سپهرغرب، گروه ریحانهآفرینش: طی سالهای اخیر و با رشد روزافزون سرگرمیهای دیجیتال دیگر کمتر خانوادهای به سراغ دنیای شگفتانگیز قصهها میرود، بااینحال هنوز هم افراد دغدغه مندی هستند که نیاز به آگاهی و آشنایی بچهها با داستانها را اولویت اصلی تربیت کودک میدانند.
در گذشته کودکان ما به جای موبایل و تبلت با قصهگویی مادربزرگها یا کتاب داستانهایی که والدین برایشان میخواندند بزرگ میشدند، قصههایی که قهرمانان آنها ملموستر و دوستداشتنیتر بودند، اگر هم قصهها مذهبی میشد که دیگر هم قهرمانها واقعی میشدند و هم باورهای دینی بچهها از این طریق تقویت میشد.
در واقع سرگرمیها در گذشته تنها بعد تفریحی نداشت بلکه در لابهلای آنها موضوعات تربیتی کودکان و نوجوانان نهفته بود اما طی سالهای اخیر و با رشد روزافزون سرگرمیهای دیجیتال دیگر کمتر خانوادهای به سراغ دنیای شگفتانگیز قصهها میرود، بااینحال هنوز هم افراد دغدغهمندی هستند که نیاز به آگاهی و آشنایی بچهها با داستانها را اولویت اصلی تربیت کودک میدانند.
فاطمهسادات حسینی یکی از همین افراد است که بهعنوان یک مادر، بهدنبال کمک به مادران جامعه در راستای تربیت دینی بچهها آنهم با روشهایی شاد و نوین است. او از ابتدای روزهای قرنطینه تاکنون تلاش داشته تا با استفاده از توانمندیهای خود دنیای جدیدی را به روی بچهها باز کند و برخلاف سلبریتیهای اینستاگرامی از این فضا در جهت بهبود کیفیت زندگی خانوادهها بهویژه کودکان و نوجوان بهره ببرد.
به همین جهت با وی به گفتوگو نشستیم تا برایمان از صفحه مجازیاش و فعالیتهایی که در آن انجام میدهد بیشتر بگوید، آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتوگو با این مادر قصهگو است.
لطفاً خودتان را بهطور کامل معرفی کنید و بگویید ایده راهاندازی یک صفحه مجازی برای تربیت دینی کودکان از کجا شکل گرفت؟
فاطمهسادات حسینی متولد سال 62 و مهندس کامپیوتر هستم، البته تحصیلات حوزوی هم دارم و باافتخار مادر یک دختر هشت ساله و یک پسر 11 ساله هستم.
ایده راهاندازی صفحه مجازی من با عنوان «فاطمه سادات» همزمان با شیوع ویروس کرونا بود، من مدیر یکی از مهدهای کودک هستم و از قبل هم در راستای آموزش مفاهیم دینی با روشهای نوین دنیا به کودکان فعالیت داشتم، اما پس از کرونا و اعمال قرنطینه همهچیز تغییر کرد.
من در همان ایام شروع کرونا به همراه خانواده در سفر مشهد بودم، به دلیل طولانی شدن سفر بهدنبال این بودم تا شرایطی را فراهم کنم که بچههایم سرگرم شوند، به همین جهت از انتشارات آستان قدس رضوی چند کتاب مذهبی برای بچهها خریدم.
شب موقع خواب تصمیم گرفتم یکی از کتابها را برای بچهها بخوانم که ناگهان جرقهای در ذهنم زده شد تا موقع خواندن داستان صدایم را ضبط کنم و آن را در صفحه شخصیام قرار دهم تا بچههای دوستانم هم آن را گوش دهند.
آن موقع صفحه من حدود 300 دنبالکننده داشت و فعالیتم در حد استوریهای گاه و بیگاه بود، بعدازاین کار چند نفر از دوستانم به من پیشنهاد دادند تا با فرا رسیدن ماه رمضان هم این کار را انجام دهم و از همینجا بود که پویش «یک آیه یک قصه از معصوم» شکل گرفت تا بچهها کنار والدین خود به سبک کودکانه تدبر در قرآن داشته باشند.
فقط داستانگویی داشتید؟
نه من صرفاً به داستانگویی از روی کتاب اکتفا نمیکنم، باتوجه به اینکه نقاشی بلد بودم شروع به نقاشی از شخصیتهای داستان کردم تا حین قصه گفتن این نقاشیها را حرکت دهم، همهچیز برای من خلاقیت در لحظه بود اما به لطف امام رضا و اهلبیت این کار نشر پیدا کرد.
یک روز صبح بیدار شدم و دیدم تعداد فالوورها (دنبالکنندهها) افزایش پیدا کرده و چندین صفحه در حال تبلیغ پیج من هستند، بهنوعی کار خودش جلو میرفت.
