سپهرغرب، گروه کافه کتاب: خواندن رمان برای فرو رفتن به عالم قصه و خیال است، اما در «خنجر سپید شب» ما نهتنها مجذوب یک داستان سرگرمکننده خواهیم شد، بلکه بر دانستههای تاریخیمان نیز افزوده میشود.
«خنجر سپید شب» تألیف مسلم ناصری در 238 صفحه از سوی دفتر نشر معارف روانه بازار کتاب شده است. ازاینرو نرگس روزبهانی یادداشتی بر رمان دینی «خنجر سپید شب» نوشته است که در ادامه میخوانید.
«- ولی علی با همه فرق دارد. من هم شگفتزده شدم که این چه تصمیمی است و چرا چنین میکند. دستور داده خرمای ینبع و نخلستانهای دیگرش را بفروشند و سکههایش را جمع کنند.
پس چرا لباسهای ساده میپوشد و...؟
پسر ابی حذیفه با شنیدن صدای گامهایی ساکت شد. همانطور که سبد بزرگ خرما را خالی میکردند، آهسته گفت:
گاهی که او را میبینم گریهام میگیرد. فقیرانه لباس میپوشد.
حتماً این کارش معنایی دارد.
خدا بهتر میداند.» (ص 52)
در تعاریف آمده است که هرگاه در رمانی مضامینی باشد که بالاخره به سمتوسویی از دین توجه کرده باشد، به آن رمان اصطلاحاً عبارت «رمان دینی» اطلاق میشود. بنا بر این تعریف اصطلاح مذکور صرفاً به رمانهای تاریخیِ دینی اطلاق نمیشود، بلکه اگر ما بتوانیم با زبان و زمانی کاملاً امروزی محتوایی دینی خلق کنیم، بازهم رمان دینی نوشتهایم. بااینهمه رمان تاریخیِ دینی بازهم طرفداران خود را در میان مخاطبان ادبیات دارد.
«رمان تاریخی» یا «رمان دینی» چندی است که ذهن نویسندگان و علاقهمندان به هنر داستان را به خود جلب کرده؛ شاید موفقیت آثار تلویزیونی پس از انقلاب همچون «امام علی (ع)»، «ولایت عشق»، «مختارنامه» یا «معصومیت از دست رفته» در این تمایل بیتأثیر نباشند. این آثار علاوهبر قابلیت نمایشی کردن داستانهای تاریخی، زبانی شعرگونه و ادبیاتی منحصربهفرد را وارد فضای داستانهای تاریخی کردند. تأثیر این ادبیات را در رمان تاریخی یا رمان دینیِ «خنجر سپید شب» بهوضوح مشاهده میکنیم.
«خنجر سپید شب» کاری از «مسلم ناصری» در نشر وزین معارف است. نویسنده سعی بر آن داشته تا شخصیتی را بسازد که زمان حیاتش تاریخ صدر اسلام را دربرمیگیرد. محمد پسر ابی حذیفه در زمان بعثت نبی مکرم اسلام و در خلال مسلمانکشیهای صدر اسلام در دل دریایی طوفانی و مواج به دنیا میآید، زندگانی او تا خلافت معاویه یعنی تا زمان امام حسن (ع) ادامه پیدا میکند.
مسلم ناصری تاکنون جوایز و رتبههای زیادی کسب کرده است. کتاب «مسافر شهرهای بینشان» ناصری کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال 1383، کتاب سال حوزه علمیه قم در همان سال، کتاب سال مجله سلام بچهها و پوپک همان سال، منتخب و برگزیده کنگره دوسالانه نهجالبلاغه دانشجویی سال 1382 و منتخب شورای کتاب کودک شد.
اینکه «محمد» کسی که در رمان از او اینگونه یاد میشود: «محمدها از گناه دورند.» اساساً فردی حقیقی است و یا شخصیتی موهوم، اهمیتی ندارد. آنچه برای ما مهم بوده این است که برههای از تاریخ در قالبی داستان روایت میشود و برای آنان که خواندن تاریخ را سخت میدانند، به زبانی داستانی حقایق را بیان میکند.
محمد پسر سهله و هشیم است؛ نسبش به بزرگان قریش و آنان که سخت معاند پیامبرند، میرسد. پدرانی که درباره برخیشان گفته شده که به دروغ گفتند اسلام آوردیم که امان بگیرند، پدر او از نخستین کسانی است که به پیامبر ایمان میآورد و رویاروی قبیله و خانواده خود میایستد. سهله مادر محمد اما در خود حسی از دنیاطلبی دارد و با رنجی که بر همسر و بعدها بر فرزندش روا داشته میشود، موافق نیست. محمد بعدها بهواسطه آزار و اذیتها راهی مصر میشود و در آنجا جایگاه خوبی دارد؛ مقطعی از تاریخ که در داستان به آن خوب پرداخته میشود، حکومت خلیفه سوم یا عثمان نعثل است.
یکی از جذابیتهای این رمان خلق و روایت عالم یهودی ابوهریره است. او که از جاعلان حدیث بود و بسیاری بر این باورند که هیچگاه اسلام نیاورد؛ در بخشی از رمان از زبان برخی شخصیتها درباره او میخوانیم که با توجه به ابعاد شخصیتی این عالم یهودی محیل و مکار، نویسنده میتوانست از پتانسیلهای داستانی او بهره بیشتری بگیرد. دنیاطلبی عثمان و ظلم و تبذیر درباریانش، فساد حکامی که به اینسو و آنسو فرستاده و خشمی که مردم علیه او دارند، بهخوبی در رمان به تصویر کشیده شده است. اوج داستان درست در همین زمان اتفاق میافتد، با گسترش بلاد اسلامی حکومت مصر هم به دست مسلمانان افتاده است. محمد اگرچه در مدینه نیست، اما به چشم خود غارت بیتالمال توسط حکام عثمان را میبیند. میل به مقابله در او برانگیخته میشود و این درحالی است که محمد از باب نسب به خاندان حکومت جائر برمیگردد.
