نگاه تاریخی به تحلیل سیاسی شهید علی رازینی؛
منادی صلح و امنیت
نادر نوری

1) یکی از بهترین یادگارهای شهید مظلوم رازینی (البته بعد از مجاهدت قهرمانانهای همچون همرزم دلاورش شهید اسدالله لاجوردی) تحلیلی است که او از سرشت تشکیلات دشمنپسند و ضد ملی سازمان بهاصطلاح مجاهدین خلق ارائه میدهد؛ بهطوری که مقاطع مشابه تاریخ معاصر مثل فتنههای صدر مشروطه، به نافذ بودن آن تحلیل گواهی میدهد. همچنین این تحلیل میتواند یکی از بهترین نصایح برای ملت فهیم ایران و از باب نصیحهللائمهالمسلمین برای مسئولین کشور باشد، چراکه رازینی براساس همان تحلیل در جهاد فی الله بود و حتی شهادتش را در همان تحلیل پیشبینی کرده بود. کما اینکه بنا به شواهد موجود قاتل شهید ما در صحنه جرم از عملکرد آن تشکیلات منحوس هواداری کرده است (مراجعه شود به مصاحبه مصطفی پورمحمدی، گفتوگوی ویژه، شبکه دو، 29 دیماه).
تحلیل شهیدرازینی در یکی از مصاحبههای 10-15 سال قبلش با جراید که مأخذ آن را میتوان در مجموعه آثار ایشان پیدا کرد، آن بود که بزرگترین خطر بهاصطلاح مجاهدین خلق را باید در تز یا نظریه «اسلام بدون روحانیت» جستجو کرد؛ البته بخشی از تالیهای فاسد این نظریه سریعاً به ذهن متبادر میشود، مانند ترور مردم کوچه و بازار یا همکاری با قوای بعث در هنگامه جنگ؛ اما کسانی آثار این نظریه را بهتر درک میکنند که از نقش حکومت اسلامی در جامعه اسلامی آگاه باشند.
2) این تشکیلات جهنمی در ابتدا از اسلام بهاصطلاح انقلابیاش برای رسیدن به جامعه بی طبقه توحیدی دم میزد، اما پس از مدتی دستهای از آنها به بهانه مبارزه با مظالم حکومت پهلوی، اسلام را فاقد روش مبارزه علمی و متعلق به ایدئولوژی طبقه بهاصطلاح متوسط دانست و با تجدید نظر کلی در ایدئولوژی، به مارکسیسم روی آوردند (آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، صفحات 451 به بعد). دسته دیگر هم بعد از انقلاب اسلامی به رهبری رجوی ابتدا به پیروی از امام خمینی راحل وانمود میکردند، اما سرانجام همانطور که اشاره شد، از طرق گوناگون مثل ترور، همدستی با صدام در شرایط جنگی و حتی با داعش، به مقابله با نظام ملی جمهوری اسلامی برخاستند.
3) البته باید دید صدرنشینان قدرناشناس رسانهای داخل که زمانی هیئتهای مذهبی را مصدر تولید خشونت میدانستند، درباره خشونت سبعانه علیه روحانیت معزز مانند ناغافل و از پشت به رگبار بستن حجتالاسلام سلیمانی در بانک و یا ترور نامردانه دو قاضی حقشناس، عدالتخواه و قانونمدار رازینی و مقیسه چه نظری دارند؟ اگر مانند اسلاف خود و پیامرسانهای صهیونیستی، شهادت امام حسین (ع) را هم مکافات قتالالعرب بودن امیرالمؤمنین (ع) میدانند و مثل فضای مجازی نوعی، اینگونه ترورها را نمونه هرچه عوض دارد گله ندارد میدانند، پس دیگر چرا قصاص ترامپ را بابت ترور شهید قاسم سلیمانی گناه کبیره سیاسی میدانند؟ نکند مانند آفتابپرستهایی که قوم و خویش و نزدیکانشان ساکن یا تبعه آمریکا هستند، بهکار بردن لقب تروریست را برای ترامپ کف روی آب و قاپ قمارخانه آمریکا با آن مغز پُر از کاه، توهینآمیز قلمداد میکنند؟
4) حالا به سراغ مقایسه تاریخی این ترور بزدلانه با تاریخ صدر مشروطه بهخصوص مشروطه دوم یعنی دوره پس از فتح تهران در سال 1327 قمری برویم؛ البته فتنههای مشروطه شاید کمی بعد از مشروطه اول یعنی از ترور صدراعظم اتابک اعظم و سوء قصد به محمدعلیشاه شروع شد که به بمباران دارالشورا و تعطیلی آن منجر شد؛ اما پس از یک سال و اندی که تهران توسط قوای گیلان، اصفهان و آذربایجان فتح شد، هنوز یک ماه نگذشته شهید فضلالله نوری از سران روحانی مشروطیت به دست بهاصطلاح مشروطهخواهان بر دار شد و حدود یکسال بعد یکی دیگر از سران روحانی آن یعنی سیدعبدالله بهبهانی نیمهشب به گلوله بسته شد که در این فاصله علمای نجف خواهان جلوگیری از وقوع تعارض مصوبات مجلس با موازین شرع و رانده شدن امثال حسن تقیزاده از مجلس شدند.
ستارخان و یارانش که پس از فتح تهران در تبریز به انتظار اصلاح مفاسد قاجار نشسته بودند، به قصد دستگیری قاتلان سیدبهبهانی به تهران آمده و در پارک اتابک اطراق کردند تا اینکه دولت بهمنظور خلع سلاح ستارخان و یارانش با هزاران نفر از قوای نظمیه به پارک اتابک حمله کرد که منجر به مجروحیت ستارخان ناخوشاحوال و قتل عده زیادی از نیروهای ستارخان و حتی افراد عادی شد؛ این حمله به فرماندهی جعفرقلیخان سردار بهادر، فرزند علیقلیخان سردار اسعد و یپرمخان ارمنی، رئیس نظمیه تهران انجام شد.
اینگونه بود که بعد از واقعه پارک اتابک به قول عینالسلطنه سالور، دیگر کسی از بهاصطلاح مجاهدین مشروطه به نیکی یاد نمیکرد و سپهسالار تنکابنی که خود از فاتحان اصلی تهران بود، قاتلان سیدبهبهانی را افرادی مفسد توصیف کرد. (نجفی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، فصل نهم تا فصل شانزدهم).
شناسه خبر 91387