معمولاً ساختار زندگی خانوادگی و اجتماعی به کنشگری زن ایرانی معنا میبخشد، این موضوع در دهه 40 و 50 شمسی بهدلیل مرزبندی آشکار میان جامعه سنتی و مدرن بهنحو اعلا جریان داشت. اما در این میان، زنهایی بودند که از کلیشههای سنتی و مدرن پیروی نمیکردند. آنها خودشان را مسئول میدانستند و با تکیه بر آموزههای اصیل اعتقادی پا به میدان مبارزه با رژیم ستمشاهی گذاشتند. بانوانی همچون مرضیه دباغ قدم به راهی گذاشتند که پایانی نداشت بهجز دستگیری، شکنجه، حبس، شهادت یا فرار. بر این اساس در آستانه برگزاری کنگره بزرگداشت بانو طاهره دباغ (مرضیه حدیدچی)، برآن شدیم تا در خصوص زندگی خانوادگی، نقش پدر و همسر این بزرگوار در ایجاد خط مشی فکری در این بانوی فرهیخته، با دختر این مادر انقلابی گفتوگویی ترتیب دهیم که در ادامه میخوانید: رضوانه میرزادباغ با بیان اینکه داشتن پدر و مادر منحصر بهفرد، سرفصل تمام عنایاتی است که در موقعیتهای مختلف به مادر شده، گفت: این خانواده ارجمند در بین همدانیها جایگاه ویژهای داشتند و همگان آنها را میشناختند. وی در ادامه با اشاره به نقش پدربزرگ در شکلگیری خط مشی فکری مادر و تعیین مسیر زندگیاش، عنوان کرد: این موضوع را با بیان بخشی از خاطرات مامان از زبان خودشان برای خوانندگان تبیین میکنم؛ «سربازهای خارجی متفقین که با جیپهایشان به کوچه و خیابان میآمدند، همه فرار میکردند؛ تنها من میماندم با کنجکاوی کودکانهام و آنها را میپاییدم، چندباری این کار را تکرار کرده و از خارجیها بیسکوئیت و شکلات گرفتم؛ خوراکیهایی که کمتر بهدست بچهها میرسید، بعد هرچه را که از سربازهای خارجی گرفته بودم، بین بچهها تقسیم میکردم و شادی کودکانهای از این کار عایدم میشد. سرانجام وقتی مادر شکایتم را به پدرم برد، او اخمهایش را توی هم کرد و گفت: نباید این کار را میکردی، آنها دشمن خدا و اسلام هستند، میخواهند شما را گول بزنند. نباید از آنچه که از آنها گرفتی، میخوردی. به بقیه هم نباید میدادی! مَثَل آنها مَثَل معاویه است دخترم! در زمان امامت حضرت علی (ع)، معاویه به خانه دوستداران و شیعیان علی (ع) بزغالهای میفرستاد؛ وقتی بچهها به آن حیوان انس میگرفتند، شبانه آنها را میدزدید و میگفت علی (ع) آنها را دزدیده، تا تخم کینه ایشان را توی دل بچهها بکارد.» وی با اشاره به اینکه این تدکز دقیق اما با عطوفت و مهربانی، نکته قابل اهمیتی را به خانم دباغ در آن سن کودکی گوشزد میکند که در مسیر دشمنشناسی از سنین کودکی برای او تلنگری بوده عنوان کرد: درواقع آموزشهای دریافتشده از پدر او را در بزرگسالی در تشخیص حق از باطل یاری میکند. فرزند این بانوی مبارز و انقلابی افزود: نکته مغفول مانده دیگر زندگی مادر، نقش پدرم در زندگی اوست؛ زیرا مامان در سن پایین پس از طی کردن مرحله خواستگاری و ازدواج بر اساس شناختی که خانوادهها از یکدیگر داشتند طی پنج روز به همراه پدر به تهران آمده و زندگی مشترکشان را آغاز میکنند. میرزادباغ با بیان اینکه در آن مقطع زمانی پدرم در حجرهای شاگردی میکرده، مادر با ازدواج با او در سن بسیار پایین، بهعنوان یک خانم جوان مسئولیت سنگین اما گرامی نزد خداوند متعال یعنی همسری را بر عهده گرفته و نسبت به تربیت