ ما از مفاخر بزرگ همدان و البته از چهره‌های علمی، فرهنگی، ادبی، ملی و حتی بین‌المللی بودند. این استاد فرهیخته سال‌ها بود که به شهر زادگاه خودش یعنی همدان نیامده و در پایتخت ماندگار شده بود و خبردار بودم که هر از گاهی‌برای سخنرانی در دانشگاه تهران و یا گاهی خارج از کشور سفر می‌کند و حسابی سرش شلوغ کارهای تحقیقاتی، آموزشی، مصاحبه، مشاوره و از این قبیل کارهاست.

آینده عمده اهالی علم و هنر و کار و سیاست در بهترین شرایط گمانم همین باشه؛ یعنی دائم کار و سفر و خلاصه پیدا نکردن وقت برای سر خاراندن.

بی‌دردسر ادامه بدهم که با چند پرس و جو از اهالی قلم پیشکسوت شماره تلفن استاد را پیداکردیم و زنگ زدیم.

اما همان زنگ زدیم درست است. زیرا در ساعات مختلف روز پاسخ تلفن ایشان بدین شرح بود:

تا پیش از 9 بامداد، خاموش

از 9 الی 14 از دسترس خارج

از 14 الی 17 رویمان نشد زنگ بزنیم

از ساعت 17 تا 19 بوق آزاد

ساعت 20 خود استاد تماس گرفتند:

_استاد سلام من فلانی از اداره کل فلان، از سمت دکتر فلان، مبلّغ سلام اهالی فلان انجمن و فلان گروه و دسته هستم... (و خلاصه کلی تعارف و احوال پرسی و...)

و اما بعد: استاد در تاریخ فلان، ساعت بهمان، در فلان سالن سخنرانی دعوتید...

_خیلی هم خوب، خیلی ممنون، اما... بعد از برنامه شما در همان روز باید در تهران فلان همایش باشم. ای کاش سه ماه پیش هماهنگ می‌کردید.

_تمنا دارم. درست می‌فرمایید استاد! اما سه ماه پیش خودمان هم اطلاع نداشتیم می‌خواهیم چنین تصمیمی را امروز بگیریم.

حالا چه کار کنیم کلی قول دادیم و شوق حضورتان را داشتیم.

_خواهش می‌کنم. من هم همینطور اما ای کاش شهرتان پرواز داشت در این صورت امکان داشت خدمت برسیم.

شاید شما هم...

شما هم از این خاطره‌ها و شبیه آن بسیار داشته باشید. ندارید؟! دارید!

راستش همیشه از گفتن جمله «ما هواپیما نداریم» یا «همدان پرواز نداره» استفاده نمی‌کردم. برایم قفل بود. سعی می‌کردم اصلاً مبحثش هم پیش نیاد که بخواهم این جمله را بر زبان بیاورم.

البته بعد از شنیدن خبری که مدت‌ها منتظرش بودیم،یعنی «هگمتانه جهانی» و ثبت شهر همدان به‌عنوان کهن‌ترین شهر پابرجا و زنده؛

خوشی این خبر به یک سو و آینده‌ای که به‌واسطه آن در انتظار شهرمان هست هم یکسو،_ که خوشحالمان کرد_ اما دریغ هم در کنار این خبر دست به گریبانمان شد.

دریغ از زیرساخت‌های مواصلاتی و به‌ویژه مسیرهای هوایی.

همدان جهانی مگر می‌شود راهی از آسمان به جهان باز نکند.

حالا جهان پیش کشمان، پایتخت را و شهر‌های مذهبی پرتردد را دریابد خود قدم بزرگی برای ما برداشته.

مخلص کلام طنز گونه این نوشته طبق معمول چشم‌انتظاری و امید بستن به رسم و دست مسئولان عزیز است. این‌بار اما نه برای اتوبان ساوه و نه برای قطار سنندج و تهران و مشهد که به فضل خدا و همت مسئولن داریم. بلکه برای هواپیمای متناسب با نیاز استان ان‌شاالله به تعداد نیاز.

البته شنیدن وعده افتتاح تراموا در داخل شهر همدان هم امید ترقی شهر را صدچندان کرده.

اما واقعاً به هتل‌داران و صاحبان مجموعه‌های توریستی و گردشگری و کلی مشاغل پردرآمد دوروبر آن عرض می‌کنم: اگر شود چه شود!

از مسئولان بومی عزیز و دغدغه‌مندی که ماشاالله هم قدرت چانه‌زنی بالایی دارند هم اعتبار ملی و هم توانمندی و هم مشاوران دانشمند و دانشگاهی در کنار خود دارند و هم دعای خیر مردم را، ضمن تشکر و تقدیر همچنان التماس دعا دارم. به قول قدیمی‌ها و همینطور جدیدی‌ها و گمانم بهتر باشه بگیم به قول ایرانی‌ها: ای که دستت می‌رسد، کاری بکن!

راستی یادم رفت بگم: همدان جان، ثبت جهانی شدنت مبارک!

  لینک
https://sepehrnewspaper.com/Press/ShowNews/85866