کتاب «عایده» کاری از انتشارات سورهمهر که به همت دفتر هنر و ادبیات بیداری حوزه هنری انقلاب اسلامی به چاپ رسیده، روایتگر زندگی عایده سرور مادر شهید علی عباس اسماعیل از اعضای حزبالله لبنان است که زندگی این مادر را از کودکی تا شهادت فرزند 17 سالهاش برای مخاطب روایت میکند. عایده از اهالی لبنان، از کودکی علاقه زیادی به حجاب و انجام فعالیتهای دینی داشت. او با وجود مخالفتهای شدید مادرش چادر سر میکند و با داشتن زمینههای مذهبی به حزبالله میپیوندد. عایده با یکی از اعضای حزبالله ازدواج میکند. او صاحب سه فرزند میشود که یکی از آنها در 17 سالگی به شهود و کراماتی عجیب دست پیدا میکند و به شهادت میرسد. یکی از کرامات شهید علی اسماعیل که محبوبهسادات رضوینیا نویسنده این کتاب در مقدمه به آن اشاره کرده رایحه خوشی است که بعد از تیر خوردن علی در قله شمالی از خون او اطراف را پر میکند. روایتگری از تاریخ شفاهی سهل و ممتنع است، چون کاری بسیار آسان و هم تخصصی است، اما امروز برای ثبت و ضبط خاطرات روایی باید تعهد و تخصص لازم را داشت و پویندگان این مسیر باید صبوری و حلم و علم لازم را داشته باشند. رضوینیا میگوید: «کتاب مسیر پرفراز و نشیبی را پشتسر گذاشت. زمانی که پیشنهاد نگارش کتاب به من رسید، مهمترین چالش من در نخستین برخورد با این موضوع این بود که یک شهید 17ساله چه ویژگیهایی باید داشته باشد که بتوانم درباره زندگیاش یک کتاب بنویسم. وقتی به لبنان سفر و با مادر شهید صحبت کردم، این چالش تبدیل به یک آشنایی جامع شد و متوجه شدم عقبهای که شهید علی اسماعیل دارد به خاطر مادر اوست. خاص بودن و کراماتی که علی در سن 17سالگی به آن رسیده بود در واقع راه هزار سالهای بود که او یک شبه طی کرد.» نویسنده کتاب «عایده» میافزاید: «عایده بارها گفته است زندگی من با جنگهای داخلی همراه بوده، من دوست داشتم با کسی ازدواج کنم که عضو حزبالله باشد و بدون شک فرزندانم را برای شهیدشدن تربیت میکنم. به نظر من عایده یک سبک زندگی است؛ سبک زندگی نماینده حزبالله. کسی که از کودکی مسیر خانوادهاش را نمیپسندد و راهش را تغییر میدهد.» او با تأکید بر این موضوع که سعی کردم در کتاب به خاک و زمین و وطن بپردازم، اضافه میکند: عایده نماینده مام وطن است. عایده لبنان است که سرگذشت لبنان را در سرگذشت او میبینیم. راوی در جایی از کتاب میگوید: من عاشق چیزهایی هستم که به زمین تعلق دارد. این جمله ممکن است به ظاهر ساده باشد، اما پشت آن معنای عمیقی وجود دارد. این زمین به معنای وطن و خاک است. این تعابیر برای مجاهدانی که در راه نجات سرزمینشان میجنگند، ملموستر است. محمد قاسمیپور، منتقد و مدرس ادبیات شفاهی هم درباره این کتاب میگوید: «راوی حافظه خوبی دارد و کار نوعی زیستنامه عایده است که تا تولد و شهادت فرزندش پیش میرود. همین سیر زندگی، شبیه یک فیلم سینمایی و یک روایت جذاب و خواندنی خواننده را با خود همراه میکند. نثر روان و ساختاربندی کتاب هم خواننده را به خوبی با خود پیش میبرد و خسته نمیکند و ذوق و شوق او را برمیانگیزد.» *بریدهای از کتاب عایده فردای آن روز، دیدم علی در پیامرسان عکسی از کتفش فرستاده که انگار خونی است. نوشتم چه شده علوشی؟ باز با دقت نگاه کردم. خالکوبی نقش مادری بود که بچه کوچکش را توی بغلش گرفته و زیر آن هم نوشته بود عایده. پرسیدم مامان چرا این کار را کردی؟ کتفت خون آمده، درد داری! دلم نمیآید خونت را ببینم! گفت: عایده، من و رفقایم رفتیم خالکوبی. هرکدام اسم کسی را که دوستش داشتند روی بدنشان تتو زدند. من به استاد تتوکار گفتم میخواهم برایم خالکوبی یک مادر را بزنی که بچهاش را بغل کرده. وقتی بچه بودم مریض شدم و مادرم 5/1 سال درست و حسابی نخوابیده. او همیشه مرا یکوری توی بغلش میگرفته تا بتوانم خوب نفس بکشم. میخواهم با این کارم از او تشکر کنم. اسم مادرم را هم زیرش بنویس... این خالکوبی تازه تمام شده ولی خوب از آب درآمده. از دیدن عکس گریهام گرفته بود، گفتم مامان علی، تو داری همهاش گریه مرا درمیآوری، گفت: وقتی شهید بشوم، توی قبرم تو تنها کسی هستی که با من و نزدیک قلبم هستی، برای همین روی کتفم اسمت را نوشتم. تو اصلاً از دل من بیرون نمیروی که نمیروی، حتی اگر شهید بشوم. *منبع: روزنامه جوان
|