شناسه خبر:20778
1399/2/13 23:05:44
استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا همدان:

مثنوی مولانا یک کتاب هدایت‌گر است

سپهرغرب، گروه دُرهای دَری - فاطمه فراقیان: استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا همدان گفت: مولانا به مثنوی به‌مثابه یک اثر هدایت‌گر می‌نگریسته است. کتابی مانند دیگر کتاب‌های آسمانی که برای گروهی هادی و برای گروه دیگری گمراه‌کننده بوده، مولانا بر این باور است که مثنوی چون با نور دل او که ناشی از معرفت الهی بوده، پدید آمده، قابلیت این را داشته که آن را ثانی‌الاثنین کتاب آسمانی بخوانند.

در صفحه ادبی «دُرهای دری» سپهرغرب بر آن هستیم تا مفاخر ادبی زبان پارسی و ایران شکوهمند را هرچند اندک، به مخاطبان خود بشناسانیم که این رسالت را با معرفی خورشید عاشقی به‌نام «مولانا» آغاز می‌کنیم:

«مولانا جلال‌الدین محمد بلخی» مشهور به مولوی، شاعر بزرگ قرن هفتم هجری قمری است؛ او در بلخ دیده به جهان گشود، پدرش «بهاءالدین» بود که از علما و صوفیان بزرگ زمان خود به‌شمار می‌رفت. مولانا بعد از فوت پدر تحت تعلیمات «برهان‌الدین محقق ترمذی» قرار گرفت.

ملاقاتش با «شمس تبریزی» یکی از نقطه‌عطف‌های زندگی اوست؛ از آثار مولانا می‌توان به مثنوی معنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه‌مافیه و مجالس سبعه اشاره کرد و از برخی اشعارش می‌توان فهمید که گویا تخلص او «خاموش» بوده است.

«حسام‌الدین چلبی» از عارفان بزرگ و مرید مولانا بود که گویا به سفارش او مثنوی معنوی به رشته نگارش درآمد؛ مثنوی فقط عرفان نظری نیست، بلکه کتابی جامع عرفان نظری و عملی است. او خود گفته‌: «مثنوی را نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است، نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.»

فیه‌مافیه نیز مجموعه تقریرات 71 گانه مولاناست که طی 30 سال در مجالس فراهم آمده؛ این کتاب درون‌مایه‌ای از مطالب عرفانی، دینی و اخلاقی دارد که ساده و روان است و سبک محاوره‌ای دارد.

در خاتمه این مقدمه باید گفت که نفوذ مولانا فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی است و طی هفت قرن گذشته همه ملل به‌شدت از میراث معنوی وی تأثیر گرفته‌‌اند؛ مولانا سال 672 هجری قمری در قونیه وفات یافت و روح بزرگش به وصال معشوق رسید.

در معرفی مولانا دست یاری به سوی دکتر علی محمدی، استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا همدان، عضو هیئت‌علمی این دانشگاه و نویسنده کتاب‌های «چکیده و تحلیل مثنوی» و «تفسیر مثنوی با مثنوی» دراز کردیم که در ادامه نتیجه مصاحبه با این مولاناشناس را می‌خوانید:

      نخستین سؤال معرفی آثار شما در مولاناپژوهی است، لطفاً از کتاب‌هایی که در این خصوص به نگارش درآورده‌اید، سخن بگویید.

از آنجا که پایان‌نامه دوره دکتری من به جهان مثنوی و مولوی‌شناسی مربوط بود، زمانی که به دانشگاه بوعلی سینا آمدم، گرایش به تدریس مثنوی مولانا پیدا کردم. در همین راستا برای دانشجویانی که به 6 ‌دفتر مثنوی دسترسی نداشتند، به نگارش کتاب «چکیده و تحلیل مثنوی»، پرداختم تا چکیده و مختصری از 6 ‌دفتر مثنوی را در خود داشته باشد؛ این کتاب حدود 15 سال پیش در انتشارات علمی تهران نشر یافت و دوبار تجدید چاپ شد. منتها من در این کتاب تنها به گزیده‌آوری و چکیده‌نویسی اکتفا نکردم، بلکه به تحلیل برخی از داستان‌ها و تفسیر سخنان مولانا نیز پرداختم که تا اندازه‌ای از انتشارش خشنود هستم. این کتاب چندین‌سال است که در دوره‌های کارشناسی و کارشناسی ارشد تدریس می‌شود.

