شناسه خبر:87279
1403/7/21 09:05:00
محمدجعفر اسدی در گفت‌و‌گوی اختصاصی با سپهرغرب؛

ورزش، پیوند بین ملت‌ها را رقم می‌زند

نخستین ایرانی فاتح قله هشت هزار متری در گفت‌و‌گو با سپهرغرب عنوان کرد: ورزش می‌تواند باعث پیوند عمیقی بین ملت‌های جهان شود.


استان همدان همواره در تاریخ پرافتخار خود شاهد حضور مردان و زنانی است که نامشان نه‌تنها در این خطّه، بلکه در کشور و جهان نیز پر آوازه است. این شخصیت‌ها توانسته‌اند در عرصه‌های گوناگون فرهنگی، ورزشی، هنری و... به جایگاه‌های رفیعی دست پیدا کنند.
همدان در حوزه ورزشی ازجمله استان‌هایی است که عنوان پایتخت رشته‌های گوناگون ورزشی را دارد که یکی از آن‌ها کوهنوردی است و در کشور حرف نخست را در این حوزه می‌زند.
ناگفته نماند که این رشته علاوه بر اینکه نیاز به عشق و علاقه وافری دارد، همت و عزم می‌طلبد تا افراد بتوانند با رعایت برخی از اصول و نکات ایمنی برای رسیدن به قله گام بردارند، افرادی هم هستند که با درایت، صبر و حوصله در کوهنوردی مایه افتخار این مرز و بوم شده‌اند که حتی بعد از گذشت حدود نیم قرن از آن وقایع، همچنان نامشان بر تارک کشور می‌درخشد.
یکی از این رویدادها، مربوط به صعود مشترک تیم ایران و ژاپن در مهرماه سال 1355 به قله ماناسلو است که در این برنامه چهار ماهه، 9 نفر از کشور ژاپن و هشت نفر از کشور ایران در آن حضور داشتند و کسی که توانست عنوان نخستین ایرانی فاتح قله هشت هزار متری را در آن زمان کسب کند، یک شخصیت برجسته ورزشی از استان همدان است.
حال در آستانه چهل و هشتمین سالروز این صعود مشترک به سراغ این شهروند ورزشکار و ورزش‌دوست رفته و با او گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:
* مشتاقیم که با شما بیشتر آشنا شویم، از خودتان بگویید.
محمدجعفر اسدی هستم، متولد 15 شهریورماه 1324 در محله عباس‌آباد همدان. مقطع ابتدایی و دبیرستان را در شهر همدان پشت سر گذاشتم.
ناظم مدرسه ما در دبستان آقای پرورش از فوتبالیست‌های قدیمی همدان بود و در مدرسه به دانش‌آموزان علاقمند فوتبال آموزش می‌داد. بنده نیز در رشته فوتبال از ایشان بسیار آموختم و توانستم پیشرفت خوبی داشته باشم، در طول تحصیل همواره به‌عنوان کاپیتان کلاس انتخاب می‌شدم و در تیم آموزشگاه هم بازی می‌کردم.
بعد از اینکه در رشته ریاضی از مدرسه فارغ‌التحصیل شده و مدرک دیپلم را دریافت کردم، برای طی کردن دوره خدمت سربازی به همراه پسرعمویم و چند نفر از دوستان به استان کرمانشاه رفتیم و در سپاه دانش که به‌تازگی فعالیت خود را شروع کرده بود، ثبت نام کردیم و وارد آموزش شدیم و بعد از فارغ‌التحصیلی به اورامانات به مرکزیت شهرستان پاوه منتقل شدیم.
سرانجام، روستای ده‌سرخ کزازی از توابع روانسر را به‌عنوان محل خدمت بنده مشخص کرده و به همراه یک نفر به‌عنوان راهنمای آموزش و پرورش به این ده حرکت کردیم؛ این مسافت را باید با اسب طی می‌کردیم و چون قبلاً مرحوم پدرم اسب داشت، من نیز اسب‌سواری را به خوبی بلد بودم.
از صبح که برای رفتن به این ده حرکت کردیم، در نهایت نزدیک غروب به آنجا رسیدیم، همه‌جا تاریک بود. شب را در یکی از اتاق‌های خانه کدخدای ده استراحت کرده و صبح روز بعد برای آشنایی با این روستا، گشت و گذاری در آن داشتیم. به‌دنبال اطلاعاتی از موقعیت مدرسه بودم که دیدم خیل عظیمی از مردم از داخل یک ساختمان بیرون می‌آیند. پرس و جو کردم، متوجه شدم آنجا منزل اربابان این ده، حسن‌بگ و محمدبگ است، خیلی برایم جالب بود که یک ده به اندازه زمین فوتبال، دو تا ارباب دارد.
