زیستپذیر شدن کلانشهرها، ضرورت امروز
سوم مهرماه شهرداران کلانشهرهای ایران در همدان، پایتخت تاریخ و تمدن با سایت جهانی ثبتشده هگمتانه، تشکیل جلسه میدهند؛ پدیده کلانشهرها در ایران جدید نیست میشود و سابقهای حدود 50 سال دارد. نخستین کلانشهر ایران، تهران بود که قبل از انقلاب جمعیت آن به بالای میلیون رسید و سپس شهرهای دیگری چون اصفهان، شیراز، تبریز، مشهد و کمکم شهرهایی مثل اهواز، کرمانشاه و همدان به آن اضافه شدند.
حال سؤال این است که کلانشهر شدن، ایده و آرزو و تمنای قلبی است یا جبر و اجبار شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی؟ زمانی شهرهای بزرگ دنیا تقاضای کلانشهر شدن را به معنی تراکم جمعیت، تجمع ثروت، تجمع خدمات اداری، تجمع صنعت و غیره داشتند؛ بنابراین اتفاقی که افتاد این بود که در کشورهای اروپایی، آمریکای جنوبی و آمریکای شمالی تعداد زیادی کلانشهر به وجود آمد، حتی کلانشهرهایی با جمعیتهای 15 تا 20 میلیون نفر!
کمکم موضوع پایداری زندگی از منظرهای مختلف چون پایداری اجتماعی، پایداری زیستمحیطی، پایداری انرژی، پایداری فرهنگی و اقتصادی و انواعی دیگر از پایداریها در دنیای پستمدرن تجلی پیدا کرد؛ اصولاً کلانشهر نتیجه تفکر شهرسازی مدرن در دنیا است، درحالی که در پس شهرسازی پستمدرن و سنتگرا، ما شهرسازی پایدار و سبز را داریم.
بنابراین در مقیاس جهانی و در نگاه جهانی، اکنون کلانشهر شدن افتخار نیست؛ معضل اداره کلانشهرها به مسئله روز دولتها تبدیل شده است. مسائل فرهنگی، مشکلات سرویسدهی، معضلات خدمات رفاهی، ترافیک و غیره، از بزرگترین موضوعات کلانشهرها است.
در ایران لازم است در کنار ایجاد کلانشهرها، تصمیم بگیریم موضوع «کلانشهر پایدار» را مطرح کنیم؛ یعنی کلانشهری که لطمهای به ساختار فرهنگی و اجتماعی شهر نزند، لطمهای به اقتصاد سالم و پویا نزند، باری بر دوش دولتها نگذارد، ساختار فرهنگی جامعه را متزلزل نکند و ساختار حفظ محیط زیست و پایداری انرژی را دچار اخلال نکند.
به تعبیر امروزیها، ما دیگر دنبال کلانشهر شدن نیستیم، دنبال شهرهای زیستپذیر هستیم؛ ممکن است کلانشهری در مجموعه زیستپذیری یا در زیر چتر زیستپذیری قرار بگیرد و ممکن است کلانشهری قرار نگیرد.
زیستپذیری به معنی عام برای شهروندان و شهرنشینان قابل تعریف است؛ همین که وقتی از یک شهروند درباره حالوهوای شهرش میپرسیم، میگوید «خیلی خوبه، راضی هستم»، این معنایش از منظر شهروندان، زیستپذیری شهر است؛ وقتی اظهار نگرانی میکند از آبوهوا، از زیرساختهای حیاتی و اساسی همچون آب، برق، گاز، مخابرات و غیره، وقتی از روابط اجتماعی مینالد، وقتی روابط فرهنگی را نامناسب میبیند، وقتی شهر را مناسب زندگی نمیبیند، این شهر از زیستپذیری خارج شده، حتی اگر کلانشهر باشد.
پس در روزگار فعلی، کلانشهر شدن ایدهآل نیست. کلانشهر شدن، مشروط بر اینکه فشار بر جامعه به معنی عام و فشار بر محیط زیست وارد نیاورد، میتواند پدیده مثبتی باشد؛ اما اگر قرار باشد شهر را از زیستپذیری خارج کند، دیگر کلانشهر شدن نهتنها یک افتخار نیست و یک آرزو نیست، بلکه باید به دنبال راهی برای خروج از آن وضعیت باشیم.
مقدم شهرداران کلانشهرهای ایران را به شهر تاریخی و فرهنگی همدان گرامی میداریم، اما توقع داریم عمده مسئله در منظر شهرداران این کلانشهرها، فارغ از فعالیتهای عمرانی و خدماتی که جزء وظایف ذاتی آنها است و باید انجام بدهند، اولاً موضوع فرهنگی و اولویت فرهنگ در کلانشهرها باشد و ثانیاً موضوع زیستپذیر کردن شهرها. به این معنی که دیگر شهرداران کلانشهرها باید موضوع حکمرانی شهری را به حکمروایی شهری تغییر بدهند؛ یعنی اداره امور شهر توسط شهروندان.
این مهم میتواند از طریق شوراهای مقتدر اسلامی باشد، میتواند از طریق شورایاری محلات باشد، میتواند از طریق ارتباط شهرداری با معتمدین شهری و به تعبیری سرمایههای اجتماعی باشد و یا به هر طریق دیگری که شهرداران در محیط زندگی خودشان صلاح میدانند؛ زیرا رعایت صرفه و صلاح در هر شهر متفاوت است.
دقت بفرمایید که ما نمیتوانیم یک نسخه ثابت و یکسان برای تمام کلانشهرهای ایران بنویسیم؛ بنابراین انتظار میرود شهرداران تیمهای کارشناسی متخصصین از حوزههای معماری و شهرسازی، حقوق شهری، جامعهشناسی و روانشناسی شهری، سیما و منظر و طراحی منظر، فضای سبز و سایر حوزهها (تقریباً شهرسازی 17 شاخه تخصصی مرتبط با شهر دارد) را در کنار هم بهعنوان مشاور داشته باشند و تلاش کنند شهری بسازند که درخور زندگی شهروندان ایرانی باشد.