دلیل اینهمه تبعیض ازسوی خداوند چیست؟
چرا بلیت ورود به بهشت برای همه انسانها صادر نمیشود؟
سپهرغرب، گروه اندیشه - حامد محمدی متین: در این بخش خواهیم دید که ساختار وجودی فرشتگان با انسانها بهقدری متفاوت است که آنها قابلیت هرچه را داشته باشند، در همان لحظه نخست دریافت میکنند؛ برخلاف انسانها که باید خود برای رسیدن به هر آنچه دلخواهشان است، تلاش کنند. در یک کلام، خداوند مفت و مجانی همهچیز به فرشتگان میدهد، اما هیچچیز را مفت و مجانی به انسان نمیدهد!
در شماره سابق اشاره کردیم که هدف اصلی خداوند از خلقت انسان «رساندن رحمت ابدی» است؛ اما چگونه انسان میتواند به چنین مقامی دست یابد؟ روشن است که هر انسانی جهت نیل به چنین مقامی، میبایست بکوشد. اما آیا خداوند نسبت به انسانها (العیاذبالله) بُخل ورزیده است؟ آیا امکان نداشت خداوند همانگونه که مجاناً به انسانها وجود بخشیده است، رحمت ابدی را نیز بیمزد و زحمت به وی عطا کند؟ این سؤال بسیار مهم و حیاتی است و پاسخ آن ذکر مقدمهای را میطلبد.
انتخاب، راه نیل به رحمت
مخلوقات خداوند به دو دسته تقسیم میشوند. برخی از موجودات بهگونهای هستند که وقتی خداوند آنها را میآفریند، از اول تا آخر وجودشان همیشه یکنواخت باقی میماند و قابلیت هرچه را داشته باشند، از همان لحظه اول دریافت میکنند. چنین موجوداتی هیچگاه تغییر نمیکنند؛ چراکه همه استعدادهایشان در همان لحظه اول شکوفا شده و به همه کمالات ممکن دست یافتهاند، ملائکه از این قبیل هستند. پیش از این یادآور شده بودیم که جبرئیل برای رسیدن به مقام خود، هیچ تلاشی نکرده است و عزرائیل نیز گناهی مرتکب نشده است که ستاندن جان انسانها به وی واگذار شده است.
آنها به همین صورت که هستند، آفریده شدهاند؛ یعنی خداوند برای رساندن وحی به انبیا و ستاندن جان انسانها، وجود فرشتگانی با این قابلیتها را لازم دیده و آنها را با همین تواناییها آفریده است. وقتی خداوند میتواند مخلوقاتی را بیافریند که بالفعل و از همان ابتدا چنین ویژگیهایی داشته باشند، چرا چنین نکند؟ برای او که زحمتی ندارد. «إنَّما أمرُهُ إذا أرادَ شَیئاً أن یَقولَ لَهُ کُن فَیَکُون»؛ همانا دستور خداوند اینچنین است که وقتی وجود چیزی را اراده کند، به او میگوید موجود باش. پس بلافاصله موجود میشود (یس، 82).
براساس روایات، خداوند بهقدری از این موجودات آفریده است که در عالم جای خالی برای اضافه شدن حتی یکی از آنها هم وجود ندارد.
اما مسئله این است که جای خالی موجودی که با تلاش خود به کمال برسد، احساس میشد؛ موجودی که با اراده خود ترقی کند. انسانها در ابتدای آفرینش از هیچ کمالی برخوردار نیستند، اما میتوانند با اراده و اختیار خویش به بالاترین مراتب کمال دست یابند. بنابراین باید وارد عالمی شوند که تغییر در آن ممکن باشد؛ عالم عجیب و غریب «دنیا»!
همه خصوصیاتی که در این عالم برای زندگی انسان فراهم شده، برای این است که افراد سر دوراهیها قرار گیرند تا زمینه انتخاب جدیدی برایشان فراهم شود. خداوند چنان بساطی فراهم کرده است که هر کسی در هر لحظهای دست کم دو نوع کار میتواند انجام دهد. اگر از ابتدا انسان طوری آفریده میشد که در آخر باید باشد، درحقیقت دیگر انسان نبود، بلکه مَلَکی بود همانند سایر ملائک.
