آیا در موقعیتهای مختلف رفتار عادلانهای داریم؟
کمپیندادخواهی را ازخودمانشروع کنیم!
سپهرغرب، گروه خانواده: از قدیم گفتهاند مشت نمونه خروار است. همه ما خواهان اجرای عدالتیم، در حالی که سوی دیگر این شهر خودمان مجری عدالتیم؛ یعنی سیستم تشکیل شده از من و تو و ما که به صورت جمعی درخواست عدالت داریم، وقتی پای اجرا وسط باشد همه ما در آن ضعف داریم. ما آنقدر عادل نیستیم که حتی بتوانیم نذری همسایهها را یکسان بدهیم. یکی پولدارتر است یکی به کارمان میآید و یکی.... ما وانمود میکنیم والدین عادلی هستیم و بین فرزندانمان فرق نمیگذاریم، ولی در واقعیت فرق میگذاریم، شده اندازه سر سوزن باشد یکی را بیشتر دوست داریم.
*همه میخواهیم عدالت اجرا شود
این روزها عدالت گوهر گرانبهایی است که در هر دکانی نمیتوان آن را پیدا کرد. باید روح محکم و آسیبناپذیری در مقابل وسوسهها و تهمتها داشته باشی تا بتوانی عادل باشی. با عدالت که رفتار کنی باید دور همه فامیل بازیها و زیرمیزیها و هر چیز دیگری که تو را به کسی یا جریانی نسبت میدهد خط بکشی. باید موقع قضاوت معیارت فقط اجرای عدالت باشد که اگر غیر از این باشد، دنیا و آخرت را با هم یکجا باختهای. همه ما این روزها شعار عدالت خواهی سر میدهیم، آن هم با گستردگی بالا! عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی و معیشت، عدالت آموزشی، پزشکی، رفاه اجتماعی و دهها عدالتخواهی دیگر که هر روز بر آنها تأکید میشود. همگی دلمان میخواهد در یک موقعیت مشابه با ما به عدالت رفتار شود. اگر برای استخدام رفتیم تنها بر پایه شایستگی و سوادمان ارزیابی شویم و نه وصلبودن به آدمها و مکانهای خاص. دوست داریم اگر برای گرفتن وام میرویم بین ما و سرمایهدار بزرگ شهر که بانک روی انگشت کوچکش میچرخد، عدالت جاری باشد و کارمان همزمان با او راه بیفتد. دلمان میخواهد در مدرسه معلم همه بچهها را به یک چشم نگاه کند و بینشان فرقی نگذارد. حتی گاهی سر وقت خدا میرویم و شاکی که چرا هوای بعضیها را دارد، هوای بعضی را نه. به یکی میلیاردی مال میدهد به یکی خانه اجارهای پایینشهر و...
روزی نیست که یکی از ما به خدا غر نزنیم و عدالت لایتناهیاش را زیر سؤال نبریم. روزی نیست که در اداره یا سازمانی صدایمان را بالا نبریم و نسبت به حقکشی و بیانصافی اعتراض نکنیم.
*آیا قضاوت عادلانهای خواهیم داشت؟
ظاهراً در همه موارد این ماییم که مورد ظلم واقع شدهایم و درخواست اجرای عدالت داریم، ولی گاهی ورق برمیگردد. جای ما با مجری عدالت عوض میشود و چکش دادگاه را دست خودمان میدهند. آن وقت است که معلوم میشود با خودمان چند چندیم و چقدر از عدالت علی (ع) که دم میزنیم بو بردهایم. پای عمل که وسط باشد، اجرای عدالت پای خودمان که بیفتد تازه میفهمیم چقدر سخت و شکننده است و چقدر زود میلغزیم و چقدر راحت و بیصدا حق را ناحق میکنیم. منادی حق خواهی یکی از نیازهای اساسی برای بقای بشر است و ما حاضر نیستیم نقش دو طرفه خود را به خوبی ایفا کنیم. میخواهم با این نوشتار میزان عدالتخواهی و اجرای آن را در میان شما به چالش بکشم. همه کسانی که این روزها داعیه دادخواهی دست گرفتهاند و یک عده را با خود همسو کردهاند، آیا اگر پایش بیفتد خودشان هم عادلند؟ خودشان هم حواشی را کنار میگذارند و برحسب دادهها و منطق رأی صادر میکنند؟ فرد باید خودش را در این موقعیت قرار دهد تا بداند قضاوت سخت است و عادل بودن مرد خود را میخواهد.
