برهنگی، نشانه یک فرسایش آرام در ریشههای فرهنگی جامعه
چند ماهی است که فضای عمومی کشور دوباره درگیر بحث حجاب شده؛ بحثی که معمولاً به پوشش ظاهری زنان محدود میشود، اما آنچه در خیابانها دیده میشود، فقط سایه آخرِ یک روند طولانی است؛ روندی آرام اما عمیق که ریشههای عفت اجتماعی، بنیان خانواده و هویت اخلاقی جامعه را فرسوده کرده و امروز نمودش را در تغییر پوشش میبینیم. این یک واقعیت است که اگر نگاه ما هنوز بر ظاهر مسئله بماند، این روند ادامه مییابد؛ چون مسئله امروز حجاب هرگز یک اتفاق ناگهانی یا صرفاً انتخاب فردی نبوده، بلکه حاصل مجموعهای از تغییرات فرهنگی، تربیتی، رسانهای و اقتصادی است که سالها از چشم ما پنهان ماندهاند و یا بهتر بگویم نخواستهایم آنها را ببینیم.
واقعیت این است که هیچ دختری و هیچ جوانی یکباره تصمیم به تغییر پوشش نمیگیرد. این تغییر، آخرین حلقه زنجیری است که از خانواده آغاز میشود، از مدرسه عبور میکند، در بازار و رسانهها تقویت میشود و نهایتاً در خیابان دیده میشود. ریشههای این پدیده را باید جایی جستوجو کرد که سالها است نسبت به آن غفلت کردهایم؛ در تربیت، در هویتسازی، در الگوهای فرهنگی و در سازوکارهای اقتصادی. وقتی خانه و مدرسه نتوانند نقش تربیتی خود را ایفا کنند، وقتی رسانههای تجاری، بدن را کالای نمایش بهشمار آورند، وقتی ویترینها و تبلیغات شهری الگوی پوشش را تعیین کنند و وقتی خانوادهها فرصت و توان گفتوگو با نوجوانان را از دست بدهند، طبیعی است که عفت بهعنوان سرمایه اخلاقی جامعه بهتدریج ضعیف و حجاب در ذهن نسل جدید نه یک باور، بلکه یک سلیقه تلقی شود.
بازار امروز بزرگترین مدرسه تربیتی است؛ هرچند هیچکس آن را مدرسه نمینامد. ویترین مغازههای شهر، صنعت مد، شبکههای تبلیغاتی، اقتصاد اینفلوئنسری و محتواهای شبانهروزی فضای مجازی، همه و همه نوجوانان را به سمت ارزشهای بدنمحور سوق میدهند. ارزشهایی که تعادل روانی، حرمت نفس و هویت پایدار را نمیشناسند؛ در چنین فضایی اگر مدرسه و رسانههای رسمی و نهادهای فرهنگی نتوانند معنا و الگوی جایگزین ارائه کنند، نباید از نوجوان انتظار داشت که هویت خود را بر پایه عفت و اخلاق بنا کند. او هر روز دهها تصویر، ویدئو و پیام دریافت میکند که برهنگی را نشانه آزادی، زیبایی و موفقیت معرفی میکنند و ما هنوز با تکرار چند جمله منتزع از زندگی واقعی، با او سخن میگوییم.
نقش مدرسه در این میان حیاتی است؛ اما سالها است که آموزشوپرورش در برابر تغییرات فرهنگی جامعه منفعل ایستاده! محتواهای تربیتی کمجان شده، تقریباً گفتوگوهای هویتی از کلاسها حذف شدهاند، معلمان توان مواجهه با مسائل اخلاقی و هویتی را ندارند و دانشآموزان در مدرسه چیزی از «چرایی عفت» نمیآموزند. مدرسهای که نتواند با نوجوان درباره حیا، حرمت بدن، حرمت ارتباطات و مرزهای اخلاقی حرف بزند، ناخواسته او را به فضای مجازی واگذار میکند؛ فضایی پُر از پیامهای تجاری، فشارهای روانی و استانداردهای غیر واقعی.
