ستارهای درخشان در آسمان همدان
شهید مازوئی؛ بیقرار خدمت به اسلام، وطن و مستضعفان
سپهرغرب، گروه سرآمدان - سمیرا گمار: شهید محمدرضا مازوئی که هنگام پوشیدن رخت شهادت فقط 25 سال داشت، کارنامهای پر افتخار دارد که گویای خدمت بیچشمداشت او به اسلام، ایران و مستضعفان است.
سپهرغرب، گروه - سمیرا گمار : شهید محمدرضا مازوئی در سال 1337 در خانوادهای محروم به دنیا آمد. او از همان ابتدای کودکی زندگی را با رنج آغاز کرد اما مشقتهای زندگی مانع رسیدن به اهداف متعالیاش نبود. تحصیل خود را تا مقطع دیپلم در رشته اقتصاد ادامه داد و از همان سالهای تحصیل در دبیرستان مبارزات خود را علیه رژیم شاهنشاهی بهویژه با شرکت در راهپیماییهای ضد رژیم آغاز کرد. بعد از انقلاب و با آغاز فعالیت تجزیهطلبان به رویارویی با منافقان در غرب کشور پرداخت و با آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران به صف رزمندگان در جبهههای جنگ علیه صدامیان پیوست. کارنامه پر افتخار این شهید عزیز سرشار از اقداماتی است که تنها یک گوشه از آن برای یک جوان ایرانی در راستای خدمت به وطن و اسلام کافی است. او هیچگاه محدود به یک بعد نبوده و بارزترین خصوصیتش این بود که هرجا میتوانست کار کند وارد میدان میشد؛ از میدان نظامی و اعتقادی گرفته تا نظامی و اقتصادی و اجتماعی.
شاکله شخصیتی او در مسجد و با نفس علما شکل گرفت
این شهید عزیز بهواسطه فعالیتهای گسترده خود در طول سالهای دفاع مقدس با داشتن 25 سال سن، بهعنوان شهید شاخص استان همدان شناسایی و معرفی شده وآنچه میخوانید گفتوگو با برادر این شهید است که خود نیز سابقه مبارزاتی دارد.
شعبانعلی مازوئی با بیان اینکه شاکله شخصیتی محمدآقا در مسجد و جلسات مذهبی و تحت نظر علمای بزرگی نظیر آیتالله فاضلیان شکل گرفت، عنوان کرد: او به امام راحل علاقه خاصی داشت و همیشه سفارش میکرد امام را تنها نگذارید.
وی افزود: شهید علیرغم سن کم، بسیار به موازین دینی پایبند بود، هیچگاه نماز اول وقتش را ترک نکرد. هر هفته دوشنبه و پنجشنبه روزه میگرفت و به زیارت عاشورا و قرائت دعای فرج پایبند بود. در سلام کردن به دیگران از طرف مقابل (فرقی نمیکرد کوچک باشد یا بزرگ) سبقت میگرفت و در محله به «امین مردم» معروف بود چون تا جایی که توان داشت برای انجام کارهای خیر میدوید و سر از پا نمیشناخت.
وی ادامه داد: هنگامی که مسئول پایگاه بود از روحانی محل حاج آقا سیدمهدی دیباج دعوت کرده بود که صبحها به مسجد بیاید و نماز جماعت تشکیل شود. با دوستان خود در نماز جماعت شرکت کرده و بعد از آن هم یک ساعت به ورزش میپرداختند.
ساواک که دنبالش میکرد پابرهنه به خانه میآمد
این جانباز و رزمنده دفاع مقدس به شجاعت بیمثال برادرش در مقابل طاغوت و اقدامات برادر شهیدش در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اشاره کرد و گفت: پخش اعلامیه و نوارهای امام راحل در سطح شهر، شرکت در تظاهرات ضد طاغوت و شعارنویسی روی دیوارها از کارهایی بود که او قبل از انقلاب انجام میداد و ذرهای ترس در وجود او راه نداشت. گاهی شبها با پای برهنه به خانه میآمد و معلوم میشد که در حین شعارنویسی یا نقاشی روی دیوارهای شهر، ساواک او را دیده و دنبال کرده اما اینها هیچ یک مانع نمیشد که این کارها را ادامه نداده و تکرار نکند.
مازوئی ادامه داد: بعد از پیروزی انقلاب با استعدادی که داشت کار نقاشی روی دیوارهای سطح شهر را با کشیدن تصاویری از امام خمینی، شهید بهشتی، شهید مطهری، شهیدان رجایی و باهنر و... شروع کرد.
وی با اشاره به اخلاص و مسئولیتپذیری کمنظیر شهید گفت: هنگامی که مشغول نقاشی تصویر شهید بهشتی در میدان بوعلی بود، دو بار از روی نردبان افتاد و یکی از دندانهایش شکست. دوستش محمدحسین معیاری گفته بود تازه تو هم مثل شهید بهشتی شدهای. در پاسخ گفته بود شهید بهشتی کجا و من کجا؟
جلسه قرآن، راهاندازی کتابخانه و نهضت سوادآموزی
برادر شهید افزود: تشکیل کلاسهای نهضت سوادآموزی به فرمان امام خمینی و راهاندازی نخستین کتابخانه انقلاب اسلامی در مسجد شریفالملک از دیگر اقدامات علمی و فرهنگی شهید مازوئی بود که نسبت به آن اهتمام ویژهای داشت. ضمن اینکه کتابهای شهید مطهری و شهید دستغیب در صدر کتابهایی بود که میخواند و دیگران را هم توصیه به مطالعهاش میکرد.