بیشتر خویشتن در این مسئولیت خطیر میپردازد عنوان کرد: این زندگی بر پایه پیروی از سیره و کلام پیامبر گرامی اسلام بهصورت ریشهدار پی گرفته میشود زیرا این آموزه را پیشتر در ساختار خانوادههای خویش آموخته و حال آن را در زندگی مشترکشان بهکار میگیرند. وی با تأکید بر اینکه رضایت همسر که درواقع تجلی از رضایت حضرت حق است، منشأ قرب و نزدیکی هرچه بیشتر این دو بزرگوار در زندگی مشترک شده بود خاطرنشان کرد: من هیچگاه قادر نخواهم بود آن حقیقتی که باید از تفکر و اندیشه مادر و همچنین پدر انتقال بدهم را بهدرستی اجرا کنم. دختر مرضیه حدیدچی با بیان اینکه پس از عزیمت مادر به تهران و آغاز زندگی مشترک، به لطف خدا و البته همراهی همسری همراز، همفکر و همدل، حضور او در کلاس درس آیات عظام از سر گرفته میشود عنوان کرد: درواقع این پیشنهاد پدرم بوده زیرا مادر در کودکی با آن قانون سخت مکتبخانه، نتوانسته ادامه تحصیل بدهد و درواقع از آموزش و آموختن محروم میشود؛ بنابراین با اشتیاقی که پدر در او میبیند، زمینه را برای حضور او در کلاس درس اساتیدی همچون آیتالله خوانساری، مرتضوی و همچنین آیتالله شهید محمدرضا سعیدی که یک روحانی آگاه و واقف به امور زمان خود بوده، فراهم میکند. میرزادباغ با تأکید بر اینکه با حضور مادر در کلاس درس آیتالله شهید محمدرضا سعیدی، خط فکری او در مسیر مبارزه با طاغوت تقویت میشود، اذعان کرد: درست در زمانی که استکبار جهانی و اسرائیل و آمریکا در ایران عنان تفکر سلطنت پهلوی را در دست داشتند، زندگی ما با منش مادرانه مادرم و با حمایتهای پدرم، بر پایه الگوبرداری از زندگی حضرت فاطمه زهرا (س) جریان داشت. وی با ابراز اینکه این الگوی عینی و حقیقی برای مادرم از طریق پیادهسازی آموزههایی که از استاد عزیزشان دریافت میکنند، در بخشهای مختلف زندگی او تجلی مییابد، خاطرنشان کرد: در حقیقت آنچه مادر در این مسیر آموخته، علم نافع بوده، علمی که نهفقط به درد این دنیا او بخورد بلکه در او ایجاد حرکت، انگیزه و تلاش مستمر میکرد. وی با اشاره به اینکه درواقع مادر در مکتب اسلام شاگردی کرده و بر پایه همین آموزهها نقش همسری، مادری و فرزندپروری را معنا بخشید خاطرنشان کرد: نکته این است که این مادری کردن منحصر به بچههای خود نبود بلکه در آن مقطع زمانی که پدر پیشنهاد حضور در کلاسها را داد، با برپایی برنامههای همچون گروه سرود و تئاتر نهتنها چهار فرزند خود بلکه سایر کودکان هم سن و سال ما را نیز در مسیر درست هدایت میکردند. فرزند طاهره دباغ با اشاره به برگزاری جلسات خانوادگی برای خانمهای محل و هدایت آنها در مسیر تعالی، عنوان کرد: گرچه شروع مبارزات سیاسی مامان با استادشان شهید سعیدی بود؛ اما این مبارزه را از دل خانواده و بهصورت خانوادهمحور پیش میبردند، یعنی نهتنها خانواده خود و همه فرزندان را در مسیر حق هدایت میکردند، بلکه در جلسات خانگی که مادران اغلب با فرزندان کوچک خود در آن شرکت داشتند، برای کودکان نیز برنامه داشت یکی از آنها تشکیل گروه سرود بود؛ جالبتر اینکه همواره در مسیر مبارزاتی خود گامهای بلندی برمیداشت و نسبت به زمانه آگاه بود؛ مثلاً روسری گروه سرود دختران را چفیه فلسطینیها در نظر گرفته