در کنار مدرسه، رسانه ملی که زمانی مرجع فرهنگی کشور بود، امروز چند گام عقبتر از نسل جوان حرکت میکند. نوجوان ایرانی شخصیت زن توانمند و موفق را نه در سریالهای داخلی، بلکه در پلتفرمهای جهانی میبیند و طبیعی است که الگوی پوشش، رفتار و سبک زندگیاش را نیز از همانجا بگیرد. وقتی روایت زنِ باوقار، باسواد، مؤثر و درعینحال پایبند به ارزشهای اخلاقی در رسانه رسمی کمتر ساخته میشود، میدان مجبوراً به مدلهایی واگذار میشود که جذابیتشان نه در فکر و رفتار، بلکه در نمایش بدن تعریف شده است.
دانشگاهها نیز در این سالها کمتر وارد عمق فرهنگی مسئله شدهاند؛ هیاهوی سیاسی، بحثهای روزمره و فاصله گرفتن از پژوهش اجتماعی باعث شده دانشگاه سهم خود را در توضیح تغییرات فرهنگی از دست بدهد. در نتیجه بحران عفت و گسترش برهنگی نه فهم نظری پیدا میکند و نه راهکار علمی. حوزههای علمیه نیز با وجود سرمایه عظیم علمی و معنوی خود، همچنان با زبان نسل جدید فاصله دارند. پیام اخلاقی وقتی شنیده میشود که زبان آن نو شود و با تجربه زیسته نسل امروز سازگار باشد؛ اما هنوز بسیاری از گفتارهای دینی با زبان و مثالهای نسلهای گذشته ارائه میشود و مخاطب جوان را جذب نمیکند.
در سطح اداری نیز بیتفاوتی گستردهای دیده میشود؛ بسیاری از سازمانها و ادارات خود الگوی مناسب پوشش و رفتار را رعایت نمیکنند و برنامهای برای تبیین حرمت محیط کار ندارند. وقتی مدیران درون مجموعههای خود نتوانستهاند فرهنگ عفت اداری را برقرار کنند، انتظار از جامعه نتیجه نمیدهد. فرسایش فرهنگی همیشه از نزدیکترین محیطها آغاز میشود: از خانه، مدرسه، اداره و جمعهای دوستانه.
تحولات اخیر در حوزه سیاستگذاری حجاب نیز نشانه همین سردرگمی است؛ کشمکش میان قوانین، ابلاغها، دستورها و رویکردهای متفاوت، نشان میدهد که مسئله حجاب از سطح «پوشش» عبور کرده و به یک مسئله تمدنی تبدیل شده است. مسئلهای که نمیتوان آن را با برخورد سطحی یا قانونگذاری منفرد مدیریت کرد؛ هرگاه سیاستگذاری از عمق فرهنگی غافل شده، نتیجه نه آرامش اجتماعی، بلکه انباشت نارضایتی و سردرگمی بوده است.
اگر قرار است این روند کُند یا اصلاح شود، باید از سطح ظاهری مسئله عبور کنیم و به لایههای زیرین بازگردیم. بازسازی عفت اجتماعی کاری نیست که تنها با برخورد خیابانی یا بخشنامه اداری انجام شود. این بازسازی نیازمند یک مشارکت ملی است: ساماندهی اقتصاد مد و تبلیغات، احیای تربیت و پرورش در مدارس، تولید رسانهای جذاب و قابل رقابت، حضور فعال دانشگاه در تبیین تغییرات فرهنگی، بازآفرینی زبان دینی و مسئولیتپذیری واقعی نهادهای اداری و فرهنگی. تنها در چنین فضایی است که حجاب میتواند دوباره معنا پیدا کند و عفت بهعنوان یک ارزش مشترک در جامعه، بازسازی شود.