متأسفانه ده‌سرخ کزازی فاقد مدرسه بود و دانش‌آموزان فقط در کنار دیوار خانه‌های یکی از اهالی روستا جمع شده و در کلاس‌های اول تا پنجم به‌صورت مختلط، درس می‌خواندند. هوا کم‌کم رو به سردی می‌رفت و انجام کارها نیز با دشواری بود و کار آموزش هم با اختلال مواجه می‌شد.
وقتی که وضعیت این روستا را دیدم با اهالی آن صحبت کردم تا بتوانیم یک مدرسه با مشارکت خودشان بسازیم. محل مناسبی را نزدیک چشمه آب انتخاب و ابعاد آن را نیز معلوم کرده و به کدخدای ده نیز اطلاع دادم تا برای سقف و درب از کرمانشاه تیر چوبی خریداری کند. اهالی روستا برای ساخت این مدرسه 150 تومان جمع‌آوری کرده و به بنده دادند، من نیز همین پول را به کدخدا دادم تا وسایل مورد نیاز برای ساخت و ساز را فراهم کند.
کار ساخت مدرسه در طول سه‌ماهه تابستان به سرانجام رسید و حتی در این مدت نیز برخلاف آنچه که در کشور مرسوم بود، کلاس‌های درس دانش‌آموزان را تعطیل نکردیم، آموزش‌های مورد نیاز به‌ویژه مباحث اخلاقی و تربیتی به آن‌ها ارائه می‌شد، البته این ده امکانات خاصی هم برای تفریح بچه‌ها در اوقات فراغتشان نداشت. بعد از ساخت مدرسه با علاقه‌ای که به شخصیت ابومسلم خراسانی داشتم، این عنوان را برای نام مدرسه انتخاب کردم. طی دو سالی که در آنجا خدمت خود را سپری می‌کردم سعی کردم با تمام وجودم در خدمت دانش‌آموزان باشم.
در نهایت بعد از پایان این دوران، یک روز به سراغ رئیس فرهنگ پاوه رفتم و بعد از احوال‌پرسی، به وی اطلاع دادم که مدت خدمت من هم به پایان رسیده و طی آن با مشارکت اهالی روستا مدرسه‌ای را ساخته‌ایم، همچنین گلایه کردم که چرا طی این دو سال از سوی اداره فرهنگ هیچ کس به این ده سرکشی نداشته؟ حالا هم آمده‌ام تا اطلاعات این مدرسه را در آموزش و پرورش ثبت کنم. وی رو به من کرد و گفت؛ نام مدرسه باید تغییر کند، این شخصیت هیچ ربطی به این منطقه ندارد. بنده نیز در مقابل او مقاومت کرده و گفتم مگر مدرسه را شما ساختید که الآن بخواهید برای آن تصمیم بگیرید؟ در مورد شخصیت این سردار ایرانی و خدمات ارزنده‌ای که برای کشور داشته، صحبت کردم تا درنهایت قانع شدند که این مدرسه با نام ابومسلم خراسانی در اداره فرهنگ ثبت شود.
از اداره فرهنگ خارج شدم تا به سمت ده سرخ کزازی بروم، در مسیر با یک افسر جوان ارتشی برخورد کردم که بدن ورزیده و قوی داشت و با لباس‌های مرتب، پوتین تمیز و یک کلاه زیبا در کنار خیابان محکم و استوار ایستاده بود، به او سلام دادم و او با روی خوش جوابم را داد، همین جا بود که مجذوب رفتار و کردار این افسر شده و تصمیم گرفتم که وارد ارتش شوم. بالأخره به سرخ کزازی رسیده و با اهالی آنجا به‌ویژه دانش‌آموزانی که بیشتر از همه در کنارشان بودم خداحافظی کرده و به همدان برگشتم.
وقتی به خانه رسیدم کسی نبود، ما آن زمان در محله ورمزیار ایستگاه عباس‌آباد ساکن بودیم و به غیر از من، سه برادر و دو خواهر دیگر نیز داشتم. متوجه شدم که همگی در باغ عباس‌آباد هستند. سریع خودم را به آنجا رساندم، به پدرم گفتم می‌خواهم در ارتش استخدام شده و کار کنم. پدرم مخالفت کرد و گفت که از طایفه ما هیچ‌کس نظامی نبوده و حتی خیلی از جوانان اقوام هم خدمت سربازی نرفته‌اند. اما من باز اصرار کردم تا درنهایت او را راضی کردم.
پسر عمه‌ام نیز در همان ایام برای کارهای باغ به پدرم کمک می‌کرد و خودم نیز به کارهای کشاورزی علاقه خاصی داشتم و در تابستان کمک بزرگی برای پدر در باغ بودم. البته او زیاد اهل فعالیت کشاورزی نبود و فقط در باغ قدم می‌زد و ایرادات کار را مطرح می‌کرد تا بقیه آن‌ها را رفع کنند.
