انقلاب اسلامی پاسخ تاریخی ملت ایران به دو قرن سلطه غربزدگی بود
غربزدگی، تنها یک واژه فرهنگی یا ادبی نیست؛ مفهومی است تاریخی، فکری و هویتی که دست کم دو قرن از تولد و عمر آن در ایران میگذرد. مفهومی که نخستینبار با تلنگرهای ذهنیِ معدود متفکرانی در دوران قاجار مطرح شد، اما در دهه 40، با صدای بلند جلال آل احمد، شکلی آشکار و پُرطنین به خود گرفت. جلال در کتاب «غربزدگی»، تصویری از جامعهای ترسیم میکند که در آن انسان ایرانی آرامآرام از ریشههای خود جدا شده و «مدرنیته تحمیلشده» تقلید میکند؛ مدرنیتهای که بیش از آنکه خودآگاه و درونزا باشد، وارداتی، تحمیلی و برآمده از سلطه استعماری بود.
در میان تمام فرازهای آن کتاب، جملهای هست که همچون میخی در ذهن مخاطب فرو میرود و سالها است که نقل محافل روشنفکری، سیاسی و تاریخی شده است: «از روز اعدام مرجع شهید، شیخ فضلالله نوری بود که نقش غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند... من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از 200 سال کشمکش، بر بام سرای این مملکت افراشته شد.»
جلال، بهدرستی لحظه اعدام شیخ فضلالله را نه صرفاً یک ترور سیاسی یا فقهی، بلکه یک پیروزی تمدنی برای جبهه غربزده میبیند؛ لحظهای که نشان میدهد جامعه ایرانی زیر بار فشار بیگانگان و نفوذ غربگرایان داخلی، مرجعیت سنتی و دینی خود را به دار آویخت. از آن روز تا پیروزی انقلاب اسلامی در 1357، روندی شکل گرفت که برخی آن را «تکمیل پروژه غربزدگی» میدانند و برخی دیگر «سلسلهای از مقاومتهای خاموش و بیداری تدریجی»
برای واکاوی این مسیر پیچیده، از آغاز نفوذ تمدنی غرب در دوره قاجار تا روی کار آمدن جریان غربگرای پهلوی و سپس تولد جریان اسلامگرا و وقوع انقلاب اسلامی، به سراغ یکی از چهرههای مطلع و حاضر در میدان تاریخ معاصر رفتیم؛ دکتر جواد منصوری، از چهرههای نسل اول انقلاب، پژوهشگر تاریخ معاصر، دیپلمات و تحلیلگر مسائل هویتی ایران در این گفتوگوی اختصاصی با سپهرغرب، از زوایای مختلف به تحلیل روند غربزدگی پرداخته است. این گفتوگو تنها بررسی گذشته نیست، بلکه روایتی از نبردی مداوم است که هنوز هم ادامه دارد.
غربزدگی؛ روایت یک تسلط تدریجی
تحلیلگر مسائل هویتی ایران در ابتدای این گفتوگو به کلیدیترین محور فکری جلال آل احمد اشاره کرد (همانجایی که نویسنده کتاب غربزدگی میگوید «از روز اعدام مرجع شهید شیخ فضلالله نوری بود که نقش غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند... من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از 200 سال کشمکش، بر بام سرای این مملکت افراشته شد») و گفت: جلال شهادت شیخ فضلالله را نه آغاز، بلکه نماد کامل سلطه غرب در ایران میداند. او معتقد است که روند این سلطه از اوایل دوره قاجار آغاز شده و آرامآرام ساختارهای فکری، فرهنگی، اقتصادی و حتی دینی جامعه ما را تحت تأثیر قرار داده است.
جواد منصوری اضافه کرد: از دوره ناصرالدینشاه بهتدریج بهدلیل ضعف سیاسی حکومت، نفوذ خارجی، و نبود انسجام فکری در سطح ملی، ارزشهای بومی ما درحال تضعیف بود؛ سفر نخبگان، دیپلماتها و شاهزادگان به اروپا، همراه با تأثیر عمیق تبلیغات فرهنگی غرب، زمینهساز انتقال آرام اما خطرناک ارزشهای غربی به ایران شد.