کتاب دیگری نیز از من به‌‌نام «تفسیر مثنوی با مثنوی» در دو جلد در انتشارات صدای معاصر به چاپ رسیده که نامش برگرفته از تعبیر «تفسیر قرآن با قرآن» است. در این کتاب برخی اصطلاحات، واژه‌ها و نکته‌های کلیدی مثنوی از زبان و بیان خود مولانا تفسیر و تعبیر شده و کتابی است که بیشتر در شمار کتاب‌های مرجع محسوب می‌شود. برای مثال «عشق» یکی از واژه‌های کلیدی عرفان ما بوده، همچنین یکی از واژه‌های کلیدی در آثار مولانا است؛ هرکه بخواهد به تفسیر و تعبیر عشق در عرفان یا آثار مولانا بپردازد، لابد به سراغ کتاب‌هایی می‌رود که به شرح اصطلاحات عرفانی پرداخته‌اند. یافتن آثاری که ترمینولوژی کلیدواژگان عرفان باشند، کار سختی نیست؛ اما این کار یک اشکال اساسی دارد و آن اینکه نخست باور کنیم همه‌ عارفان ما یا شاعران بزرگ نظر یکسانی درباره‌ عشق و دیگر مقولات عرفانی داشته باشند! درحالی‌ که این گزاره‌ درستی نیست. نگاه مولانا و عطار به عشق یکسان نبوده؛ این درست است که تشابهات بسیاری باهم دارند، اما هر نظری برای خود سویه‌ ویژه‌ای دارد که باید آن را دریافت. بنا بر این نظریه، لازم بود که کسی عشق را از منظر مولانا بکاود و گزاره‌های مبتنی بر نظر او را بیابد، تدوین کرده، باهم مقایسه کند و عرضه بدارد. البته ما در این ‌کتاب تنها به بیان نظر مولانا اکتفا‌ نکرده‌ایم و نظرهای برجسته‌ دیگر عارفان و کسانی که تعریف‌های جامعی‌ از مقولات عرفانی دارند را نیز به‌طور خلاصه آورده‌ایم تا به‌نحوی یک مقایسه‌ ضمنی نیز صورت گرفته باشد.

کتاب «تفسیر مثنوی با مثنوی» درواقع همان پایان‌نامه‌ دوره دکتری من بوده است که با اندکی تفاوت، به این کتاب بدل شده؛ در این کتاب بنا بر عرف پژوهش‌های مبتنی بر موضوعات عرفانی، تنها به یک‌سری اصطلاحات خاص و مقوله‌های حساس عرفان توجه نشده؛ بلکه به اشخاص و نام‌ها نیز پرداخته‌ام. برای مثال اینکه حضرت آدم، حضرت موسی، حضرت سلیمان و دیگر پیامبران و شخصیت‌ها در مثنوی از منظر مولانا چگونه‌اند؛ مسئله اساسی در این کتاب آن بوده که این نام‌ها وقتی از صافی ذهن مولانا می‌گذرند، با آنچه در روایت‌های قرآن، انجیل، تورات، کتب قصص و غیره خوانده‌ایم، تفاوت‌هایی پیدا می‌کنند که گاه عمیق و گاه سطحی هستند.

