میراث جاودان مروج، نسلی که اخلاق او را تجربه کرد
در تاریخ معاصر همدان، نام حجتالاسلام حاج شیخ احمدعلی مروج، با ایمان، تواضع و خدمت به مردم گره خورده است؛ عالمی که بیش از 6 دهه در عرصههای علمی، فرهنگی و اجتماعی حضوری مؤثر داشت و در کنار تدریس در حوزه و مدیریت کتابخانه غرب کشور، در سنگر انقلاب اسلامی نیز همواره فعال بود. او شاگرد برجسته آیتالله آخوند همدانی بود و بسیاری، اخلاق و فروتنیاش را انعکاسی از استادش میدانستند.
مروج نهتنها یک روحانی درسخوانده که الگوی عینی از «روحانیت مردمی» بود؛ روحانیای که خانهاش مأمن جوانان، روستاهای اطراف اسدآباد مقصد تبلیغهای دینی و انقلابیاش و کوچه و خیابانهای همدان صحنه حضور همیشگی او در راهپیماییها و تجمعات بود؛ حتی زمانی که توان جسمیاش تحلیل رفت، با ویلچر در صف مردم حاضر میشد تا پیوند خود با انقلاب را نشان دهد.
سادهزیستی، بیاعتنایی به عناوین و ظواهر، بخشش بیدریغ به نیازمندان و ورع در برابر شبهات، از او چهرهای ساخته بود که پس از رحلتش در بهمن 1396، یاد و خاطرهاش همچنان در دلهای مردم زنده مانده است. هر جا نامی از مروج برده میشود، خاطرهای از تواضع، دستگیری از درماندگان یا هدایت جوانان به راه دین به میان میآید؛ گویی میراث حقیقی او نهتنها کتابها و شاگردانش، بلکه نسلی است که بهواسطه اخلاق و روش او تغییر مسیر داد.
اکنون در گفتوگویی با فرزند این عالم ربانی، گوشههایی از سیره و منش حجتالاسلام مروج بازخوانی میشود؛ روایتهایی که نشان میدهد چگونه یک روحانی میتواند با رفتار و اخلاق، فراتر از خطابه و درس، بر جامعه تأثیر بگذارد و ردپای ماندگاری در حافظه جمعی برجای نهد.
عالمی که تواضع را به عمل معنا کرد
هادی مروج میگوید: حجتالاسلام مروج هیچگاه فعالیت علمی و انقلابی را از هم جدا نمیدید.
او یادآور میشود: تدریس در حوزه و حتی در منزل، مدیریت کتابخانه غرب کشور، اداره نهضت سوادآموزی و جذب جوانان از طریق آموزش قرآن، نهجالبلاغه، زبان عربی و حتی هنرهایی همچون خطاطی و حکاکی بر نگین، همه ابزارهایی بودند که او برای معرفی انقلاب اسلامی به جوانان بهکار گرفت.
فرزند این فقید فرزانه ادامه میدهد: پدرم در دهه 40 شمسی بهدست ساواک بازداشت و تحت پیگرد قرار گرفت و حتی بهعنوان یکی از نمایندگان رسمی امام خمینی (ره) تحت نظارت بود، اما با وجود این محدودیتها هیچگاه از انجام وظیفه بازنایستاد و راههای تازهای برای فعالیت پیدا میکرد. همراهی خانواده نیز در این مسیر بیتأثیر نبود.
مروج با این بیان که تا واپسین روزهای عمر، حجتالاسلام مروج خود را ملزم به حضور در راهپیماییها و تجمعات میدانست میگوید: حتی زمانی که توان راه رفتن را از دست داده بود با ویلچر در این مراسم شرکت میکرد.