منصوری روند غربزدگی را فراتر از مظاهر ظاهری تجدد دانست و تأکید کرد: این پدیده از طریق زیر سؤال بردن ارزشهای دینی در آثار روشنفکران غربگرا، تثبیت شد.
به گفته وی، افرادی همچون ملکمخان، یوسفخان مستشارالدوله، آخوندزاده و دیگران با نوشتارهایی که ظاهراً در دفاع از عقلانیت و قانونگرایی بود، اما عملاً متأثر از آموزههای غربی بودند، به مرور زمینهساز نوعی بیاعتقادی به سنت اسلامی در سطح نخبگان شدند.
این تاریخپژوه و دیپلمات با سابقه کشور مشروطه را یکی از بزنگاههای تاریخی دانست که در آن غربزدگی بهطور رسمی در ساختار قدرت نهادینه شد و تصریح کرد: با دخالت مستقیم بریتانیا و نقش سفارت انگلستان در حمایت از جریان سکولار غربگرا، شاهد بودیم که مشروطیت از مسیر اصلیاش منحرف شد؛ به همین دلیل است که معروف شد «مشروطه از زیر دیگ پلوی سفارت انگلیس بیرون آمد».
منصوری درباره نقش پهلویها در تشدید روند غربزدگی گفت: دوره پهلوی بهویژه از منظر جلال و بسیاری از اندیشمندان، اوج یک سلطه تمامعیار غربگرایانه در ایران بود؛ درواقع چیزی از ایرانیت و اسلامیت باقی نمانده بود. کشور عملاً توسط شبکهای از وابستگان به فراماسونری، کارگزاران سفارت انگلستان و روشنفکران بیریشه اداره میشد.
وی افزود: شخصیتهایی مثل فروغی و شاپور ریپورتر نهفقط واسطه، بلکه طراح بخش بزرگی از این روند بودند؛ دستگاه سیاست، فرهنگ و آموزش کشور از بالا تا پایین در خدمت ساختن ایرانی غربزده و منفصل از هویت دینی بود.
تولد جریان اسلامگرا؛ بازگشت مردم به هویت اصیل
این محقق و پژوهشگر انقلاب اسلامی با عبور از دهه 20، نقطه عطفی در روند مقابله با غربزدگی را ترسیم کرد و توضیح داد: در لایههای زیرین جامعه مردم بهخصوص با هدایت روحانیت، آرامآرام به اسلام برگشتند؛ نه شرق (شوروی) را انتخاب کردند، نه غرب (آمریکا) را. مردم دریافتند که تنها راه، بازگشت به دین و هویت اسلامی است، ضمن اینکه کودتای 28 مردادماه و خیانتهای بعدی آمریکا، این نفرت را بیشتر کرد.
منصوری تأکید کرد: این نفرت به شکلگیری یک جریان فکری، فرهنگی و سیاسی گسترده منجر شد که سرانجام در انقلاب اسلامی به نقطه انفجار رسید؛ انقلاب اسلامی تنها یک خیزش سیاسی نبود، بلکه جنبشی بود برای پس گرفتن هویت تاریخی ملت ایران بود.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا انقلاب اسلامی را میتوان واکنشی تاریخی به غربزدگی دانست، با صراحت گفت: بله، دقیقاً انقلاب اسلامی واکنش تاریخی ملت ایران به سلطه مستقیم غرب و غیر مستقیم شرق بود؛ مردم ما اسلام را بهعنوان جایگزین این سلطه انتخاب کردند. شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» دقیقاً از دل همین درک برخاسته بود.
این نویسنده و مؤلف برجسته افزود: در شعارهای مردم، در راهپیماییها، در دیوارنوشتهها و اعلامیهها، همهجا رد پای این بازگشت به مرجعیت اسلامی و دینی دیده میشود؛ شعارهایی مثل «خدا، قرآن، خمینی»، یا «ما همه سرباز توایم خمینی»، نشان میدادند که مردم دیگر مرجع فکری خود را در تمدن غرب یا شرق نمیجویند، بلکه در اسلام و روحانیت جستوجو میکنند.
غرب عامل تقویت جریان اسلامگرا شد
منصوری با اشاره به عملکرد غرب در دوران پهلوی، گفت: غرب با عملکرد خائنانهاش، بهنوعی خودش عامل تقویت جریان اسلامگرا شد؛ یعنی آنقدر فساد، تبعیض، سرکوب و بیهویتی در دوران پهلوی مشهود بود که مردم خود به سوی اسلام برگشتند. غرب نهتنها مردم را جذب نکرد، بلکه آنها را از خودش متنفر کرد.
