زرنگی در صف، پرتاب زباله و قضایای دیگر!
عادتهای غیرفرهنگی در فرهنگیترین کشور جهان
سپهرغرب، گروه متن زندگی: تندخو هستیم و زود اعصابمان به هم میریزد و یقه هم را میگیریم. نه در رانندگی حوصله داریم و نه در خرید. اگر یکی از ما سبقت بگیرد تا در خانه دست از سرش برنمیداریم. اگر کسی حرف ناپسندی زد ما تا 10 تا جواب ندهیم، آرام نمیشویم. فرهنگ رفتاری هنگام تصادف هم در کشورمان خیلی ضعیف است. همه جای دنیا اشتباه و تخلف رانندگی رخ میدهد و با دخالت پلیس و شرکتهای بیمه حل و فصل میشود
فرهنگسازی در همه جای دنیا یکی از مهمترین وظایف دولت و مردم است. فرهنگ در یک تعریف یعنی کارهایی که بعد از اثبات درست و مؤثر بودن آن در میان آحاد مردم رواج مییابد و تبدیل به یک عادت اجتماعی میشود که این عادتها بسته به شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هر کشور قابلتغییر است.
کشور ایران یکی از فرهنگیترین کشورهای جهان است که اثباتش برای مخالفان وقت زیادی نمیبرد، ولی به مرور زمان برخی عادتها جایگزین رفتارهای نیک شدند که هر چند عمومیت ندارد، اما هرگز شایسته یک ایرانی نیست. با ذهنی پر از پرسش سراغ مردم رفتم و با آنها به گفتگو نشستم. از آنها خواستم خودشان را جای یک مسافر خارجی بگذارند که به تازگی وارد ایران شده و میخواهد مشخصات بارز رفتارهای غیرفرهنگی عجیبی را که میبیند، برای هموطنانش تعریف کند. خواستم خودشان را جای او بگذارند و خودمان را از نگاه او قضاوت کنند. چند نمونه را در ادامه میخوانید.
زرنگی در صفهای نامنظم
آقای طاهری تابی به سبیلهای مرتبش میدهد و میگوید: آقا جان صف! صف بدترین عادت ماست. همه جا آبروی ما را میبرد. میپرسم آقای طاهری، ولی تشکیل صف همه جای دنیا مرسوم است. برای هر چیزی که تقاضا زیاد باشد، باید در صف منتظر ماند و او پاسخ میدهد: خودت میگویی منتظر! صف تا وقتی صف است که مردم یاد بگیرند هر کس مثل آنها در صف میایستد دغدغههای خودش را دارد. هیچ کس بیکار نیست وقت طلاییاش را در صفهای مختلف بگذراند. انگار صفها میخ دارند. همین که پایشان به صف میرسد احساس کلافگی و اضطراب میکنند. هر کس به نوعی سعی میکند خودش را به جلو بکشاند و گوی سبقت را از دیگری برباید. امسال به لطف دولت مردم با صف یار غار شدهاند و برای هر چیزی باید صف تشکیل دهند. یک روز روغن نایاب میشود. یک روز مرغ دولتی را سر خیابان به صف شدهها میفروشند. نان و ارزاق هم که قصهاش تکراری است. همین ماه رمضان صف بلندی از مشتریان یک نانوایی را دیدم که خسته از نفسهای زیر ماسک منتظر بودند، زودتر نوبتشان بشود. در این میان زنی از یک خودروی مدل بالا پیاده شد. صف را پشت سر گذاشت و بیتوجه به غرولند افراد در صف خودش را به داخل رساند و با کمال پر رویی پرسید: نان یکی هم میدهید یا باید صف بایستم؟ نانوا نگاهش کرد و گفت یکی گرفتن صف ندارد. امروز نان صلواتی هم داریم. زن هم نان را گرفت و از صف خارج شد، ولی بلافاصله افراد دیگری از همان ماشین پیاده شدند تا نان یکی بدون صف بگیرند. آن هم صلواتی!