سال 1346 بود درست یک هفته بعد از اینکه از خدمت سربازی به همدان آمده بودم، به تهران رفتم و در دانشکده ارتش ثبت نام کردم. در آزمون ورودی ارتش قبول شدم. در همین ایام بود که پدرم نیز به مکه مشرف شدند و من تا عید به خانه برنگشتم.
بعد از سه سال با درجه ستوان دومی در نیروی زمینی ارتش فارغ‌التحصیل شدم. آن زمان برادرم نیز مشغول تحصیل در رشته زبان در دانشگاه تهران بود. خانه‌ای را که در آن مستأجر بودند به بنده داده و ماهی 150 تومان بابت اجاره از من می‌گرفت که بعد از ازدواج خانه دیگری را برای ادامه زندگی خود اجاره کرد.
در آن زمان مسئولیت فرمانده دسته سوم آموزشگاه گروهبانی گروهان سوم گردان را در سلطنت‌آباد بر عهده داشتم. در محل کار ما فقط یک گردان درجه‌داری وجود داشت که ما آموزش می‌دادیم و در بقیه واحد‌ها نیز سربازان ارتش حضور داشتند.
در سال 1348 به مدت سه ماه به همراه 6 نفر از همکاران راهی شیراز شده و دوره چتربازی را به‌صورت داوطلبانه طی کردم. بعد از آن هم دوره «رنجر» را که بسیار سخت بود و به‌صورت شبانه‌روزی برگزار می‌شد، پشت سر گذاشته و توانستم رتبه نخست این دوره را کسب کنم. به خاطر این موفقیت به‌عنوان افسر مربی تکاور انتخاب شده و به یگان تکاور رفتم. در کنار آن دوره اسکی را هم طی کردم که یکی از لازمه‌های کار تکاوری بود.
*آغاز فعالیت‌های ورزشی شما از چه سالی و به چه شکلی بود؟ چرا کوهنوردی را انتخاب کردید؟
در سال‌های 1352-1351 بود که در دوره‌های آموزشی مربوط به کوهستان ارتش شرکت کردم و به‌عنوان مربی کوهستان در ارتش نیز همکاری داشتم. حدود سه ماه برای آموزش‌های تکمیلی کوهستان به همراه چهار نیروی رنجر و دو نفر هم به‌صورت آزاد و با همراهی تیمسار آذرفر که از بهترین رنجر‌های ایران بوده و پایه‌گذار رنجر در این کشور نیز محسوب می‌شدند، در دوره آموزشی کوهستان در مرکز آموزش کوهستانی ارتش ایتالیا شرکت و سعی کردم مسیر فوتبالی را که قبلاً دنبال می‌کردم، با کوهنوردی ادامه دهم.
*چگونه شد که با کوهنوردان ژاپنی برای صعود به هیمالیا همراه شدید و چرا قله ماناسلو را انتخاب کردید؟
در تابستان 1351 سه کوهنورد ماجراجو و سنگ‌نورد جوان ژاپنی به نام‌های آقایان کاگه‌یاما، یامادا و اوشی‌تانی پس از صعود موفقیت‌آمیز به دو دیواره از کوه‌های آلپ ایتالیا، در حالی که در هتلی در دامنه‌های آلپ در حال استراحت بودند، به طور اتفاقی با شخصی ایرانی به نام آقای حسین عدیلی دیدار کرده و ماجرای صعودهایشان را برای او بازگو می‌کنند. آقای عدیلی به آن‌ها می‌گوید که در علم‌کوه ایران دیواره‌ای هست به ارتفاع 850 متر که سنگ‌نوردان بسیاری برای صعود به آن کوشیده‌اند، ولی بیشترشان ناکام مانده و حتی چندین نفر نیز هنگام صعود جان باخته‌اند. کاگه یاما بعد از این صحبت‌ها، عنوان می‌کند که من می‌توانم از این دیواره صعود و نام خود را به‌عنوان نخستین ژاپنی صعودکننده به دیواره علم کوه ثبت کنم.
آن سه جوان ژاپنی تصمیم خود را گرفتند و با خرید سواری فولکس واگن از ایتالیا، از راه استانبول و آنکارا و ارزروم ترکیه وارد ایران شدند و به سرعت خود را به تهران رساندند. پس از استراحت در هتل و رفع خستگی، راهی فدراسیون کوهنوردی شده و خود را معرفی کردند تا مجوزهای لازم را دریافت کنند.