وی در ادامه از جملهای معروف از رسانههای غربی پس از پیروزی انقلاب اسلامی یاد کرد و توضیح داد: غربیها گفتند در ایران زلزلهای رخ داد که خاورمیانه را میلرزاند و بعد دنیا را؛ همان زمان گفتند باید همه باهم متحد شویم تا جلوی این موج را بگیریم و تا همین امروز، دشمنی با این انقلاب ادامه دارد.
جنگ امروز ادامه همان نزاع تاریخی است
این پژوهشگر تاریخ معاصر با تأکید بر اینکه نبرد امروز ایران با قدرتهای جهانی ریشهای فکری و اعتقادی دارد، گفت: این جنگ، جنگ اسلام و کفر است. همانطور که امام خمینی فرمودند «همه دعواها بر سر اسلام است». از مشروطه تا امروز، ما در یک جبهه فکری و هویتی هستیم؛ غربزدگی هنوز به پایان نرسیده، اما ملت ما آگاهتر از همیشه است.
غربزدگی از مشروطه تا امروز؛ روایت یک سلطه پنهان
در خاتمه باید گفت؛ مرور گفتههای دکتر جواد منصوری نهتنها بازخوانی تحلیلی یک قرن تاریخ معاصر ایران است، بلکه آشکارکننده یک نبرد پنهان و پیوسته میان دو جریان هویتی در این سرزمین است. از یکسو جریان غربگرا که با بهرهگیری از ضعفهای درونی، حمایت قدرتهای خارجی و القای برتری فرهنگی غرب تلاش کرد ساختار سیاسی، فرهنگی و فکری ایران را دگرگون کند و از سوی دیگر، جریان مقاومت اسلامی که با تکیه بر ریشههای دینی، مرجعیت علمای شیعه و روحیه استقلالخواهانه مردم، مسیر بازگشت به خویشتن را پی گرفت.
غربزدگی تنها یک اتفاق فرهنگی یا تقلید سبک زندگی نبود، بلکه فرآیندی خزنده، دامنهدار و هدایتشده بود که بهویژه از دوره قاجار، با سرعتی بیشتر در دوره پهلوی، به ساختار تصمیمگیری کشور نفوذ کرد و از درون، ایران را به وابستگی فکری، اقتصادی و سیاسی سوق داد. در این میان، اعدام شیخ فضلالله نوری نه یک رویداد تلخ سیاسی، بلکه نقطه عطفی تمدنی بود؛ جایی که به تعبیر جلال آل احمد، نعش یک عالم دینی به پرچم سلطه غرب بدل شد.
اما این روند یکسویه باقی نماند؛ از دهه 1320 به بعد و با تعمیق نارضایتی عمومی از نتایج غربگرایی، بهویژه در رفتار سیاسی و وابستگی حکومت، جریان اسلامگرا در لایههای اجتماعی جامعه جان گرفت. این روند بهویژه پس از کودتای 28 مردادماه، شتاب گرفت و نهایتاً در سال 1357، با انقلاب اسلامی به اوج رسید. به باور دکتر منصوری، انقلاب اسلامی پاسخی تاریخی، هویتی و همهجانبه به دو قرن نفوذ خزنده غرب در ایران بود؛ پاسخی که نه صرفاً یک تحول سیاسی، بلکه یک انتخاب تمدنی از سوی ملت ایران محسوب میشد.
آری، این تقابل همچنان ادامه دارد. غربزدگی اگرچه دیگر آن چهره کلاسیک و آشکار گذشته را ندارد، اما با صورتهایی تازه در عصر رسانه، فناوری، اقتصاد و حتی نخبگان فرهنگی بازتولید شده است و از سوی دیگر، جریان هویتی اسلامی با تمام چالشها و ضعفها، همچنان بهعنوان بدیل فکری و تمدنی در برابر این روند ایستاده است.
نزاع تمدن بزرگ ایران با غرب، اگرچه فرازونشیب داشته، اما همچنان تعیینکنندهترین محور در تحلیل ایرانِ دیروز، امروز و فردا است.