مازوئی تصریح کرد: محمد آقا مسئول پایگاه بود و تشکیل کلاسهای قرآن و عقیدتی و سیاسی در پایگاه شهید صفری از دیگر اقداماتی بود که ایشان در راستای تقویت بنیه اعتقادی نوجوان و جوانان در آن دوره نسبت به آن توجه و جدیت داشت. بعد از شهادتش میخواستند پایگاه را به نام شهید مازوئی کنند که من گفتم بعید میدانم راضی باشد. بگذارید به همان اسمی که خودش در این پایگاه فعالیت میکرد بماند.
وی ابراز کرد: او معتقد بود ما هرچه داریم از شهداست، بر این اساس به خانوادههای شهدا سرکشی میکرد و سر مزار شهیدان در گلزار شهدا حاضر میشد. بعد از شهادتش هم یک بار من با صحنه جالبی مواجه شدم. خانمی را دیدم که روی مزار او نشسته و گریه میکند، وقتی پرسیدم مگر او را میشناسی؟ گفت: وقتی هیچ کس نبود به فریاد ما برسد او شبها برایمان اقلام خوراکی میآورد. مدتی خبری از او نبود تا اینکه عکس او را در میان عکس شهدا دیدم و فهمیدم شهید شده است. همان طور که خودش به شهدا و خانوادههای آنان اهمیت میداد بعد از شهادت او نیز افرادی بودند که بدون اینکه ما بدانیم برای شهادت و فقدانش گریه میکردند.
وقتی منافقان را با گفتوگو از مسجد کولانج خارج کرد!
این جانباز دفاع مقدس اظهار کرد: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عناصر ضد انقلاب گهگاه تحرکاتی داشتند و سر و صدا میکردند. ایشان همیشه در درگیریها حضور فعال داشته و نقش مؤثری در خنثیسازی فعالیت آنان داشت. به واسطه شجاعتش معمولاً از چیزی نمیترسید و با آنها روبهرو میشد. یکبار که حدود سه ماه مسجد کولانج در تصرف منافقان بود وارد مسجد شد و با گفتوگو آنان را راضی به ترک مسجد کرد. به نیروهای حفاظتی آن منطقه گفت من به آنها اماننامه دادهام، بگذارید بروند و بعد هر جا دلتان خواست آنها را دستگیر کنید.
مازوئی گفت: بخش دیگر فعالیتهای محمد آقا رسیدگی به محرومان در قالب تأمین مایحتاج اقتصادی آنان بود. او نهتنها فقرا و محرومان حاشیه شهر را شناسایی و از طریق خیرین مایحتاج آنان را تهیه کرده و بعضاً آنها را به کمیته امداد معرفی میکرد، بلکه در راهاندازی تعاونی توزیع کالا نیز نقش اساسی داشت.
تشکیل نخستین تعاونی مصرف در سطح شهر و محلات
وی با اشاره به اینکه ابتدای انقلاب با تحریم شدید اقتصادی مواجه بودیم و همین، کار را برای محرومان و مستضعفان سخت میکرد، توضیح داد: تشکیل نخستین تعاونی مصرف در سطح شهر و محلات بهوسیله چند تخته چادر با همراهی چند نفر از دوستانش برای پخش حبوبات و اقلام مورد نیاز بین مردم بهصورت عادلانه، اقدامی بود که در کنترل بازار و دسترسی همه اقشار جامعه به مواد مصرفی نقش مهمی داشت.
برادر شهید ادامه داد: در این بین محمدآقا سفارش میکرد کسانی که توانایی پرداخت مالی ندارند نیز از اقلام مورد نیاز خود استفاده کنند و در نهایت خودش هزینه آنها را حساب میکرد. این در حالی بود که ما خودمان هم در یک منزل استیجاری بودیم و کارگری میکردیم و منبع درآمدی زیادی نداشتیم.
ضرورتی ندارد دو حلب نفت در خانه داشته باشیم!
مازوئی یادآور شد: شهید بزرگوار همیشه تأکید میکرد ارزاق خانه را به اندازه نیاز تهیه کنیم. یک بار مادرم تعریف میکرد وقتی به خانه آمد و دو حلب 20 لیتری نفت را در خانه دید یکی را برد و گفت خیلی از مردم همین یکی را هم ندارند. ضرورتی ندارد ما دو حلب در خانه داشته باشیم.