استقبال چهطور بود و چقدر زمان برد تا خانوادهها با شما آشنا شوند؟
زمانی که کار را شروع کردم 300 دنبالکننده داشتم اما بعد از دو سه روز تعداد دنبالکنندههای صفحه من به یک هزار و500 رسید آنهم بدون اینکه من تبلیغی کرده باشم، البته برخی افراد و روحانیون معروف پیج من را دیده بودند و آن را معرفی کردند، من سعی کردم کارم را اصولی انجام دهم و در همین راستا تفاسیر معتبر شیعه را میخواندم و آن را تبدیل به داستان میکردم و همین باعث اشتیاق خانوادهها شد.
آیا ضعف و خلأیی در این زمینه شاهد بودید که به سمت آشنایی بچهها با مفاهیم دینی رفتید؟ چون از زمانی که تبلت و موبایل بیشتر در دست بچهها چرخید توجه خانوادهها به بعد آموزشی سرگرمیها محدود شد و ما کمتر شاهد هستیم که والدین برای بچههایشان کتاب مذهبی تهیه کنند یا داستان مذهبی بگویند.
خیلیها سالها در مورد یک موضوع برنامهریزی میکنند و بعد بهدنبال عملیاتی کردن آن میروند اما ازآنجاییکه کار من دلی بود با هر واکنشی شگفتزده میشدم، مثلاً یک مادری عکس پروفایلش کاملاً بیحجاب بود اما میخواست فرزندش در کلاسهای ما شرکت کند.
حتماً خلأهایی وجود داشته که الآن مادرها به من پیام میدهند و میگویند که فرزندشان روزانه چندبار صفحه من را میبیند، یا مادری میگفت من تا شبها قصههای شما را برای فرزندم پخش نکنم خوابش نمیبرد، مادر دیگری برای کودکش بهدنبال قصه ضامن آهو بود.
گاهی احساس میکنم خانوادهها تربیت دینی فرزندشان را به من سپردهاند و ازآنجاییکه هرچه را کودکشان در این صفحه ببیند، امن است با خیال راحت صفحه من را برای فرزندشان باز میکنند، البته من ملاحظات خودم را دارم و حتی در قصههای دینی و معارفی هم هر چیزی را نمیگویم.
اگر بچهها در مورد مفاهیمی مثل بهشت و جهنم یا شیطان سؤال داشته باشند خانوادهها باید چگونه به آنها پاسخ دهند؟
من بهشخصه هیچگاه با بچهها در خصوص این مفاهیم صحبت نکرده و نمیکنم و بیشتر مواردی را برایشان باز میکنم که ملموس باشد، نکتهای که بارها در کلاسهای قرآنم به آن اشاره داشتم این بوده که هر عملی یک عکسالعملی دارد و بهشت و جهنم چیزی جز نتیجه اعمال ما نیست.
هر عملی که ما آن را انجام میدهیم یک باطنی دارد، هیچوقت بچهها را از عذاب دروغگویی نمیترسانم بلکه میگویم جنس دروغگویی بد است.
برای بچههای زیر هفت سال که بههیچعنوان نباید این موارد را توضیح داد چون برایشان ترس به همراه دارد، اگر هم سؤالی کردند باید به نحوی از پاسخ دادن امتناع کنید اما برای بچههای بزرگتر میتوانیم بگوییم شیطان کسی است که ما را گول میزند اما در آخر تصمیمگیرنده خود انسان است، در واقع بزرگترین شیطان خود ما هستیم و همهچیز به ذات خودمان برمیگردد، این دیدگاه علامه طباطبایی در تفسیر المیزان است.
کلاسهای مجازیتان شامل چه کلاسهایی میشود؟
من قصد کلاس گذاشتن مجازی نداشتم اما خانوادهها گفتند در کنار کلاسهای تدبر در قرآن کلاسهای قرآنی را هم شروع کنم، کار را با یک سانس قصهها و قرآن رمضانی شروع کردم و خوشبختانه خیلی استقبال شد، انگار بهنوعی صفحه را نظرات مادران پیش میبرد.
ازآنجاییکه خودم نقاشی با آبرنگ میکردم این کلاس را هم به مجموعه کلاسهای مجازی اضافه کردم و خوشبختانه آنقدر استقبال زیاد بود که بعد از 6 ماه مربی اضافه کردم و در کنار این کلاسها، کلاسهای زبان با رویکرد دینی را هم در دستور کار قرار دادم.