وی به پررونق بودن جلسات فرهنگی او نیز اشاره کرده و میگوید؛ ازجمله این محافل، جلسات «عسکریه» و نشستهای خصوصی در منزل بود که محلی برای انتقال پیامهای امام خمینی (ره) و بیان مسائل انقلاب بهشمار میرفت. او برای تبلیغ، بارها به روستاهای اطراف اسدآباد سفر کرد و در کنار مسائل دینی، پیامهای انقلاب را نیز به گوش مردم رساند.
فرزند این عالم همدانی میگوید: پدرم هیچگاه خود را برتر از دیگران نمیدانست و حتی در مقابل کودکان نیز دو زانو مینشست.
مروج ادامه میدهد: در مجالس و محافل هیچگاه خود را مقدم نمیدانست و همواره از عنوان و تجمل دوری میکرد. زندگی ساده و محقرانه او زبانزد بود.
او روایت میکند: هرگز کسی دست خالی از نزد او بازنمیگشت. اگر نیازمندی به او مراجعه میکرد، بیش از حد تصور به یاریاش میشتافت، بیآنکه موضوع را نزد خانواده یا دیگران بازگو کند.
مروج به گفته خانواده، اشاره میکند که پدر گاهی شهریه اندک خود را به نیازمندان میبخشید و برای گذران زندگی از دوستان قرض میگرفت. پس از رحلت او نیز روشن شد که میزان کمکهای مالیاش به افراد، بسیار بیشتر از درآمد ماهیانهاش بوده است.
وی میگوید: ما از تواضع تنها نام یک کلمه را شنیدهایم، اما پدرم به آن معنا و حقیقتی بخشید که فراتر از درک ما بود. هیچ تشخصی قائل نبود و بیچشمداشت و بدون اینکه به جایگاه خود فکر کند از دیگران دستگیری میکرد.
بردباری و اخلاق حجتالاسلام مروج؛ از پاسخ به فحاشی نیمهشب تا مدیریت همزمان چندین مسئولیت
یادگارِ مرحوم مروج توضیح میدهد: پدرم در برخورد با فشارها و رفتارهای ناپسند، همواره به اخلاق اسلامی تکیه میکرد و همین رویکرد، نتایج شگفتی در زندگی اجتماعی او به همراه داشت. یکی از این موارد، تماسهای شبانه فردی ناشناس بود که ساعت سه بامداد با زنگهای مکرر و الفاظ زشت، آرامش خانواده را برهم میزد.
مروج میگوید: پدرم گفت: ممکن است کسی کار مهمی داشته باشد، نمیتوانم تلفن را ببندم. او حتی این مزاحمتها را یادآور وقت نماز شب میدانست و اینطور به قضایا نگاه میکرد.
او این را هم میافزاید که در یکی از شبها، زمانی که فرد مزاحم طبق عادت شروع به فحاشی کرد، مروج بهجای واکنش تند، یک ساعت تمام برای او از داستانهای شیرین انبیا و حکایتهای اخلاقی گفت. در نتیجه فرد مزاحم بارها عذرخواهی کرد و بعدها به یکی از دوستداران او تبدیل شد.
فرزند مرحوم مروج با اشاره به نمونهای دیگر از فردی که در هر دیدار به حجتالاسلام مروج جسارت میکرد، میگوید: پدرم هر بار او را از دور میدید، پیشقدم میشد، سلام میداد و با محبت سخن میگفت. استمرار این رفتار، فرد جسور را به حدی شرمنده ساخت که ابتدا از مواجهه با او پرهیز و سرانجام شهر را ترک کرد.
مروج ادامه میدهد: پدرم بهندرت برای استراحت وقت میگذاشت و با وجود مشغله فراوان، زمان خود را به گونهای تنظیم میکرد که هیچ مسئولیتی زمین نماند.
او اضافه میکند: مدیریت حوزه علمیه الزهرا (س) ویژه خواهران، اداره حوزه علمیه و مدیریت کتابخانه غرب کشور، نمایندگی رهبری در نهضت سوادآموزی و پذیرش مستمر جوانان، همه بر دوش پدر بود و هیچگاه از پذیرش جوانان شانه خالی نکرد.