در زمان ریاست تیمسار سپهبد صادقیان و معاونت آقای مهندس نوروزی در فدراسیون کوهنوردی ایران، آقای عبدلی با توجه به سوابق کوهنوردی و آشنایی با منطقه علم‌کوه، از سوی فدراسیون به‌عنوان راهنمای کاگه‌یاما و دوستانش برگزیده شد و مأموریت یافت پس از تهیه امکانات لازم برای صعود، آن‌ها را به منطقه ببرد.
آقای عبدلی سه کوهنورد ژاپنی را به خانه خود برد و بعد از تهیه نیازمندی‌ها، با فولکس واگن راهی منطقه شدند. در رود بارک هماهنگی‌های لازم با آقای صفر نقوی را انجام داده و به علم چال رفتند. لازم به ذکر است آقای یامادا به سبب شکم درد و بیماری که از گذشته داشت به هتل تهران برگشت و دو هم‌وطنش به همراه راهنما به علم‌کوه رفتند.
به علت وقوع بهمن‌زدگی پناهگاه، چادر را در محوطه برپا کردند. بعد از راهنمایی‌های لازم، دو کوهنورد ژاپنی عازم پای دیواره شدند و آقای عبدلی نیز از همان‌جا مراقب فعالیت‌های آن‌ها بود. آن‌ها مسیر فرانسوی‌ها را در پیش گرفتند و پس از رسیدن به طاقچه، شب را در دیواره بیواک گذراندند.
روز دوم کاگه‌یاما به‌عنوان نفر نخست در حال صعود بود که به‌دلیل در رفتن میخ حمایتی سقوط کرد. او به‌صورت پاندول درآمد و بر اثر برخورد با دیواره، دچار جراحت شد. پایین آوردن او توسط اوشی‌تانی تا بعد از ظهر طول می‌کشد. کاگه‌یاما در این زمان به‌دلیل صدمات شدید نمی‌توانست راه برود و به کمک عبدلی و دوستش وارد چادر می‌شود.
صورت، بینی و زانوی کاگه‌یاما آسیب دیده بود، با استفاده از امکانات موجود کمک‌های اولیه انجام می‌شود اما او همچنان می‌لرزیده و به همین دلیل از کیسه خواب استفاده می‌کند. آقای عبدلی شبانه برای آوردن کمک، راهی رودبارک می‌شود که خود به سبب شتابزدگی چند مرتبه زمین خورده و زخمی می‌شود.
وی بعد از رسیدن به رودبارک ابتدا با صفر نقوی دیدار کرده و ماجرا را برایش تعریف می‌کند تا برای اعزام نیروی کمکی و همچنین قاطر برای پایین آوردن کاگه‌یاما اقدام کنند. آقای عبدلی سپس به پادگان نظامی مرزن‌آباد رفته و با تلفن‌های هندلی آن زمان وضعیت را به فدراسیون اطلاع می‌دهد. همچنین با تیمسار صادقیان تماس گرفته و درخواست اعزام بالگرد می‌کند.
آقای عبدلی در باشگاه افسران بودند که بالگرد در محوطه پادگان فرود آمده و پس از کسب اطلاعات لازم از فرمانده پادگان، همراه آقای عبدلی به پرواز درمی‌آید. فرود در چند نوبت عملی نمی‌شود تا سرانجام بر اثر آتشی که توسط دوست کاگه یاما روشن شده بود، محل مناسبی پیدا می‌کند. بدین ترتیب عبدلی و همراهانش خود را به چادر رسانده و کاگه‌یاما را به بالگرد منتقل و بلافاصله به سمت تهران پرواز می‌کنند.
پس از فرود در بیمارستان نیروی هوایی، مجروح با آمبولانس به یکی از ساختمان‌ها منتقل می‌شود و تحت درمان قرار می‌گیرد، آقای عبدلی نیز شب کنار وی می‌ماند. صبح فردا تیمسار صادقیان و سفیر ژاپن به ملاقات کاگه‌یاما آمدند. کاگه یاما بعد از انجام مراقبت‌های لازم و هنگام ترخیص از بیمارستان به تیمسار صادقیان می‌گوید برای هزینه بالگرد و اقدامات درمانی پول کافی ندارم، تیمسار صادقیان هم در جواب ایشان می‌گوید که شما میهمان ما هستید و نیازی به پرداخت هزینه نیست، همین برخورد باعث می‌شود که او طرفدار پر و پا قرص ایران شود.
آقای کاگه‌یاما بعد از سپری کردن مراحل درمان به ژاپن برگشته و ماجرا را برای اطرافیان و دوستان کوهنورد و مقامات عالی شهر بازگو می‌کند. بسیاری از روزنامه‌ها، مجلات، رادیو و تلویزیون ژاپن این خبر را به‌صورت گسترده منتشر می‌کنند. در نهایت خبر این سانحه و کمک ایرانیان به یک کوهنورد جوان به گوش امپراطور ژاپن می‌رسد، او به‌صورت تلفنی از مقامات و ریاست فدراسیون کوهنوردی تشکر و قدردانی می‌کند.