یک بخش نمایش عروسکی هم داریم، چون از همان ابتدا که قصهها را برای بچهها میخواندم چون خودم پشت موبایل بودم نیاز میدیدم با بچهها گفتوگو کنم، به همین خاطر دوتا از عروسکهای دخترم را برداشتم و نام یکی را پویا و نام دیگری را پونه گذاشتم و با آنها نمایش عروسکی اجرا کردم و چون تا حدودی تقلید صدا بلد بودم خودم جای دو شخصیت بازی میکردم. در واقع داستانهای دینی را وارد زبان کردم، مثلاً اگر قرار است بچه در یک جلسه اعضای خانواده را یاد بگیرند من حدیث کسا را اضافه میکنم تا نسبتها را از طریق این دعا یاد بگیرند.
واکنش بچههای خودتان به این فعالیتها چه بود؟
بچهها خیلی دوست داشتند و گاهی میدیدم که ناخودآگاه 20 بار یک طرح درس را با علاقه گوش میدهند، در واقع کل زندگی ما با این کار گره خورده و یک همکاری خانوادگی شکل گرفته تا کارها به اینجا برسد، در این مسیر کمکهای همسرم واقعاً تأثیرگذار بود.
مخاطبانی از خارج کشور هم دارید؟
مخاطبان من از کشورهای زیادی همچون آمریکا، ایتالیا، انگلیس، فرانسه، نروژ، عراق و... هستند، خیلی از این افراد خودشان مربی هستند و بهدنبال ایده گرفتن برای کار هستند، اتفاقاً چند روز پیش خانمی از آمریکا به من پیام داده بود و میگفت در اینجا ایرانیهای زیادی هستند که تو را دعا میکنند چون واقعاً در این کشور خلأ اساسی وجود دارد، یا مادری از آلمان پیام داده بود که بچه من مرتب در خانه در مورد صفحه شما صحبت میکند.
من همه اینها را لطف خدا و ائمه میدانم و معتقدم خدا نیرویی به من میدهد تا من مجرای این اتفاقات باشم، گاهی که به مسیر پشت سرم نگاه میکنم با خودم میگویم چطور توانستی اینهمه کار را در کنار مادری و خانهداری انجام دهی و جز کمک خدا چیزی نمیبینم.
یکی از کارهای جالبی که شما انجام میدهید این است که بنا به هر مناسبت مذهبی یک پویش راه میاندازید، در این پویشها بهدنبال چه چیزی هستید؟
بله من برای ولادت امام رضا (ع)، سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)، عید غدیر، نیمه شعبان و...علاوه بر پویش یک سری جشنهای مجازی هم برگزار کردم که خیلی از آنها استقبال شد.
هدف من این است که بچهها با یک سبک زندگی سالم، آسان و قابل دسترسی از یک قهرمان واقعی آشنا شوند. اینه بچهها واقعاً با یک سبک زندگی سالم، آسان و قابل دسترسی از یک قهرمان واقعی آشنا شوند، این روزها بچهها بهواسطه فضای مجازی قهرمانها و اسطورههای زیادی دارند، اما مثلاً من در ماه محرم به بچهها گفتهام که قدرت همیشه این نیست که آدمها را بکشید و در دنیا پیروز شوید، امام حسین (ع) جان خود را فدا کرد تا حرفهای خدا را به ما برساند.
تعبیر من از کار شما نوعی بتشکنی است که اسطورهها و قهرمانهای خیالی و غیرواقعی را از بین میبرید تا بهجای آن معرفی درستی از اسطورههای واقعی داشته باشید.
چه تعبیر جالبی! دقیقه همینطور است، مثلاً من در داستان خیبر به بچهها گفتم دری که 70 نفر نمیتوانستند آن را بلند کنند حضرت علی (ع) بلند کرد، برایم جالب است که خیلی از مادرها میگویند ما هم کنار بچههایمان مینشینیم و این داستانها را گوش میدهیم.
البته من بستر خانوادهام هم همین بود، پدرم روحانی است اما ما را کلاس نقاشی میفرستاد و بهدنبال این بود که مهارتهایمان را افزایش دهد، ما را تشویق میکرد به اینکه در کلاسهای صوت و لحن شرکت کنیم، همه اینها دستبهدست هم داد و باعث شد من چنین فعالیتهایی انجام دهم.
حتی من قصههای امامی را از پدرم به یادگار دارم که شبها برایم میگفت، یادم نمیآید قصههای خشن گفته باشد، بیشتر قصهها حول محور معجزات و مهربانی امامان و پیامبران میچرخید.
نکته آخر؟
هیئت و روضه و جشن خیلی خوب است اما درصورتیکه عمق و اثر داشته باشد، یعنی وقتی من از هیئت برمیگردم بدانم که با فرزندم چگونه رفتار کنم، اما بسیار دیده شده که افراد بهجای اثرپذیری بداخلاقی و بدرفتاری داشتهاند.
هدف ما نباید صرفاً سفر اربعین و گوش دادن مداحی باشد، بچهها باید عمق دین را بفهمند.
شناسه خبر 43121