*خودتان را در این موقعیتها قرار دهید
شما یک سردبیر هستی و همزمان دو متن عالی دستت میرسد، ولی آن یکی که متن پختهتری دارد، متعلق به یکی از نویسندگان غیرحرفهای و گمنام است. آیا حاضر هستی دست به انتخاب بزنی و فرد ناشناخته را به نویسنده روتین خودت ترجیح بدهی؟
شما مسئول امور رفاهی یک سازمان هستی و قرار است برای اقامتگاههای تفریحی شمال قرعهکشی کنی، آیا واقعاً به حق سوییت را به کسی میدهی که در دورافتادهترین نقطه کشور خدمت کرده و اسمش درآامده یا کسی که با یک جعبه شیرینی و وعده راه انداختن کار شما بدون نوبت سوییت میخواهد؟
تو یک معلم هستی، میخواهی عادل باشی و همه را به یک چشم نگاه کنی، ولی در همان کلاس دختر برادرت هست و مجبور هستی از سر مهر یا ملاحظه فامیلی با او مدارا کنی و در بعضی شرایط هر قدر ناخواسته او را به دیگر دانشآموزانت ترجیح بدهی، آیا میتوانی به قیمت تیرهشدن روابط خانوادگی عدالت را تأمین کنی؟ یا دانشآموزی باهوش با پدری بانفوذ داری که میتواند مشکل تو را برای گرفتن وام حل کند، آیا حاضر هستی حضور فرزندش را سر کلاس نادیده بگیری و به همان چشمی نگاهش کنی که به شاگرد بیبضاعت کلاس میکنی. فرض کن مدیر یک دبیرستان ایدهآل هستی که هر کسی سر و دست میشکند برای ثبتنام در آنجا، ولی اولویت با ساکنان همان منطقه است. آیا میتوانی به دختر یا پسر خواهرت نه بگویی و ا و را از داشتن مدرسه خوب محروم کنی؟ میتوانی؟! فرض کن مدیر یک پاسگاه انتظامی هستی و مجرمها برایت یکسانند. یک شب به تو خبر میدهند که پسر یکی از دوستان صمیمیات تحت تأثیر جوانی و دوست ناباب مرتکب دزدی شده و حالا قرار است بازداشت شود، آیا تو میتوانی در چشم دوستت نگاه کنی و به پسرش دستبند بزنی؟ آیا میتوانی نسبت آشنایی را نادیده بگیری و از سر عدالت با او رفتار کنی؟
فرض کن قرار است نذری یک مسجد را تو توزیع کنی، آیا ظرف آشناها را پرتر نمیکنی یا به آخرین نفرات صف نمیگویی غذا تمام شد، در حالی که چند تا آن طرفتر برای نورچشمیها کنار گذاشتهای؟
فرض کن قرار است دو شب پشت سر هم مهمان دعوت کنی. یک شب خانواده خودت و یک شب اقوام همسرت، آیا میتوانی به مساوات رفتار کنی و پذیرایی مشابهی داشته باشی یا به هر بهانهای شده خانواده خودت را بیشتر ارج مینهی؟
فرض کن تو که تا امروز از بیانصافی مادرشوهرت نالیدهای حالا خودت مادرشوهر یک دختر غریبه شدهای، آیا میتوانی عروست را به اندازه دختر خودت دوست بداری؟ آیا میتوانی اشتباهاتش را مثل دختر خودت نادیده بگیری؟
فرض کن یک پدر هستی. قرار است عادل باشی. آیا میتوانی مهرت را میان دختر و پسرت عادلانه تقسیم کنی؟ تضمین میدهی که برای آینده هر دویشان به یک اندازه نگران باشی و تلاش کنی. قول میدهی جنسیت روی نگاه و قضاوتت تأثیر نگذارد؟
فرض کن یک پزشک هستی. بیمارستان تخت خالی ندارد و همه بیماران کرونایی در راهرو منتظر تخت هستند. در همان حال یکی از اقوام همسرت التماس میکند که برایشان تخت خالی پیدا کنی. چه میکنی؟ برای فامیل همسرت تخت خالی میکنی یا طبق عدالت آن را به کسی میدهی که حال وخیمتری دارد؟
فکر کن یک پارکبان هستی و باید برای خودروها جای پارک تهیه کنی. در شرایط مشابه برای یک فرد صاحب منصب که اتفاقاً خوب هم انعام میدهد، پیدا میکنی یا برای کسی که به لحاظ نوبت در اولویت است و تو میگویی پارکینگ ظرفیتش تکمیل است؟
فرض کن مسئول تقسیم سربازها به نقاط مختلف هستی، آیا دل و جرئتش را داری پسر فامیل و آشنا را سر مرز بفرستی و غریبهها را یک جای نزدیکتر؟
اگر قرار باشد مسئول اخذ مجوز چاپ برای کتاب باشی، آیا آشناها هم مشمول قانون بازنویسی مجدد میشوند یا بیدردسر نامه را برایشان در خانه تحویل میدهی؟
