ناترازی فرهنگی؛ چالشی پنهان اما پُرهزینه
واژه ناترازی در سالهای اخیر بیشتر با حوزه اقتصاد و انرژی گره خورده، از کسری بودجه و کمبود منابع تا فاصله میان تولید و مصرف برق و گاز، اما حقیقت آن است که جامعه ما با پدیدهای همسنگ و حتی عمیقتر در عرصه فرهنگ نیز مواجه بوده؛ پدیدهای که میتوان آن را ناترازی فرهنگی نامید. این ناترازی نهتنها به معنای شکاف میان آنچه تولید میشود با آنچه مصرف میشود، بلکه شامل فاصله میان ارزشهای رسمی و باورهای زیسته بخشی از مردم، میان زیرساختهای موجود و نیازهای نسل جدید و میان سیاستگذاریهای کلان و عدالت فرهنگی در توزیع فرصتها است.
امروز در کشور ما حجم انبوهی از محصولات فرهنگی تولید میشود؛ فیلمها و سریالهای متنوع، کتابهای آموزشی و فرهنگی، جشنوارهها، نمایشگاهها و تولیدات فضای مجازی، اما بخش بزرگی از مخاطبان بهویژه نسل جوان، مصرفکننده صددرصدی محتوای رسانههای خارجی و شبکههای اجتماعی بینالمللی هستند. این تناقض آشکار، نخستین نشانه ناترازی فرهنگی است؛ تولیدی انبوه که خریدار داخلی ندارد و مصرفی گسترده که عرضهکننده داخلی برای آن اندک است. به بیان دیگر، سیاستگذاری فرهنگی همچنان بر مدار عرضه بیشتر میچرخد، درحالیکه ذائقه مصرفی مردم مسیر دیگری را طی میکند.
به عبارت دیگر بخش زیادی از سیاستهای فرهنگی بر این مبنا است که اگر فیلم بیشتری بسازیم، کتاب بیشتری چاپ کنیم و جشنوارههای بیشتری برگزار کنیم، در انجام مأموریتهای خود موفق بودهایم؛ اما واقعیت این است که مردم مصرفکننده این حجم تولیدات نیستند یا بهدلیل ذائقه متفاوت، یا بهخاطر کیفیت و یا بهعلت محدودیت در دسترسی.
از سوی دیگر همانطور که در حوزه انرژی نیروگاههای فرسوده توان پاسخ به اوج مصرف را ندارند، در فرهنگ نیز زیرساختهای ناکافی مشکلساز شدهاند. بسیاری از شهرها و مناطق کشور نیاز به تقویت زیرساختهای فرهنگی مثل سینما، کتابخانه، سالن نمایش و فرهنگسرا دارند و این درحالی است که جمعیت جوان کشور روزبهروز بیشتر به فضاهای عمومی فرهنگی و هنری نیاز دارد. عدم تناسب میان رشد تقاضا و توسعه زیرساخت، میدان را برای سلطه رسانههای جهانی و غلبه محتوای غیر متناسب بر فرهنگ عمومی، باز گذاشته است.
شکاف ارزشی میان نسلها بُعد دیگری از این ناترازی است؛ نتایج پیمایشهای ملی ارزشها و نگرشها بهروشنی نشان میدهد که بخش قابل توجهی از نسل جوان امروز، الگوهای متفاوتی از سبک زندگی، نگاه به خانواده، روابط اجتماعی و حتی دینداری را دنبال میکنند. نتیجه آن است که بسیاری از سیاستها و برنامههای فرهنگی با واقعیت زیسته نسل نو همخوانی نداشته و به همین دلیل اثرگذاری محدودی دارد.
مسئله مهم دیگر بیعدالتی فرهنگی است؛ همانگونه که در انرژی یارانهها به شکل ناعادلانه توزیع میشوند، در فرهنگ هم فرصتها و امکانات بهصورت نامتوازن میان پایتخت و کلانشهرها از یکسو و شهرها و روستاهای محروم از سوی دیگر تقسیم شده است. درحالی که بخش عمده بودجه و پروژههای فرهنگی در تهران و چند شهر بزرگ متمرکز است، بسیاری از مناطق محروم حتی از حداقل زیرساختهای فرهنگی بیبهرهاند. این عدم توازن، شکاف فرهنگی را تعمیق کرده و احساس محرومیت و بیعدالتی را در لایههای مختلف جامعه افزایش داده است.
در کنار این مسائل، تعدد نهادهای فرهنگی و نبود حکمرانی یکپارچه موجب شده است که منابع پراکنده شده و اقدامات کماثر بماند. دهها نهاد مختلف در حوزه فرهنگ فعالیت میکنند، اما فقدان هماهنگی میان آنها سبب میشود که بسیاری از برنامهها موازیکاری یا حتی متضاد با یکدیگر باشند. همانطور که شبکه انرژی بدون مدیریت منسجم دچار اتلاف و هدررفت میشود، عرصه فرهنگ نیز با نبود مدیریت واحد و انسجام راهبردی درگیر اتلاف منابع و کاهش اثرگذاری است. اگرچه در ساختار تشکیلاتی شورای فرهنگ عمومی برای ایجاد همین یکپارچگی تعبیه شده است، اما کماثری و عدم پاسخگویی نهادها به این شورا باعث شده که «بود و نبودش» باهم فرقی نداشته باشد!
سرانجام باید به بحران هویت و معنا اشاره کرد؛ بحرانی که شاید مهمترین نمود ناترازی فرهنگی باشد. جامعه امروز با انبوهی از پیامهای متناقض روبهرو است و رسانههای جهانی و شبکههای اجتماعی یک سبک زندگی و هویت را ترویج میکنند و نهادهای رسمی بر سبک و هویت دیگری اصرار دارند. در این میان، نیاز واقعی جوانان و خانوادهها به معنا، امید و تعلق اجتماعی بهدرستی پاسخ داده نمیشود و همین خلأ معنایی میتواند زمینهساز سرخوردگی، بیاعتمادی و گسست اجتماعی شود.
بنابراین، ناترازی فرهنگی فقط یک اصطلاح تزئینی یا شعاری نیست، بلکه واقعیتی است که پیامدهای اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی دارد؛ همانطور که برای حل ناترازی انرژی به اصلاح الگوی مصرف، سرمایهگذاری در زیرساخت و حکمرانی یکپارچه نیاز است، برای برونرفت از ناترازی فرهنگی نیز باید مجموعهای از اقدامات اساسی در دستور کار قرار گیرد؛ پیش از آنکه این ناترازی موجب قطع ارتباط فرهنگی نسل جدید با ریشههای اندیشهای و هویتی خود گردد!