در مهرماه 1352 که تیمسار محمود صادقیان برای شرکت در اجلاس سازمان‌های جغرافیایی آسیا به کره جنوبی سفر می‌کند در راه بازگشت و با دعوت مقامات کوهنوردی استان ناگانو چند روز را در این استان می‌ماند. مقامات ژاپنی و خود کاگه‌یاما از نجاتش قدردانی و تشکر می‌کنند. هنگام بازگشت و در ایستگاه راه آهن شهر ناگانو، آقای یوشی زاوا از تیمسار صادقیان سؤال می‌کنند که آیا تا به حال ایرانیان به کوه‌های هیمالیا صعود کرده‌اند؟ او پاسخ منفی می‌دهد. آقای یوشی زاوا و آقای تامورا پیشنهاد می‌دهند که چطور است یک برنامه صعود مشترک بین ایران و ژاپن ترتیب داده و با هم به یکی از قله‌های بالای هشت هزار متر صعود کنیم، تیمسار صادقیان نیز همان‌جا موافقت خود را به‌صورت شفاهی اعلام می‌کند.
تیمسار صادقیان بعد از بازگشت به ایران از طریق فکس پیامی را به هیئت کوهنوردی ناگانو ارسال می‌کند و به آن‌ها می‌گوید که ما آماده سفر به هیمالیا هستیم. تلاش، برنامه‌ریزی و نامه‌نگاری در هر دو کشور بین مسئولان و کوهنوردان شروع می‌شود. مسئولان کوهنوردی استان ناگانو فوراً به عوامل فدراسیون کوهنوردی ژاپن اطلاع می‌دهند و مسئولیت را به مقامات کشوری واگذار می‌کنند.
همه‌چیز به سرعت و در جهت آمادگی پیش می‌رود، تا آن زمان تیم‌های ژاپنی و ایرانی هرگز صعود مشترک با هیچ کشور دیگری را تجربه نکرده بودند. پس از هماهنگی‌ها و تماس‌های اولیه، ابتدا سه گروه از کوهنوردان ژاپنی وارد ایران می‌شوند، یک گروه برای آشنایی و همدلی بیشتر به همراه دوستان ایرانی به قله دماوند صعود می‌کنند و برای نخستین‌بار در تاریخ ایران از قله دماوند با اسکی فرود می‌آیند.
گروه دوم از راه زمینی و با خودروی سواری از راه هند و پاکستان و افغانستان وارد ایران می‌شوند و گروه سوم نیز از مسیر راه آهن سیبری اتحاد جماهیر شوروی وارد ترکیه شده و از آنجا با خودرو، وارد ایران می‌شوند و بعد به گروه دوم ملحق شده و با هم به کوه‌های کویری ایران صعود می‌کنند، کوهنوردان ایرانی نیز آن‌ها را همراهی و راهنمایی کردند.
این رفت و آمدها و داد و ستدها موجب آشنایی هرچه بیشتر دو طرف از همدیگر شد و در هر دو کشور کوهنوردان برای یک صعود مشترک قوی و تاریخی هرچه بیشتر عزم خود را جزم کردند. در مقابل آقای عدیلی؛ معاون وقت فدراسیون کوهنوردی ایران سفری به ژاپن داشت و دو ماه در شهر ناگانو ساکن شده بود تا تمام علوم و فنون و هماهنگی‌های لازم را پس از بررسی و یادداشت به ایران بیاورد.
در پی این اتفاق، انجمن‌ها و هیئت‌های کوهنوردی دو استان تویاما و آی‌چی با واسطه‌گری استان کلیدی ناگانو سفرهایی به کوه‌های ایران داشتند و با کوهنوردان و کوه‌های ایران آشنا شدند.
برای صعود مشترک دو تیم ژاپن و ایران، قراردادهای رسمی بین فدراسیون کوهنوردی دو کشور منعقد شد. نخستین قرارداد در 2 آذر 1353 و برای اعزام تیم مشترک به قله دائولاگیری- یک امضا شد. آقای مهندس نوروزی به نمایندگی از فدراسیون کوهنوردی ایران و آقای کوهئی واتانابه به نمایندگی از فدراسیون کوهنوردی ژاپن با جزئیات کامل برای اعزام تیم مشترک به قله یادشده به ارتفاع 8167 متر این قرارداد را امضا کردند.
قرار بود این صعود در بهار 1355 انجام شود، ولی در فاصله امضای قرارداد در سال 1353 تا برنامه صعود در سال 1355 چندین کوهنورد در قله دائولاگیری- یک بر اثر سقوط بهمن و دیگر سوانح جان خود را از دست دادند.