«به حبیبه فکر میکرد و روزهایی که در مصر با مهربانی زندگی کرده بودند. دلش برای او تنگ شده بود، آهی کشید، احساس تنهایی و اندوه عجیبی میکرد. هروقت از نامهربانی مردم مصر گله میکرد، حبیبه دلداریاش میداد و میگفت: «تو به عشق علی اینهمه زجر میکشی و سختی تحمل میکنی. حالا هم از خدای علی کمک بخواه.» (ص 202) محمد زنی همراه بهنام حبیبه دارد. حبیبه که چندی است نام معشوقه در رمانهایی همچون «قربانی طهران» و «سنگی که نیفتاد» قرار میگیرد، در اینجا نیز باز همان کاربرد را دارد. حبیبه نامی است که ما را به یاد ذکر: «یا خیر حبیب و المحبوب» میاندازد و عشق حقیقی را در نظرمان یادآور میشود.
حبیبه برخلاف مادر همسرش سهله زنی اهل دیانت و اسلام است. در همه عرصههای زندگی با محمد همراه و یار و یاور است اما درنهایت به دست تقدیر آن زمان که محمد گرفتار بلا و جنگ و آشوب است، ناگزیر راهی مدینه میشود و از همسر خود جدا میافتد: «حبیبه دوست داشت صدای شوهرش را بشنود. اگر او به حرف میآمد، میتوانست قانعش کند که از مصر بروند. در سکوت شوهرش حرفهای زیادی نهفته بود که او را مضطرب میکرد. میدانست که او مثل آتشفشان است، وقتی خاموش است. آتشی در سینهاش نهفته که باید از آن ترسید.» (ص 69)
نویسنده برای روایت خود تنها از یک روش توصیفی استفاده نکرده است. او پس از پرداخت شخصیتها به فراخور هر نقش دیالوگ و نحوه بیانی برای آنها تعیین کرده است. این موجب میشود که همذات پنداری مخاطب بالاتر برود، درواقع زمانی که روایت ما توصیفی پیش میرود، مخاطب خواهناخواه خسته میشود.
تقسیم روایت به دیالوگ و توصیف درحقیقت فضای دیالوگی کارگاه به سمت نمایشنامه میرود و ما را در صحنهای خیالانگیز قرار میدهد. ما در داستان دچار یک روایت خطی هستیم. دانای کلی که برای ما از تولد تا مرگ محمدبن ابی حذیفه را تعریف میکند. به نظر میرسد انتخاب چنین روایتی و چنین بستری برای ساختن چهارچوبی بهمنظور روایت بعثت پیامبر تا حوادث پس از شهادت مظلومانه امیرالمؤمنین بوده است.
درونمایه داستان مبارزه با ظلم است. بیتفاوت نبودن در برابر حکومت جائر و غاصب. نویسنده محمدی را از دل تاریخ آورده و یا براساس خیال خود ساخته است که حتی مقام و منصب دنیا را با خداترسی و پروای از ظلم عوض نمیکند. او در این راه جان و مال و فرزند میدهد و از هیچکدام دریغ نمیکند. او به تبعیت از مولای خود علی (ع) در آن دوره زر و زور و تزویر از همهچیز چشم میپوشد: «زمانه عوض شده پسر ابوبکر. مگر نمیبینی مسابقه جمعآوری ثروت مدینه را گرفته است. همه میخواهند بیشتر داشته باشند، شاید تصمیم دارند نگه دارند تا گرانتر شود. نمیدانی من در خانه خلیفه چه چیزها که نمیبینم. اینهمه پول که به مدینه میرسد، همه را فریفته است.» (ص 52)
خواندن رمان برای فرو رفتن به عالم قصه و خیال است، اما در این رمان دینی ما نهتنها مجذوب یک داستان سرگرمکننده خواهیم شد، بلکه بر دانستههای تاریخیمان نیز افزوده میشود. تاریخی که از بعثت پیامبر آغاز شده و کینهتوزی اهل سقیفه آن را به اوج میرساند و با قدرت گرفتن ظلم به پایان میرسد.
نویسنده ایرانی این رمان تاریخی سعی بر آن داشته تا از کهنالگوی رستم و سهراب نیز برداشتی آزاد داشته باشد. محمد بن ابی حذیفه وقتی زن و فرزند خود را رها میکند. چونان که رستم دستبندی به تهمینه میبخشد تا باعث شناختن او و فرزندش بشود، انگشتری در دست دارد که هنگام مردن موجب شناساندن او و فرزندش میشود. درحالی که رگهای گردن او بریده، پسرش بر نگین انگشتر وی بوسه میزند و این درحالی است که پدر در زندان و دوری بوده است.
در آخرین خطوط داستان میخوانیم: «خون محمد بن ابی حذیفه از میان دانههای داغ شن روان بود و آرام از روی سنگهای صیقلی چکه میکرد و بر شاخههای خشک درختی که پایین تنگه بود، میریخت. وقتی سوارها دور شدند، جوانی با چشمان اشکبار از کمینگاه خود پایین آمد. زمین را کند و پیکر بیسر را دفن کرد. خنجر در دستانش میلرزید، به انگشتری که در دست داشت نگاهی انداخت، نگین عقیق برق میزد. آن را بوسید و برخاست.» (ص 212)
رمان «خنجر سپید شب» از نویسنده توانا مسلم ناصری بوده که توسط نشر معارف در 212 صفحه به چاپ رسیده است.
شناسه خبر 18483