دانشگاه؛ سرمایه ملی یا هزینهای فرعی؟
درحالی که کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) سالانه بهطور میانگین 15 هزار دلار بهازای هر دانشجو هزینه میکنند و دانشگاه را موتور محرک توسعه میدانند، آموزش عالی در ایران همچنان با کمبود بودجه، بیارتباطی با بازار کار و ضعف در سیاستگذاری رشتهها دست به گریبان بوده؛ پرسش این است: چرا سرمایهای به بزرگی دانشگاه در کشور ما بهجای خلق فرصت، به بحران بیکاری و اتلاف منابع تبدیل شده است؟
گزارش تازه «نگاهی به آموزش 2025» از سوی سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD)، بار دیگر جایگاه حیاتی دانشگاهها را در توسعه اقتصادی و اجتماعی کشورها آشکار کرد؛ آمارها نشان میدهد دولتهای عضو این سازمان سالانه بهطور متوسط 15 هزار دلار برای هر دانشجو هزینه میکنند؛ رقمی که در کشورهایی همچون لوکزامبورگ و سوئیس به بیش از 33 هزار دلار میرسد. معنای ساده این اعداد آن است که دانشگاه برای این کشورها «سرمایه ملی» بوده و نه یک بار مالی.
اما ایران در این نقشه جهانی کجا ایستاده است؟ آیا نظام آموزش عالی ما توانسته همان نقشی را ایفا کند که دانشگاهها در جهان پیشرفته برعهده گرفتهاند؟
* تحصیل طولانی، بازدهی اندک
طبق گزارش OECD تنها 43 درصد از دانشجویان کارشناسی در موعد مقرر فارغالتحصیل میشوند، اما همین رقم ظرف سه سال به 70 درصد میرسد؛ این یعنی نظامهای آموزشی پویا تلاش میکنند زمان و منابع را هدر ندهند. در ایران اما طولانی شدن تحصیل، کیفیت پایین پایاننامهها و بیانگیزگی دانشجویان نشانههای آشکاری از بازدهی اندک است؛ درواقع مدرک دانشگاهی در کشور ما الزاماً به شغل پایدار و درآمد بالاتر منجر نمیشود. این چرخه معیوب نهفقط مشکل فردی فارغالتحصیلان، بلکه تهدیدی برای کل اقتصاد ملی است.
* نابرابری، دیو نامرئی دانشگاه
آمارهای OECD نشان میدهد فرزندان والدین تحصیلکرده دو برابر بیش از دیگران شانس دستیابی به مدرک دانشگاهی دارند؛ این واقعیت درباره ایران نیز صدق میکند. در استانهای برخوردار امکان ورود به دانشگاههای تراز اول بهمراتب بیشتر است، درحالی که جوانان مناطق محروم همچنان با کمبود امکانات آموزشی دستوپنجه نرم میکنند.
از سوی دیگر با وجود آنکه زنان در ایران سهم بیشتری از صندلیهای دانشگاهی را در اختیار دارند، حضورشان در رشتههای کلیدی و پُردرآمد مانند علوم پایه، فناوری و مهندسی قابل قبول نیست. این شکاف جنسیتی نهتنها ناعادلانه، بلکه زیانبار برای توسعه علمی کشور است؛ زیرا نیمی از نیروی انسانی بالقوه از میدان رقابت کنار میروند.
* رشتههای پُرطرفدار یا بیمصرف؟
یکی از یافتههای گزارش OECD، توجه کشورها به نیازهای صنعتی در طراحی رشتههای دانشگاهی است؛ بهعنوان مثال 34 درصد از فارغالتحصیلان آلمان در رشتههای STEM تحصیل کردهاند، رشتههایی که موتور محرک صنایع پیشرفته بهشمار میروند. در ایران اما رشتههای اشباعی چون مدیریت، حقوق و روانشناسی همچنان بیشترین متقاضی را دارند، درحالی که ظرفیت واقعی کشور به متخصصان فناوری، کشاورزی نوین، انرژیهای تجدیدپذیر و هوش مصنوعی وابسته است.
دلیل روشن است: نبود سیاستگذاری مبتنی بر آیندهپژوهی و ضعف جدی در هدایت تحصیلی؛ وقتی انتخاب رشته فقط به نتیجه کنکور و علاقه شخصی وابسته باشد، طبیعی است که بازار کار مملو از فارغالتحصیلان بیمهارت شود.
* بودجه آموزش عالی کمتر از یکونیم درصد
کشورهای OECD بهطور میانگین 1.4 درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف آموزش عالی میکنند؛ در ایران این سهم بهمراتب کمتر است و همان مقدار اندک نیز با ناکارآمدی و نبود شفافیت در بودجهریزی هدر میرود. دانشگاههای ایران بهطور فزایندهای به شهریه دانشجویان وابسته شدهاند؛ این روند رسالت اصلی دانشگاه یعنی تولید علم و نوآوری را به حاشیه برده و اولویت را به «بقای مالی» داده که نتیجه آن، رشد کمی دانشگاهها بدون ارتقای کیفیت است.
در کشورهای پیشرفته بخش خصوصی و صنایع بهطور مستقیم در تأمین مالی دانشگاهها مشارکت میکنند، چراکه منافع مستقیم از پژوهشها و نیروی انسانی متخصص دارند؛ در ایران اما رابطه صنعت و دانشگاه همچنان شعاری است. حال پرسش این بوده که چرا صنایع بزرگ کشور از سرمایهگذاری در دانشگاهها سر باز میزنند و چرا دولت ابزارهای الزام یا تشویق لازم را طراحی نکرده است؟
* کار و تحصیل، دو مسیر جدا یا یک جاده مشترک؟
طبق آمار OECD، یکپنجم دانشجویان در کنار تحصیل کار میکنند؛ اما تفاوت بزرگ در این است که در بسیاری کشورها این اشتغال مرتبط با رشته تحصیلی است و مهارتهای عملی آنان را تقویت میکند. در ایران دانشجویان یا کار نمیکنند و به درآمد خانواده متکی هستند، یا اگر کار میکنند برای تأمین هزینههای زندگی است و نه کسب مهارت و تجربه مرتبط با رشته تحصیلی در دانشگاه. این وضعیت اتلاف وقت و انرژی به همراه دارد و عملاً ارتباط میان دانشگاه و بازار کار را تضعیف میکند.
راهکار روشن است: طراحی نظام رسمی کار-تحصیل و قراردادهای کارآموزی با صنایع؛ اما چرا این اقدام ساده و مؤثر تاکنون جدی گرفته نشده است؟
کوتاه سخن اینکه دانشگاهها قلب تپنده پیشرفت هستند، اما آنچه امروز در ایران شاهد آن هستیم که دانشگاهها گرفتار روزمرگی و دغدغه بقا هستند و نه موتور محرک توسعه ملی. گزارش OECD نشان میدهد کشورهایی موفقتر هستند که دانشگاه را سرمایه ملی ببینند، نه هزینهای فرعی.
اگر ایران میخواهد در دهههای آینده جایگاهی در رقابت جهانی داشته باشد، باید همین امروز تصمیم بگیرد: دانشگاه هزینه است یا سرمایه؟