ناگفته نماند که در اسفندماه سال 1353، من و آقای ناصر رستمی به‌عنوان نمایندگان ایران و رئیس تامورا و کاگه یاما به‌عنوان نمایندگان ژاپن برای شناسایی قله دائولاگیری- یک به کاتماندو پایتخت نپال رفتیم و قرار بود با هم بازدیدی از وضعیت این قله داشته باشیم. در آن زمان من 29 سال سن داشتم و آقای رستمی نیز 39 ساله بود. رئیس تامورا نیز 34 و کاگه یاما 27 سال سن داشتند. در دریافت مجوز از دولت نپال برای صعود به دائولاگیری – یک، سختی‌ها، رنج‌ها و مشقت‌های وصف‌ناپذیری را تحمل کردیم. پس از 6 ماه تلاش، نامه‌نگاری و رفت و آمد اعضا، سرانجام دولت نپال برای صعود از مسیر جنوبی که نامعلوم و ناشناخته بود اجازه صعود داد، آن هم در سایه تلاش‌ها و درایت تیمسار خاکبیز از ایران بود که پیگیری‌های لازم را انجام می‌دادند.
راحت‌ترین و آزموده‌ترین مسیر برای صعود به قله دائولاگیری – یک مسیر ایتالیایی‌ها بود، ولی دولت نپال به علت مخاطرات آن مسیر، اجازه صعود را صادر نمی‌کرد. سرانجام کمیته مشترک ژاپن و ایران این قله را خطرناک و ناامن تشخیص داده و برنامه صعود را به قله ماناسلو تغییر دادند، فصل صعود هم از بهار به پاییز تغییر یافت.
بر اساس قرارداد نهایی همه هزینه‌ها به‌صورت مساوی از سوی کمیته‌های دو کشور پرداخت و همچنین حساب بانکی با امضای مشترک در بانک توکیوی ژاپن افتتاح شد و همه پرداخت‌ها نیز با نظارت طرفین در زمان مقرر و بدون تأخیر صورت گرفت.
بالأخره در سال 1355 دو تیم با همدلی و پس از چهار ماه تلاش، رنج و سختی و گذر از خطرات و بلایای طبیعی و ناملایمات ارتفاعات هیمالیا، موفق شدند قله ماناسلو را فتح کنند.
*باتوجه به گذشت نزدیک به نیم قرن از این صعود مشترک، تداوم این ارتباط چگونه بوده و چه ثمراتی داشته‌ است؟
ماجرای صعود به قله ماناسلو از یک رویداد صرفاً کوهنوردی فراتر رفت و اعضای دو تیم با توجه به اختلافات فرهنگی، نژادی به‌ویژه زبانی، چنان با هم دوست شدند که در هیچ صعود مشترک بین‌المللی در جهان، سابقه نداشته و ندارد. بلافاصله پس از صعود مشترک موفقیت‌آمیز به ماناسلو و بازتاب گسترده این خبر در رسانه‌ها و محافل دو کشور، تیم ملی اسکی و کوهنوردی بانوان ژاپن برای صعود به قله دماوند به ایران آمدند و به اتفاق بانوان کوهنورد ایرانی به این قله صعود کردند. سپس بانوان ایرانی به دعوت تیم بانوان ژاپن برای اسکی و کوهنوردی به استان ناگانو سفر کردند.
در تابستان سال 1376 سه تن از اعضای اصلی تیم ژاپن آقایان تامورا، کاگه یاما و کازاما به همراه سه تن از بانوان کوهنورد برای تجدید دیدار و احوال‌پرسی به ایران آمده و به اتفاق اعضای ایرانی ماناسلو به منطقه علم‌کوه رفتند و ضمن کوهپیمایی، از محل حادثه‌ای که در سال 1351 برای کاگه‌یاما پیش آمده بود، بازدید کردند.
در سال 1380 آقای محمد بهزادی به اتفاق خانم گودرزی و خانم قصیری، از اعضای سابق تیم اسکی بانوان ایران به دعوت اعضای ژاپنی برای شرکت در جشن بیست و پنجمین سالگرد صعود ماناسلو، یک هفته در ژاپن میهمان آن‌ها بودند.
در تابستان 1385، 15 کوهنورد ژاپنی به سرپرستی رئیس تامورا و به دعوت آقای محمد بهزادی به ایران آمدند. آن‌ها نخست به تبریز رفته و پس از دیدار با آقای بهزادی و ضیافت شام، راهی قله سبلان شدند. همچنین پس از صعود، به آب گرم سرعین رفته و از آنجا به تبریز بازگشتند. طی جشنی با حضور پیشکسوتان هیئت کوهنوردی تبریز، سی‌امین سالگرد صعود به ماناسلو در تالار ییلاقی تبریز گرامی داشته شد. گروه 15 نفره پس از یک هفته اقامت در آذربایجان شرقی و پس از بازدیدِ شهر‌های تهران و اصفهان به ژاپن برگشتند.
