اصلاحات در دور باطل؛ انتخاب آذر منصوری استمرار سیاستهای گذشته است
در روزهایی که فضای سیاسی ایران در حال پوستاندازی آرام اما پرابهام است، انتخاب مجدد خانم دکتر آذر منصوری بهعنوان دبیرکل جبهه اصلاحات ایران، بار دیگر توجه افکار عمومی و محافل سیاسی را به جریان اصلاحطلبی جلب کرده است. انتخابی که از یکسو نشانه پایداری و انسجام درونجبههای تلقی میشود، اما از سوی دیگر برای برخی ناظران، بازتولید چهرهها و راهبردهای گذشته است؛ گویی اصلاحطلبان هنوز درگیر پاسخ به پرسشی قدیمیاند؛ آیا اصلاحات میخواهد خود را اصلاح کند یا همچنان بر مواضع پیشین خود اصرار دارد؟
در چنین فضایی، دبیرکل حزب سبز ایران و از چهرههای اصولگرای میانهرو، در گفتوگویی دیدگاههای خود را درباره این انتخاب، مسیر پیشروی جبهه اصلاحات و نسبت این جریان با دولت و جامعه سیاسی بیان کرده است.
وی از زاویه دید اصولگرایی منتقد اما تحلیلگر، تصویری از وضعیت کنونی اصلاحطلبان ارائه میدهد که هم حاوی هشدار است و هم نقد ساختاری.
* تکرار چهرهها و تداوم سیاستهای پیشین
به باور دکتر حسین کنعانیمقدم، انتخاب مجدد دکتر آذر منصوری بهعنوان دبیرکل جبهه اصلاحات را باید بیش از هر چیز، ادامه مسیر قبلی و استمرار گفتمان سنتی اصلاحطلبان دانست، نه نشانهای از تغییر یا تحول.
وی با اشاره به کارنامه و مواضع سیاسی منصوری تأکید کرد: ادامه مسئولیت او در دبیرکلی، نشاندهنده استمرار همان سیاستهای قبلی و کنشگریهای گذشته است و تغییری در رویکرد اصلاحات در آینده نخواهیم دید.
به گفته این کارشناس ارشد مسائل سیاسی، جبهه اصلاحات با این انتخاب در واقع بر مواضع سابق خود تأکید کرده و «تجدیدنظر راهبردی» در دستور کار ندارد.
کنعانیمقدم با اشاره به مواضع و بیانیههای صادره از سوی اصلاحطلبان پس از جنگ 12 روزه اسرائیل علیه ایران، معتقد است که آن مواضع بیش از هر چیز بازتاب «ادامه همان گفتمان پیشین» است و نشانهای از اصلاح در درون اصلاحات دیده نمیشود.
وی در این زمینه اظهار کرد: بیانیههای اخیر اصلاحطلبان نشان میدهد که ما امید چندانی به اصلاحِ اصلاحات در کشور نداریم. در واقع همهچیز در همان مدار قبلی میچرخد و جریان اصلاحطلب، نه در اندیشه و نه در راهبرد، تغییر محسوسی نداشته است.
این تحلیلگر سیاسی این وضعیت را به «چرخیدن بر همان پاشنه قبلی» تشبیه کرده و معتقد است که جبهه اصلاحات با این تصمیم، بیش از هر چیز، بر «استمرار سیاستهای سابق» مهر تأیید زده است.
* غلبه جریان تندرو و تداوم رویکرد اپوزیسیونی
کنعانیمقدم با نگاهی آسیبشناسانه به ساختار درونی اصلاحات، تصریح کرد: این جریان، اکنون متشکل از طیفهای گوناگونی است؛ از تندرو گرفته تا میانهرو و حتی گروههایی که بهکلی رویکرد فعلی را نمیپذیرند اما جریان تندرو غلبه دارد؛ جریانی که حاضر به بازنگری در خود نیست و همچنان بر مواضع اپوزیسیونی تأکید دارد.