بود. میرزادباغ با ابراز اینکه بنا به فرمایش حضرت آقا اقدام و عمل بههنگام مادر در هر مقطع و هر مرحله از زندگی، خاص شخصیت او بود عنوان کرد: نتیجه کار تربیتی و مادرانه او بانوانی هستند که در مکتب ایشان بزرگ شده و هر یک امروز بهعنوان دختران خانم دباغ توانستهاند در بخشهای مختلف ازجمله تدریس در دانشگاه و حوزه علمیه نقشآفرینی کنند. وی با تأکید بر اینکه مادر ضمن فعالیت اجتماعی خانوادهمحور خود، برای خانهداری بانوان، نقش و جایگاه ارزشمندی قائل بود اظهار کرد: او همواره خود را یک زن خانهدار میدانست و در سخنرانیها بر اهمیت این کار تأکید داشت و جایگاه ویژهای برای آن در نظر میگرفت به نحوی که بیشتر خانمهایی که پای صحبت مادر مینشستند، خانهدار بودند. وی تشکیل گروه تئاتر و استفاده از این بستر برای تبیین ظلم ستمشاهی را نیز یکی دیگر از کارهای خانم دباغ دانست و افزود: این نمایشها به مناسبتهای مختلف در منازل و یا در مکانهایی که شکل سالن داشته و در دسترس بود، به اجرا درمیآمد. فرزند این بانوی انقلابی افزود: جالبتر اینکه عمده شعرها و تکلمههایی که در گروه سرود و تئاتر استفاده میکردیم بعضاً از کتاب اقبال لاهوری از سوی مادر انتخاب و مدیریت میشدند. میرزادباغ با بیان اینکه وقتی انقلاب به پیروزی رسید، مادر با همان شاگردانشان مبارزات و خدمترسانی را به شکل دیگری ادامه داد اذعان کرد: هنوز جهاد سازندگی تأسیس نشده بود که ما مشغول به فعالیتهای عمرانی و سازندگی شدیم. وی مطرح کرد: اوایل انقلاب خاطرم هست مادر اطلاعرسانی کرده و از بین افرادی که پیشتر پای سخنان او نشسته و خط مشی فکر آنها در مسیر حق هدایت شده بود، افراد داوطلب را گرد هم جمع گرده و به زمینهای اطراف تهران میرفتیم و در آنجا مثلاً در درو کردن گندم به کشاورزان کمک میکردیم و یا کارهایی به این نحو انجام میشد. وی با بیان اینکه حتی خاطرم هست که من به همراه چهار نفر دیگر از دوستانم در پادگانی که اکنون دانشگاه امام حسین (ع) است، آموزش نظامی دیدیم خاطرنشان کرد: زمانی که این پادگان به دست نیروهای خودی افتاده بود وضعیت بدی داشت و مخروبه بود، اما بهدست نیروهای ویژه خانم دباغ آباد شد و از آن وضع زننده درآمد؛ بنابراین ما از پادگان برای آموزش تیراندازی خانمها استفاده میکردیم. فرزند این بانوی دلیر همدانی با تأکید بر اینکه بعدها از فضاهایی همچون منزل وزیر علوم سابق زمان شاه که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی از کشور گریخته بود، برای برگزاری کلاسهای فرهنگی استفاده میکردیم عنوان کرد: وقتی نیروهای خودی آن خانه را گرفتند پدر پیر و برادر بیمار این وزیر را در خانه تنها پیدا کردند، او اعضای خانواده را رها کرده و گریخته بود، تأسفبارتر اینکه طبقه زیرین این خانه شکنجهگاهی بود که ساواکیها برای شکنجه مبارزان انقلابی استفاده میکردند. میرزادباغ با اشاره به اینکه حضور و رسیدگی ما در محلاتی همچون جوانمرد قصاب در اطراف تهران در مسیر کمک به معیشت، بصیرتافزایی و توانمندسازی فکری آنها از دیگر مباحثی است که کمتر به آن پرداخته شده عنوان کرد: مادر به زندگی سطحی بسنده نکرده و آن را برای رسیدن به قرب الهی و نزدیکی و به حق تعالی تعریف کرد.
|