اگر بخواهم مثالی بزنم درباره‌ شخصیت «ایاز»، غلام مخصوص محمود غزنوی است؛ ایاز در تاریخ غلامی بوده که سلطان‌محمود با او نرد عشق‌ می‌بازد و غلام‌بارگی تفسیر می‌شود که ایاز از منظر اجتماعی نیز خوش‌نام‌ نیست و نگاه بدبینانه‌ای نسبت به او‌ در تاریخ وجود داشته است. اما وقتی به داستان‌های عارفان درباره‌ او بنگریم، می‌بینیم که چهره‌ بدنام ایاز یک‌سره دگرگون می‌شود؛ البته این دگرگونی به مولانا اختصاص ندارد، برخی از عارفان و شاعران خراسان در این مورد پیشرو او بوده‌اند. اما آنچه مهم به نظر می‌آید، نگاه مخصوص مولانا به شخصیت ایاز و حتی رابطه‌ عاشقانه‌ او با سلطان‌محمود است. ایاز در ذهن مولانا به شخصیت کمال‌یافته و والایی بدل می‌شود که اعجاب خواننده را برمی‌انگیزد، کسی که مظهر کمال انسانی است. ایاز درواقع سرنوشت رندی را پیدا می‌کند که ما در روایت حافظ می‌بینیم. «رند» در اشعار حافظ که محصول متفاوت ذهن او بوده، به‌طور کلی به رند هیچ شاعر و نویسنده‌ دیگری شبیه نیست.

      گویا جناب‌عالی مقالاتی نیز پیرامون مثنوی و مولانا نوشته‌اید، لطفاً به آن‌ها نیز اشاره‌ای بکنید.

طی این ‌چند سالی که در دانشگاه بوعلی‌سینا مثنوی تدریس کرده‌ام، به دعوت همکاران دانشگاهی و همایش‌های مولاناشناسی، در کنفرانس‌هایی در خارج و داخل شرکت‌ جسته‌ام. همچنین در مجله‌های علمی و پژوهشی مقاله‌هایی به چاپ رسانده‌ام؛ ازجمله یکی از آن‌ها مقاله‌ «زبان ایما در مقالات شمس» است که اگرچه بیشتر به بررسی زبان ایما در مقالات شمس مربوط بوده، اما گوشه‌ چشمی نیز به آثار مولانا از منظر ایما دارد که تاکنون در مورد آن تحقیقی نشده، اما کسانی که با آثار مولانا سروکار داشته‌اند، می‌دانند که شناخت زبان ایما یکی از ضرورت‌های جهان مولاناشناسی بوده؛ این مقاله در مجله‌ علمی پژوهشی دانشگاه تهران به چاپ رسیده است. مقاله‌ دیگری نیز با عنوان «نقد داستان نخست مثنوی از منظر اندیشه‌های روان‌کاوانه» بوده، بر داستان نخست مثنوی که حکایت زرگر و کنیز و شاه ‌است، نقدها و شرح و بسط‌های بسیاری نوشته‌اند، من از منظر روان‌کاوی بدان نگریسته‌ام و تصور می‌کنم که سخنان قابل توجهی در آنجا آورده‌ام و از منظری بدان‌ نگریسته‌ام که تازه و نو است. این مقاله هم در یکی از مجلات دانشگاه شیراز انتشار یافته است. البته مقاله‌های دیگری نیز هستند که مجال گفت‌وگو درباره‌ آن‌ها نیست.    

استاد بفرمایید چرا و چطور مولانا به وادی شعر و عرفان کشیده شد؟

مولانا در خانواده‌ای زاده شد و پرورش یافت که گوهر اندیشه‌های آن‌ها گِرد تصوف می‌گشت. «معارف بهاءولد» کتاب پدر مولانا است که استاد فروزان‌فر آن را انتشار داده و زحمت زیادی در این راه کشیده، وی یکی از استادان مسلم مثنوی‌شناسی و مولاناشناسی است. کسی که هم فیه‌مافیه مولانا را نشر داده و هم کتاب عظیم کلیات شمس را تصحیح کرده‌؛ بااین‌حال کتاب معارف مشکلاتی دارد که اینجا مصداق موضوع بحث ما نیست. این کتاب پُرشکوه باید دوباره تصحیح شود و کسی که دانش و آگاهی زیادی در عرفان، ادبیات و مولاناشناسی ‌دارد، لازم است که برای تصحیح مجدد آن آستین‌ بالا بزند. مقصودم این بود که در خانواده مولانا شعر، عرفان و نوشتن وجود داشته و یکی از دلایل گرایش وی به جهان عرفان و رو آوردن به الهیئت عرفانی، همین موضوع است؛ اما دلیل دیگر پدید آمدن سنایی و کتاب «حدیقه‌الحقیقه» بوده که مولانا از وی بسیار تأثیر می‌پذیرد؛ زیرا سنایی نخستین کسی است که شعر و عرفان را درهم می‌آمیزد و مفاهیم عرفان را در قالب شعر می‌ریزد.