وی در توضیح این وضعیت اعلام کرد: در جبهه اصلاحات جریانهای مختلفی وجود دارند؛ اما انتخاب خانم منصوری نشان داد غلبه با جریان اصلاحطلب تندروست که حاضر به اصلاح درونجریانی نیست. آنها تلاش میکنند با حفظ مواضع اپوزیسیونی و حتی همسویی ضمنی با اپوزیسیون خارج از کشور، در صحنه سیاسی باقی بمانند.
به اعتقاد وی، این رویکرد درواقع تلاشی است برای جذب آرای خاکستری در انتخابات آینده؛ نوعی راهبرد بقا که اصلاحطلبان را از نقش اصلاحگر به موقعیت منتقدِ بیرون از قدرت سوق داده است.
دبیرکل حزب سبز ایران سپس یادآور شد که این رفتار مسبوق به سابقه است و گفت: در دولت آقای روحانی هم همین رویکرد وجود داشت. در دولت آقای هاشمی نیز شاهد عبور اصلاحطلبان از چهرههایی بودیم که زمانی از آنها حمایت کرده بودند. در واقع، مسئولیتگریزی و پاسخگو نبودن، یکی از معضلات مزمن در جریان اصلاحطلبی است.
* بحران رهبری و انسجام؛ اصلاحطلبان بیلیدر
یکی از محورهای مهم تحلیل کنعانیمقدم فقدان رهبری واحد در جبهه اصلاحات است؛ این جریان، پس از عبور از چهرههایی چون سیدمحمد خاتمی و دیگر رهبران اولیه، دچار نوعی خلأ هدایت سیاسی شده است.
وی در اینباره خاطرنشان کرد: ما هنوز رهبر یا پرچمداری را نمیبینیم که عملکرد جبهه اصلاحات را بپذیرد. نه آقای خاتمی چنین نقشی دارد، نه کسانی که پیشگام اصلاحات بودند.
به باور این کارشناس ارشد مسائل سیاسی، در دل جریان اصلاحات، تشکیلاتی فراتر از احزاب رسمی وجود دارد که نقش «هسته سخت» را ایفا میکند؛ ساختاری که تصمیمات کلیدی را میگیرد و عملاً مانع تغییر بنیادین میشود.
کنعانیمقدم ادامه داد: بهنظر میرسد جبهه اصلاحات بیش از آنکه متکی به خرد جمعی احزاب باشد، به تصمیمات همان هسته سخت وابسته است. این مسئله باعث شده اصلاحطلبان نتوانند بازسازی تشکیلاتی واقعی را تجربه کنند.
وی در تحلیل نگاه اصولگرایان به این تحولات، ضمن تأکید بر لزوم پویایی سیاسی در هر جریان، هشدار میدهد که اگر اصلاحات در اصلاحات رخ ندهد، این جریان با خطر حذف مواجه خواهد شد. ما بهعنوان اصولگرایان معتقدیم این روندی که خانم منصوری دنبال میکند، نهایتاً به سقوط اصلاحطلبان منجر خواهد شد.
دبیرکل حزب سبز ایران ادامه داد: البته در کار حزبی طبیعی است که شورای مرکزی تصمیم بگیرد و اعضا از آن حمایت کنند، اما این کافی نیست. اصلاحطلبان باید بتوانند محتوای فکری و گفتمانی خود را نوسازی کنند تا دوباره در جامعه مقبولیت یابند.
* نقطه اتصال دو جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی؛ امنیت ملی و منافع مشترک
کنعانیمقدم در پاسخ به این پرسش که چه مؤلفههایی میتواند اصولگرایان و اصلاحطلبان را به نقطهای مشترک برساند؟ بر سه اصل بنیادین تأکید کرد: امنیت ملی، منافع ملی و انسجام ملی.
وی این اصول را ستونهای اصلی سیاست اصولگرایی دانست و بیان کرد: در مقاطع خاص، این سه محور میتواند زمینهساز همکاری ملی میان جریانهای سیاسی باشد.