پدرم ورع را بالاتر از تقوا میدانست
فرزند این عالم پرهیزگار میگوید: پدرم بیشترین تأثیر را از محضر حضرت آیتالله آخوند همدانی گرفت. مهمترین درسی که از ایشان آموخته بود، اخلاق، خضوع و خشوع بود. او از شاگردان مبرز مرحوم آقای آخوند بود.
مروج ادامه میدهد: هر رفتاری که از پدرم میدیدیم، برگرفته از رفتار و سیره آیتالله آخوند بود و پدرم این الگو را همواره به ما توصیه میکرد.
وی با تأسی از پدر بزرگوارش با تواضع، تأکید میکند: تأثیر اخلاق و سیره پدرم در جامعه مشهود است، اما قضاوت واقعی باید به مردم و بزرگان سپرده شود. گفتههای من بهعنوان فرزند، در برابر نگاه بزرگان حوزه ارزش چندانی ندارد.
وی میگوید: پدرم همواره ورع (پرهیزکاری و پارسایی) را بالاتر از تقوا میدانست و میگفت: کسی که از گناه پرهیز کند اهل تقواست، اما کسی که ورع دارد حتی به شبهه گناه نزدیک نمیشود.
فرزند حجتالاسلام مروج روایت میکند: پدر در عمل به فرایض دین، پیروی از دستورات ولی فقیه و پشتیبانی بیقیدوشرط از رهبر، تا حد جانفشانی و شهادت آماده بود. او اخلاقمداری و احترام به همه، از کودک تا بزرگسال، کوچک دانستن خود در برابر دیگران، خوشرویی، امر به معروف با روی خوش، پرهیز از عجب و خودپسندی و بسیاری از فضایل دیگر را سرلوحه داشت. اگرچه ما فرزندان او نتوانستهایم همه این توصیهها را در زندگی پیاده کنیم، اما همواره تلاش کردهایم در مسیر او گام برداریم.
او در پایان با ابراز اینکه پدرم در رسیدگی به امور خانواده، امور شخصی خود، انقلاب و کشور همواره متعادل بود و از هیچچیزی فروگذار نمیکرد، سخنان خود را به پایان برد.
او نه در حجره که در کنار مردم زندگی میکرد
آنچه در روایتهای فرزند حجتالاسلام مروج آشکار شد، تنها شرح زندگی یک روحانی سادهزیست و متواضع نیست؛ بلکه تصویری است از نسلی از عالمان دین که رسالت خود را نه صرفاً در حجره و منبر که در میدان زندگی مردم تعریف کردند. مروج در کنار تدریس و تحقیق، دغدغه هدایت جوانان، حمایت از نیازمندان و پاسداری از انقلاب را داشت و این سه حوزه را از یکدیگر جدا نمیدید.
سادهزیستی، فروتنی و ورع او چنان عمیق بود که نهتنها در زندگی خانوادگی، بلکه در روابط اجتماعی و حتی در مواجهه با مخالفان جلوهگر شد. درسی که او بهجا گذاشت، آن بود که اخلاق و حلم میتواند دلها را نرم کند، دشمنیها را به دوستی بدل سازد و مسیر زندگی افراد را دگرگون کند.
اکنون سالها پس از رحلت او، خاطره و اثرگذاریاش همچنان در حافظه جمعی مردم همدان زنده است و شاید راز این ماندگاری، همان رویکردی باشد که بارها در زندگیاش به آن تأکید داشت: «پرهیز از خودنمایی و کوچک دانستن خود در برابر دیگران».
این گفتوگو، نه ادعای تبیین همه ابعاد زندگی این عالم ربانی را دارد و نه میتواند جایگزین شهادت بزرگان حوزه و همشهریانش باشد؛ اما دریچهای است برای بازخوانی سیره مردی که با تواضع و ورع، معنای دیگری از «روحانیت مردمی» را به یادگار گذاشت.