برای آنها زرنگی بزرگی بود که چهار تا نان را بدون صف بگیرند و بیتوجه به خستگی مردم از آنجا بروند. میخواهم بگویم شعور و فرهنگ باید در خانواده یاد داده شود. ربطی به سطح مالی مردم ندارد. کسی که میآید در صف مرغ. یکی یکی جای خودش را باز میکند و جلو میآید و به همه میگوید میخواهد پول مرغش را حساب کند. وقتی میرسد، بینوبت مرغ میخرد و تازه از صف مردها پسرش را هم پیش میفرستد که به بهانه کمک به او دو تا هم او بگیرد و این ادعای زرنگیها همه جا هست و خواهد بود. بانک میروی، خیلی هم عجله داری. یکهو یکی سر میرسد و میگوید فقط از متصدی یک سؤال دارد. خودش را با خنده و ببخشید آدمهای داخل صف به باجه میرساند و دیگر ماندکار میشود و کارش را تمام و کمال انجام میدهد. من مطمئنم اگر یک مسافر خارجی ما را با این زرنگیهای منحصر به فردمان ببیند، حتماً متعجب میشود و با صفهای طویل ایرانیها عکس یادگاری میگیرد. مثلاً با یک نانوایی عکس میگیرد و زیرش مینویسد من و نانوایی در ایران همین الان یهویی!
پرتاب زباله و آب دهان در خیابان
خانم کرامت تا اسم عادتهای بد را میشنود، سری تکان میدهد و یاد یک خاطره میافتد. او راهنمای گردشگری است و تجربه این مدلی زیاد دارد.
او میگوید: یک بار توریستی را از هتل به بازار تهران بردم تا سوغاتی بخرد و آنجا را تماشا کند. رفتارهای مردم کلافهاش کرده بود. خودرویی از کنار ما رد شد و در حال حرکت پوسته چیپسش را از شیشه به بیرون پرتاب کرد و با دیدن مهمانم خندهای مسخره سر داد و گفت هاو آر ایو مستر؟
توریست دهانش از تعجب باز مانده بود. خواستم جمع و جوش کنم و نگذارم این بیفرهنگی را به پای همه ایرانیها بگذارد. داشتم ماستمالی میکردم که یک دفعه فردی از کنار خودروی ما رد شد و آب دهانش را به خیابان تف کرد. واقعاً صحنه مشمئزکنندهای بود و من خیلی خجالت کشیدم. نتوانستم به او بگویم رفتارهای ناپسند اینجا زیاد میبیند. مثلاً آدمهایی که بستنی به دست از کافیشاپ دور میشدند و تنها دو متر آنطرفتر کاسه یا لیوان بستنی را در خیابان رها میکردند. یا اگر از کنار یک ساندویچی رد بشوی تا چند متر آنطرفتر پوسته سس و تهمانده کاغذهای ساندویچ فضا را آلوده و زشت کرده است.
این در حالی است که در بسیاری از کشورها حتی ریختن آب دهان در خیابان جرم محسوب شده و جریمه خاص خودش را دارد. برای چنین مردمان قانونمندی حتماً دیدن ساحلهای کثیف و پر از زباله ما عجیب است.
رانندگی با اعمال شاقه!
خاطره آقای شیری هم شنیدنی است. میگوید: پسر دایی من مقیم کاناداست. هر بار برای دید و بازدید به ایران میآید، من راننده در اختیارش میشوم. با وجودی که پدرش خودروی اتومات دارد و رانندگی را در شهر آسان میکند، ولی او حاضر نیست پشت رل بنشیند. او میگوید مردم ایران عجیب و غریب هستند و برای رانندگی قانون خودشان را پیروی میکنند. در ایران مردم وقتی ماشین امداد یا آمبولانس میبینند به جای اینکه برایش راه باز کنند احساس پیروزی دارند که الان راه آمبولانس باز میشود و ما پشت سرش ترافیک را دور میزنیم. یک ایرانی میتواند مثل آب خوردن وارد خیابان ورود ممنوع شود یا جلوی تابلوی پارک ممنوع توقف میکند. هر کس هر کجای شهر کار دارد، درست جلوی همان جا ماشینش را پارک میکند. تابلو هم خیلی اثر ندارد.