با این حال، این تحلیلگر مسائل سیاسی تأکید کرد: تجربه پس از جنگ 12 روزه نشان داد اصلاحطلبان در عمل کمتر به این مؤلفهها وفادار ماندهاند و موضوع وحدت و انسجام ملی برای اصلاحطلبان چندان موضوعیت نداشته است. بیشتر تمرکز آنها بر کسب قدرت و تصرف سنگرهایی است که پس از دولت آقای رئیسی باقی مانده تا بتوانند به حیات سیاسی خود ادامه دهند.
* نسبت جبهه اصلاحات با دولت پزشکیان
کنعانیمقدم در ارزیابی نسبت جریان اصلاحات با دولت دکتر پزشکیان، نگاهی تفکیکگر داشته و ابراز کرد: جریان اصلاحات طیفهای متنوعی دارد؛ بخشی از آنها از دولت حمایت میکنند، بخشی منتقدند و برخی نیز موضع مخالفت دارند اما بهنظر من آقای پزشکیان چندان تعلقی به جریان اصلاحطلبی ندارد و تلاش میکند در چارچوب ملی و با حفظ انسجام و وحدت حرکت کند.
وی اذعان کرد: دکتر پزشکیان، برخلاف برخی رهبران اصلاحطلب، کوشیده از گفتمان ملی و غیرجناحی سخن بگوید و این رویکرد، هرچند ممکن است برای برخی جریانهای سیاسی خوشایند نباشد، اما در جهت منافع کلان کشور است.
این تحلیلگر مسائل سیاسی در پایان نیز اضافه کرد: شعار وفاق ملی که آقای پزشکیان مطرح کرده، شاید برای بسیاری از فعالان سیاسی جذاب نباشد، اما بهلحاظ ملی و اجتماعی، گامی در جهت تقویت وحدت در کشور است.
* اصلاحات در دوراهی سرنوشتساز
انتخاب مجدد آذر منصوری بهعنوان دبیرکل جبهه اصلاحات، بیش از آنکه نشانه تحول و بازسازی باشد، تصویری از جریان اصلاحطلبی ارائه میدهد که میان گذشته و آینده معلق مانده است. اصلاحطلبان هنوز درگیر تکرار راهبردها و سیاستهای پیشین هستند و نشان میدهند که قادر به بازنگری جدی در ساختار و گفتمان خود نیستند.
با این حال، اصلاحطلبی بهعنوان یک اندیشه سیاسی در ایران، هنوز ظرفیت اجتماعی و تاریخی خود را حفظ کرده و امکان حذف کامل آن وجود ندارد. اما برای بقا و ایفای نقش مؤثر در سیاست کشور، این جریان نیازمند اصلاح درونگفتمانی، بازسازی ساختار و فاصله گرفتن از تاکتیکهای صرفاً اپوزیسیونی است.
نکته مهمتر آنکه بقای اصلاحطلبان در ساختار قدرت تنها با همراهی مردم و حفظ سرمایه اجتماعی ممکن است. مواضع و بیانیههایی که با امنیت ملی در تضاد باشند، هرچقدر هم که از نظر سیاسی جنجالی باشند، میتوانند پایه اجتماعی و اعتماد عمومی اصلاحطلبان را تضعیف کنند و جایگاه این جریان را در عرصه سیاسی کاهش دهند.
امروز، اصلاحطلبان بیش از هر زمان دیگری در برابر یک دو راهی سرنوشتساز قرار دارند؛ یا با بازسازی فکری، اصلاح ساختاری و تقویت پیوند با مردم، دوباره به بازیگری فعال و تأثیرگذار در سیاست ایران تبدیل شوند، یا با ادامه مسیر تکراری و اتخاذ مواضع ضد امنیت ملی، آرامآرام به حاشیه رانده شده و ظرفیت اثرگذاری خود را از دست بدهند.