اگر قرار باشد مودی اداره مالیات باشی برای خانه میلیاردی پدرت هم به اندازه املاک دیگران مالیات تعیین میکنی؟
فکر کن قرار است مأمور بیمه برای دادن خسارت در تصادفات باشی. طرف خاطی را میشناسی، آیا حاضر هستی عدالتگونه فرم کروکی را علیه او پر کنی؟ یا برعکس، طرف آسیبدیده باشی و بخواهی مبلغ بیشتری در کارشناسی بنویسی تا از بیمه پول بیشتری بگیرد؟ واقعاً چگونه عمل خواهی کرد؟
فکر کن مدیر یک اداره در یک شهرستان هستی، آیا میتوانی چشم روی فامیل بودن ببندی و دستور قطع آب و برق مشترکان خاطی را عادلانه صادر کنی؟
*کمپین دادخواهی را از خودمان شروع کنیم
از قدیم گفتهاند مشت نمونه خروار است. همه ما خواهان اجرای عدالت هستیم، در حالی که سوی دیگر این ماجرا خودمان نیز در جایگاه مجری عدالتیم؛ یعنی سیستمی تشکیلشده از من و تو و ما که به صورت جمعی درخواست عدالت داریم، ولی وقتی پای اجرای عدالت وسط باشد همه ما در آن ضعف داریم. ما آنقدر عادل نیستیم که حتی بتوانیم نذری همسایهها را یکسان بدهیم. یکی پولدارتر است یکی به کارمان میآید و یکی... ما وانمود میکنیم والدین عادلی هستیم و بین فرزندانمان فرق نمیگذاریم، ولی در واقعیت فرق میگذاریم. شده حتی اندازه سر سوزن باشد یکی را بیشتر دوست داریم. پس بیایید عدالت خواهی را در خودمان پیدا کنیم. کمپین دادخواهی را از خودمان شروع کنیم. مقوله سختی است. هنوز بسیاری از جوامع نتوانستهاند عدالت را پیاده کنند، ولی ما میخواهیم و آرزو داریم یک روز منجی عالم بیاید و عدالت را در جهان بگستراند، باید از خود منتظرمان شروع کنیم. عادل باشیم و درست قضاوت کنیم. اسیر فامیل بازی، ظاهر، مقام و موقعیت آدمها نشویم و براساس آن چیزی که حق است عمل کنیم. تنها در این صورت است که میشود در هوای قانون و عدالت به آسودگی نفس کشید.
*آنچه موسی (ع) از عدالت خداوندی دید
در خاتمه میخواهیم با یک روایت تمثیلی بر این نکته تأکید کنیم که عادل کامل واقعی فقط باریتعالی است و عدالت کامل فقط توسط ذات اقدسش محقق میشود. روایت تمثیلی که در ادامه میآید، گویای آن است که ما انسانها گاهی در عدالت دچار خطای شناختی میشویم و نمیتوانیم درست تشخیص بدهیم. با این حال ما باید براساس آموزههای دینی و الهی عادل بودن را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم و فارغ از هر مصلحت و منفعت شخصی به عدالت تن دهیم و، اما روایت: «روزی حضرت موسی (ع) از محلی عبور میکرد. رسید بر سر چشمهای کنار کوه. بالای کوه رفت تا نماز بخواند. در این موقع سوارکاری به آنجا رسید. برای آشامیدن از اسب فرود آمد. موقع رفتن کیسه پول خود را فراموش کرد و رفت. بعد از او چوپانی رسید، کیسه را دید و برداشت. بعد از چوپان پیرمردی سر چشمه آمد. آثار فقر و تنگدستی در چهرهاش نمایان بود. دسته هیزمی روی سر داشت. هیزم را یک طرف نهاد، برای استراحت لختی کنار چشمه خوابش برد. چیزی نگذشت که مرد سوارکار برگشت اطراف چشمه را برای یافتن کیسه پولش جستوجو کرد، ولی آن را نیافت. از پیرمرد پرسید، ولی او هم ابراز بیاطلاعی کرد. بین آنها بحثی بالا گرفت که منجر به جدل و ستیز شد. بالاخره سوار کار آنقدر مرد هیزمشکن را زد تا جان داد و مرد. حضرت موسی (ع) عرض کرد: این چه پیشامدی است؟ عدل در این قضیه چگونه است؟ پول را چوپان برداشت، ولی پیرمرد مورد ستم واقع شد. خطاب رسیدای موسی: همین پیرمرد پدر مرد سوارکار را کشته بود. بین این دو قصاص انجام شد. در ضمن پدر سوارکار به اندازه همان پول کیسه به مرد چوپان مقروض بود، پس چوپان به حق خودش رسید. من از روی عدل و دادگری حکومت میکنم.»
شناسه خبر 44559