فرق ملائکه با انسان همین است که آنها نمیتوانند تغییر کنند «و ما مِنّا إلاّ مَقامٌ مَعلُوم» برای ما (فرشتگان) مقام و مرتبه مشخصی وجود دارد (که تخلف از آن برایمان ممکن نیست) (صافات، 164)؛ اما انسانها میتوانند در طول روز مسیر حرکت خود را 180 درجه تغییر داده و به انسان دیگری غیر ازآنچه بودند، مبدل شوند.
از اینجا پاسخ سؤال فوق وضوح مییابد. خداوند موجوداتی دارد که آنها را مستقیماً در بهشت میآفریند و همه کمالات ممکن را به آنها عطا میکند، اما اگر این امر برای انسان اتفاق میافتاد، دیگر انسان انسان نبود؛ درحالی که پیش از این گفتیم تحقق موجودی با ویژگیهای انسانی برای عالم لازم است. بدینسان باید عالمی وجود داشته باشد که انسان بتواند در آن عالم بهواسطه اختیارش در دوراهیها راه صحیح را انتخاب کند. مدام زمینه انتخاب برایش فراهم باشد، بهگونهای که پس از انتخاب راه درست یا غلط، دومرتبه زمینه برای انتخاب بعدی فراهم باشد که اگر مسیر غلطی را برگزیده بود، اصلاح کند و اگر مسیر صحیحی درپیش گرفته بود، امکان سقوطش فراهم باشد.
وجه خطرناک بودن زندگی دنیا در همین امر نهفته است. چهبسا عابد شبزندهداری که در اثر مشاجره کنترل خود را از دست داده و شخص بیگناهی را به قتل برساند؛ یا دزد سرِ گردنهای (براساس حکایت معروف) در حین دزدی وقتی صدای تلاوت قرآن را میشنود که خداوند میفرماید: «آیا وقت آن فرا نرسیده است که به راه راست بازگردید؟» از کرده خود پشیمان شده و از عارفان بهنام قرن خود شود.
قرآن مثال عجیبی در این زمینه دارد: «بَلعَم باعورا» کسی است که در اثر عبادت کارش به جایی میرسد که بهاصطلاح «مُستَجابُ الدعوة» میشود؛ هرگاه مردم گرفتار میشدند، نزد او رفته حاجت میگرفتند. اما زمانی که لشگریان حضرت موسی (ع) به آن شهر میرسند، حاکمان نزد بلعم باعورا رفته و از او طلب یاری میکنند. بلعم که از حقانیت حضرت موسی آگاه است، ابتدا از مقابله با ایشان سر باز میزند، اما پس از آنکه وعده حکمرانی به وی داده میشود، فریب خورده و دستور میدهد زنان و دخترانتان را بیارایید و به میان لشگریان موسی بفرستید تا خود را رایگان در اختیار آنها قرار دهند! وی حتی تصریح میکند: اگر یکی از لشگریان موسی به فحشا مبتلا شود، کارشان تمام است.
بدینترتیب زنان به میان لشگریان نفوذ میکنند و متأسفانه آنچه نباید بشود، میشود و البته دور از ذهن نیست که گوش کسی با مشاهده آن صحنهها به موعظههای حضرت موسی (ع) بدهکار نباشد.
علامه مصباح (ره) میفرمودند: قرآن هیچکس را جز بلعم باعورا «سگ» خطاب نکرده است؛ «فَمَثَلُه کَمَثَلِ الکَلب»! بلعم باعورا ضربالمثل سگ شد (اعراف، 176). عابدی که سالها عبادت کرده و در تشبیهی بسیار ناقص همانند حضرت ابالفضل (ع) حاجت روایی میکرد، بهدلیل پیروی از هوای نفس مانند سگ هاری شد که به تعبیر قرآن چنانچه نزدیکش شوند، پارس میکند و اگر او را به حال خود وا گذارند، بازهم پارس میکند!
این خاصیت عالم دنیاست که فراز و فرودش را نهایتی نیست. «حر» که راه امام حسین (ع)را سد میکند، درنهایت به حضرت میپیوندد و به فوز عظیم شهادت نائل میشود یا شاهرخ، لات «فحشاخانههای تهران» متحول شده و در جبهههای حق علیه باطل حاضر شده به شهادت میرسد و «حر انقلاب» لقب میگیرد؛ اما عابد بنیاسرائیل در برابر موسی (ع) قد عَلَم میکند. بنای خداوند همین است که انسانها به اراده خویش بهشتی شوند. ختم کلام آنکه فقط کسانی که در «امتحانات» الهی سربلند بیرون آیند، به «رحمت ابدی» دست مییابند.
شناسه خبر 51071