آقای شیری میگوید: پسر دایی من معتقد است ترافیکهای ایران کلافهکننده است. در حال رانندگی هستی یکهو یکی روی ترمز میزند که مسافر سوار کند یا درست وقتی چراغ سبز میشود، تصمیم میگیرد مسافری را پیاده کند. هیچ کس تحمل چراغ قرمز ندارد و همه دستها روی بوق است. رانندهها دعوای لفظی زیاد دارند و هیچ کس رانندگی دیگری را قبول ندارد. جالبتر اینکه وقتی تصادف میشود، بعضیها منتظر پلیس نمیمانند و خودشان با قفل فرمان و چند تا فحش آبدار از خجالت هم در میآیند. خلاصه اینکه رانندگی در سطح شهر صبر ایوب و اعصاب فولادین میخواهد.
آستانه تحملمان پایین است!
خانم محبزاده فکر میکند پایین بودن آستانه تحمل از سوی شماری از ما ایرانیها، خارجیها را متعجب میکند. تندخو هستیم و زود اعصابمان به هم میریزد و یقه هم را میگیریم. نه در رانندگی حوصله داریم و نه در خرید. اگر یکی از ما سبقت بگیرد تا در خانه دست از سرش برنمیداریم. اگر کسی حرف ناپسندی زد ما تا 10 تا جواب ندهیم، آرام نمیشویم. فرهنگ رفتاری هنگام تصادف هم در کشورمان خیلی ضعیف است. همه جای دنیا اشتباه و تخلف رانندگی رخ میدهد و با دخالت پلیس و شرکتهای بیمه حل و فصل میشود، ولی در ایران خدا نکند در ترافیک سپر ماشینت به گلگیر ماشین جلویی برخورد کند. بیتوجه به چراغ سبز و تردد ماشینها پیاده میشود و شروع به داد زدن و فحاشی میکند. اگر راننده خانم باشد که بدتر. چند تا لیچار هم بارش میکنند تا دلشان خنک شود. اگر یک خارجی در سطح شهر قدم بزند با مردمی مواجه میشود که هر کدام یک گوشی موبایل در دستشان است و در حالی که هندزفری در گوششان است و حرفهای مخاطبشان شنیده نمیشود، مدام داد میزنند و تهدید میکنند. در بیآرتی یا مترو اگر کمی دیرتر پیاده شوند و کسی جلویشان مانع باشد، زیر لب غرولند میکنند و هل میدهند. در کل ما مردم عجول و کمطاقتی هستیم و اگر چیزی مطابق میلمان پیش نرفت سمت خشونت میرویم و بالا بردن صدا را نشانه دانایی میدانیم. اگر یقه مأمور شهرداری یا مأمور رانندگی را نگیریم آدم پخمه و بیعرضهای محسوب میشویم.
اینها تنها بخش کوچکی از عادتهای بد ما ایرانیهاست که میتواند مردم جهان را متعجب کند. به نظر میرسد خردهفرهنگها در طول سالهای متمادی ایجاد شده و پاک کردن اثرات مضر آنها زمان زیادی میطلبد، ولی از رفتارهای مردم که بگذریم، نقش رسانه کجای داستان است؟ رسانه چقدر سعی کرده فرهنگ درست را جانمایی کند؟ چقدر توانسته تصویری درست از یک شهر ارمانی بسازد و رفتارهای نکوهیده را معرفی کند؟
فرهنگ از پاشنه خانهها آغاز میشود. پس بدون اینکه تقصیرها را گردن مردم یا مسئولان بیندازیم، از خودمان و فرزندان خودمان آغاز کنیم.
شناسه خبر 41197