در مردادماه 1395، 25 نفر از کوهنوردان ژاپنی شامل اعضای ماناسلو و خانواده‌هایشان به سرپرستی رئیس تامورا با پرواز قطر وارد فرودگاه امام خمینی (ره) شده و بلافاصله خواستار حضور در مزار درگذشتگان اعضای تیم ایرانی ماناسلو شدند. آن‌ها با اهدای تاج گل بر سر مزار زنده‌یادان مهدی‌زاده، سپهبد صادقیان، فروزان و محمدپور حاضر شده و ادای احترام کردند.
عصر همان روز در مراسمی که به اهتمام فدراسیون کوهنوردی ایران در سالن شهید قندی مخابرات برگزار شده بود، چهلمین سالگرد صعود به ماناسلو برگزار شد. در این مراسم که 300 نفر از پیشکسوتان و کوهنوردان تراز اول کشور و علاقه‌مندان این رشته ورزشی و همگی کوهنوردان صعود کننده به قله موناسلو حضور داشتند، ابتدا آقای مهندس رضا زارعی؛ ریاست فدراسیون کوهنوردی کشور طی سخنانی به میهمانان ژاپنی و حاضرین خوش آمد گفت و پس از آن خلاصه‌ای از فیلم صعود به ماناسلو که رئیس تامورا تهیه کرده بود نمایش داده شد.
همچنین از خانواده‌های سه نفر از کوهنوردان ایرانی که تا آن زمان در ماناسلو جان باخته بودند تجلیل به‌عمل آمد. سپس بنده درباره برنامه صعود به ماناسلو نکاتی را خدمت میهمانان توضیح دادم و در ادامه آقایان تامورا و کاگه‌یاما به زبان ژاپنی سخنرانی کردند که آقای سعید مهدی‌نژاد ترجمه آن را انجام دادند.
همچنین از تلاش‌های آقای محسن عبدلی برای نجات آقای کاگه‌یاما که در سال 1351 در دیواره علم‌کوه دچار سانحه شده بود تقدیر کردند. سرانجام از فوق ستاره کوهنوردی ایران آقای عظیم قیچی‌ساز که بدون اکسیژن به 14 قله بالای هشت هزار متر جهان صعود موفق داشته، تجلیل به‌عمل آمد.
حضور تیمسار خاکبیز در 92 سالگی با وجود بیماری و با ویلچر به همراه خانواده محترمشان رنگ و بوی خاصی به این مراسم داد و همگی اعضای ژاپنی تیم ماناسلو نزد ایشان به شیوه ژاپنی‌ها ادای احترام کردند.
در روز بعد از مراسم، تیم 25 نفره ژاپنی به همراه اعضای ایرانی ماناسلو و با همکاری فدراسیون کوهنوردی ایران، طی دو شب و سه روز به قله دماوند صعود کرده و پس از بهره بردن از آب گرم لاریجان به تهران بازگشتند. پس از استراحت با اتوبوس جهانگردی عازم شهرهای تاریخی کاشان، یزد، اصفهان و شیراز شدند و پس از بازدید دوباره به تهران بازگشتند.
در پایان این سفر خاطره‌انگیز رسماً از سه عضو تیم ایران دعوت کردند که سال آینده یعنی سال 1396 میهمان ژاپن باشند، پس از مشورت تیم ایرانی متشکل از آقایان دادفرمای، هوشنگ هندی فرزند یوسف هندی و بنده عازم کشور زیبای ژاپن شده و یک هفته میهمان دوستان ژاپنی خود بودیم.
*ظاهراً گزارش این صعود مشترک در سال 1400 در قالب کتاب «عَلَم‌کوه تا ماناسلو» منتشر شده، درباره علت تألیف کتاب و چگونگی آن توضیح دهید.
طبق یکی از مفاد قراردادی که قبل از اعزام این تیم مشترک بین فدراسیون کوهنوردی ایران و فدراسیون کوهنوردی ژاپن در سال 1353 منعقد شده بود، هر یک از طرفین موظف بودند تا گزارش این صعود مشترک را تهیه و در کشور خود چاپ کنند و به اطلاع عموم مردم برسانند.
آقای نوبویوشی تامورا یا همان رئیس تامورا، بلافاصله پس از خاتمه سفر مشترک و بازگشت از تهران به ژاپن، از پاییز سال 1355 به مدت یک سال تمام برای تهیه و تدوین گزارش صعود به ماناسلو کوشید. نتیجه این تلاش، کتابی با عنوان «دوستی‌مان با شما از کوه ماناسلو فراتر رفت» بود که در ژاپن و به زبان ژاپنی چاپ شد و حدود 50 نسخه از آن نیز به نفرات تیم ایرانی و فدراسیون کوهنوردی ایران اهدا شد.