بهاءولد در قونیه معلم بود و زمانی که فوت کرد، مولانا به‌جای او در کرسی تدریس نشست. وی در مدرسه اشعار سنایی را تدریس می‌کرد و مورد نقد و نظر قرار می‌داد. اگر اغراق نباشد، این سنایی است که مولانا را به عالم زیبای ادبیات عرفانی کشاند. درخصوص ارتباط مولانا و سنایی و اثرپذیری او از این شاعر بزرگ که یکی از هرکول‌های شعر و ادبیات فارسی است، باید بیشتر سخن بگوییم.

      بسیارخوب، به نظر شما علت نام‌گذاری مشهورترین کتاب مولانا با عنوان «مثنوی» چیست؟

در مورد علت نام‌گذاری مثنوی محققان و مولاناشناسان می‌گویند این تسمیه به قالب شعری کتاب که مثنوی است، برمی‌گردد. در قالب مثنوی قافیه و ردیف هر بیت جدا و متفاوت با بیت دیگر است؛ حال این پرسش پیش می‌آید که چرا کتاب عظیمی چون شاهنامه و آثار دیگر را که پیش از مثنوی خلق شده‌اند، مثنوی ننامیدند؟ بدین‌روی من با احترام به نظر سنتی این نام‌گذاری، عقیده دیگری دارم؛ نظری که در ابتدای کتاب تفسیر مثنوی با مثنوی به آن مفصل‌تر پرداخته‌ام. چکیده‌ آن سخنان این است که من معتقدم مولانا خود در نام‌گذاری کتابش به‌نام مثنوی، اثرگذاری فعال داشته و از روی برنامه و هدف نام آن را مثنوی نهاده است. او کتاب خویش را ثانی‌الاثنین قرآن می‌دانسته و به این علت آن را مثنوی نامیده؛ مولانا به مثنوی به‌مثابه یک اثر هدایت‌گر می‌نگریسته است. کتابی مانند دیگر کتاب‌های آسمانی که برای گروهی هادی و برای گروه دیگری گمراه‌کننده بوده، مولانا بر این باور است که مثنوی چون با نور دل او که ناشی از معرفت الهی بوده، پدید آمده، قابلیت این را داشته که آن را ثانی‌الاثنین کتاب آسمانی بخوانند.

کتاب قرآن در خانواده‌ او یگانه‌ کتاب بالینی بود؛ کتابی که همه‌ معرفت‌های دیگر با معارف او سنجیده ‌می‌شد. همه نیاکان مولانا با قرآن زندگی ‌می‌کردند، نه زندگی متظاهرانه‌ای که ما برای مثال در میان مدعیان فهم قرآن می‌بینیم؛ جد مولانا حسین خطیبی، دست در آغوش مفاهیم قرآن داشت. پدرش با الله زندگی ‌می‌کرد و در هر نفس مزه‌ او را از طریق قرآن می‌چشید. ازاین‌رو این کتاب برای مولانا نیز ارزشی ویژه داشت. به همین سبب هم هست که برخی مثنوی را تفسیری دیگر از قرآن خوانده‌اند، اگر کسی ادعا کند که مثنوی تفسیر قرآن است، من با او مخالفتی ندارم. دراین‌باره هم جای سخنان درازتری هست که باید مجال گفتارش فراهم باشد.

      شرح این هجران و این سوز جگر/ این زمان بگذار تا وقت دگر «مولانا»

ادامه دارد...

شناسه خبر 20778