وی خاطرنشان کرد: بردارم در رشتههای ورزشی هم مهارت داشت، بعدها فهمیدم دروازهبان تیم اکباتان همدان بوده. در راستای مبارزه نیز در رشتههای تکواندو و بدنسازی نیز تبحر خاصی داشت و با دوستان خود شهید پرویز اسلامیان، امیر طلایی و برادر آزاده باقر سیلواری خود را ورزیده میکردند تا قوای جسمانی آنها در درگیریها بالا باشد.
وی بیان کرد: کوهنوردی نیز از دیگر علایق او بود که با دوستان خود روزهای جمعه به کوه میرفت.
شجاع، مخلص و خداترس
این جانباز دفاع مقدس با اشاره به فعالیتهای نظامی شهید مازوئی، تأکید کرد: او یکی از فعالترین هستههای اولیه سپاه پاسداران ناحیه همدان به فرماندهی خواهر دباغ (طاهره حدیدچی) بود و آموزش تکمیلی خود را از طرف سپاه پاسداران در پادگان شهدای کرمانشاه سپری کرد.
مازوئی ادامه داد: نخستین حضور او در جبهه در عملیات سرکوب ضد انقلاب در کردستان بود و در همان عملیات مجروح شد. بعد از آن نیز در عملیات سرکوب کودتاچیان پایگاه هوایی شهید نوژه حضور پیدا کرد و به لطف خدا در این عملیات نیز نقشه دشمنان اسلام را نقش بر آب کرد.
وی تصریح کرد: سال 1359 به فرمان سپاه ناحیه همدان با تعدادی از دوستان خود به مهران رفت و در آنجا نیز دو بار مجروح شد و پس از مداوا مجدداً به جبهه برگشت.
برادر شهید با اشاره به مسئولیت آموزش نظامی بسیج مرکزی همدان توسط این شهید عزیز، اذعان کرد: او در این عرصه سر از پا نمیشناخت و شبانهروز فعالیت میکرد. بارها دوستان و مسئولان سپاه را با خود به پایگاههای محلات میبرد و به آنها نشان میداد که مناطق محروم چگونه آموزش نظامی میبینند و با چه امکاناتی از انقلاب اسلامی پاسداری میکنند.
مازوئی اظهار کرد: فرماندهی بسیج سپاه شهرستان اسدآباد در سال 1360، مسئولیت آموزش نظامی پادگان قدس همدان از سال 1360 تا 1361 و فرماندهی گردان تخریب لشکر انصارالحسین (ع) از دیگر مسئولیتهای او طی سالهای حیات بابرکتش بود.
امام را دعا کنید
وی با بیان اینکه شعله شهادت در درون او زبانه میکشید و بر خلاف درخواستهای مکررش برای حضور در جبهه، مسئولان سپاه مانع حضور او در جبهه میشدند، یادآوری کرد: در نهایت او به جبهه سومار اعزام شد و در آنجا مین خنثی میکرد.
این برادر شهید در ادامه افزود: یک بار در حین خنثی کردن یک مین خطرناک بوده اما از آنجا که شجاعت و البته اخلاص بینظیری داشت، جلو رفته و دیگران را کنار میزند تا آسیبی نبینند و فقط شهید محمد مظاهری کنار او میماند. او شروع به خنثی کردن مین کرده و قبل از خنثی شدن مین منفجر میشود و ایشان را مجروح میکند.
مازوئی اضافه کرد: بلافاصله او را به بیمارستان صحرایی اعزام میکنند که در بین راه چند جمله به زبان میآورد. او میگوید امام را دعا کنید و او را تنها نگذارید و سرانجام در بین راه قبل از رسیدن به بیمارستان به شهادت میرسد.
خیر، من موافقت نمیکنم!
وی در بخش پایانی این گفتوگو به ذکر یک خاطره از برادر شهید خود پرداخت و به سخنان خود خاتمه داد: من در سال 1359 تا 1360 به پیشنهاد مسئولان سپاه ناحیه همدان مسئول پناهگاه میدان میشان بودم. قرار شد آن دو سال بهعنوان سالهای خدمت سربازی من محسوب شود. پناهگاه قبلاً محل فعالیت گروههای ضد انقلاب بود و بعد از اینکه بنده مسئولیت را بر عهده گرفتم با همکاری برادران بسیجی و اقدامات فرهنگی کوه را از وجود عناصر ضد انقلاب پاکسازی کردیم.
من دچار کمر درد شده و دو ماه از مأموریتم مانده بود که درخواست پایان خدمت کردم و سپاه پذیرفتن این مسئله را مشروط به نظر برادرم شهید مازوئی کرد. او گفت مگر فعالیت در پناهگاه خدمت سربازی است؟! خیر من موافقت نمیکنم. وقتی به خانه آمد در خلوت به او گفتم من دو سال با وجود تمام مشکلات در آنجا خدمت کردهام. در جوابم گفت: تو را به خدا مرا وادار به خلاف نکن که از موقعیت شغلی خودم سوءاستفاده کنم. بهتر است با مدارکی که داری درخواست معافیت پزشکی کنی. همین مسئله برای من تلنگری شد که هیچ وقت دیگر از موقعیتی که دارم برای کارهای شخصی استفاده نکنم.
شناسه خبر 69493