کتاب علم‌کوه تا ماناسلو نیز که روایت ایرانی از سفر مشترک برای صعود به قله ماناسلو است، به مناسبت چهل و پنجمین سال‌روز آن سفر بزرگ و موفقیت‌آمیز تهیه و تدوین شد که در این کتاب از مطالب و تصاویر کتاب ژاپنی به‌عنوان مرجع، استفاده‌های فراوانی شده است.
قرار بود مراسم بزرگداشت چهل و پنجمین سالروز صعود به ماناسلو در تابستان سال 1400 در شهر همدان، پایتخت کوهنوردی ایران و همزمان با صدمین سال فعالیت کوهنوردی در همدان با حضور گروهی از کوهنوردان ژاپنی ازجمله رئیس تامورا و کاگه یاما برگزار شود، اما به‌دلیل شیوع کرونا، عملاً برگزاری این مراسم ناممکن بود. کتاب علم‌کوه تا ماناسلو نیز قرار بود در جریان برگزاری این مراسم رونمایی شود که متأسفانه این برنامه لغو شد.
*با توجه به حضور شما در دوران دفاع مقدس بفرمایید در کدام عملیات‌ها شرکت کرده‌اید؟
بنده طی سال‌های 1359 تا 1362 به مدت 30 ماه در مناطق عملیاتی حضور داشتم و در عملیات‌های پل نادری، ثامن‌الائمه (ع)، طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس و رمضان شرکت کردم.
*شهیدی که بیشترین تأثیر را بر شما داشت چه کسی بود و چه ویژگی‌هایی داشت؟
شهید سپهبد علی صیاد شیرازی که مدتی نیز فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران را عهده‌دار بودند، بیشترین تأثیر را در زندگی من داشته. از شاخص‌ترین ویژگی‌های این شهید بزرگوار می‌توان به داشتن اعتقادات مذهبی قوی، دانش نظامی بالا، شجاعت، آمادگی جسمانی، میهن‌دوستی، همیشه پای کار بودن و سادگی اشاره کرد.
همانطور که گفته شد؛ آقای محمدجعفر اسدی؛ نخستین کوهنورد ایرانی است که همراه با کاگه‌یاما در قالب تیم مشترک ایران و ژاپن قله هشت هزار و 163 متری ماناسلو را در 20 مهر سال 1355 فتح کرد.
تیم ایران متشکل از هشت کوهنورد به سرپرستی تیمسار محمد خاکبیز راهی این برنامه شده بودند که سه نفر از این افراد آقایان محمدقاسم داد فرمای، محمد بهزادی و محمدجعفر اسدی در قید حیات هستند.
این پیشکسوت کوهنورد همدانی، دوره‌های کوهستانی ارتش را در سال‌های 51 و 52 گذراند و به مدت سه ماه در دوره‌های کوهنوردی ارتش ایتالیا نیز آموزش‌های تکمیلی را طی کرد.
اسدی علاوه بر فعالیت‌های ورزشی در فوتبال، کوهنوردی و سایر رشته‌های ورزشی، از شخصیت‌های برجسته ارتش جمهوری اسلامی ایران می‌باشد که در دوران جنگ هشت ساله دفاع مقدس، در بیش از 6 عملیات مهم نقش‌آفرینی داشته است.
کتاب «علم‌کوه تا ماناسلو» که روایتی ایرانی از صعود مشترک ایران و ژاپن به قله ماناسلو می‌باشد در تابستان 1400 به مناسبت چهل و پنجمین سالروز این صعود و به همت آقایان محمدجعفر اسدی و سعید مهدی‌نژاد به چاپ رسید و قرار بود در مراسمی با حضور بازماندگان این رویداد بزرگ در شهر همدان از آن رونمایی شود که متأسفانه شیوع بیماری کرونا مانع از این امر شد.
حال قرار است چهل و هشتمین مراسم سالروز این صعود مشترک در 21 مهرماه سال جاری و با حضور میهمانانی از کشور ژاپن و همچنین مسئولان عالی‌رتبه کشور به‌منظور تجلیل از آقای محمدجعفر اسدی به‌عنوان نخستین ایرانی صعودکننده به ارتفاع هشت هزار متر، با مشارکت استانداری همدان، فدراسیون کوهنوردی ایران، اداره کل ورزش و جوانان استان همدان و هیئت کوهنوردی این استان و با همراهی سایر دستگاه‌های اجرایی استان در پایتخت تاریخ و تمدن ایران زمین برگزار شود.

شناسه خبر 87279