برهنگیای که امروز در خیابان دیده میشود، آینهای است که ریشههای ضعف ما را نشان میدهد؛ ضعفی که اگر دیده نشود، فردا به شکلهای دیگری خود را نشان خواهد داد. اما اگر ریشهها ترمیم شود، اگر خانه، مدرسه، بازار، رسانه و نهادهای فرهنگی دوباره به نقش واقعی خود برگردند، جامعه میتواند از دل همین بحران، نظم اخلاقی تازهای بسازد. آینده فرهنگی ایران در گرو همین بازگشت صبورانه، پیوسته و عمیق است؛ بازگشتی که در کنار اجرای قانون و انضباط اجتماعی، احیای درونی ارزشها را سرلوحه کار خود قرار میدهد.
واقعیت این است که هیچ دختری و هیچ جوانی یکباره تصمیم به تغییر پوشش نمیگیرد. این تغییر، آخرین حلقه زنجیری است که از خانواده آغاز میشود، از مدرسه عبور میکند، در بازار و رسانهها تقویت میشود و نهایتاً در خیابان دیده میشود. ریشههای این پدیده را باید جایی جستوجو کرد که سالها است نسبت به آن غفلت کردهایم؛ در تربیت، در هویتسازی، در الگوهای فرهنگی و در سازوکارهای اقتصادی. وقتی خانه و مدرسه نتوانند نقش تربیتی خود را ایفا کنند، وقتی رسانههای تجاری، بدن را کالای نمایش بهشمار آورند، وقتی ویترینها و تبلیغات شهری الگوی پوشش را تعیین کنند و وقتی خانوادهها فرصت و توان گفتوگو با نوجوانان را از دست بدهند، طبیعی است که عفت بهعنوان سرمایه اخلاقی جامعه بهتدریج ضعیف و حجاب در ذهن نسل جدید نه یک باور، بلکه یک سلیقه تلقی شود.
بازار امروز بزرگترین مدرسه تربیتی است؛ هرچند هیچکس آن را مدرسه نمینامد. ویترین مغازههای شهر، صنعت مد، شبکههای تبلیغاتی، اقتصاد اینفلوئنسری و محتواهای شبانهروزی فضای مجازی، همه و همه نوجوانان را به سمت ارزشهای بدنمحور سوق میدهند. ارزشهایی که تعادل روانی، حرمت نفس و هویت پایدار را نمیشناسند؛ در چنین فضایی اگر مدرسه و رسانههای رسمی و نهادهای فرهنگی نتوانند معنا و الگوی جایگزین ارائه کنند، نباید از نوجوان انتظار داشت که هویت خود را بر پایه عفت و اخلاق بنا کند. او هر روز دهها تصویر، ویدئو و پیام دریافت میکند که برهنگی را نشانه آزادی، زیبایی و موفقیت معرفی میکنند و ما هنوز با تکرار چند جمله منتزع از زندگی واقعی، با او سخن میگوییم.
نقش مدرسه در این میان حیاتی است؛ اما سالها است که آموزشوپرورش در برابر تغییرات فرهنگی جامعه منفعل ایستاده! محتواهای تربیتی کمجان شده، تقریباً گفتوگوهای هویتی از کلاسها حذف شدهاند، معلمان توان مواجهه با مسائل اخلاقی و هویتی را ندارند و دانشآموزان در مدرسه چیزی از «چرایی عفت» نمیآموزند. مدرسهای که نتواند با نوجوان درباره حیا، حرمت بدن، حرمت ارتباطات و مرزهای اخلاقی حرف بزند، ناخواسته او را به فضای مجازی واگذار میکند؛ فضایی پُر از پیامهای تجاری، فشارهای روانی و استانداردهای غیر واقعی.
در کنار مدرسه، رسانه ملی که زمانی مرجع فرهنگی کشور بود، امروز چند گام عقبتر از نسل جوان حرکت میکند. نوجوان ایرانی شخصیت زن توانمند و موفق را نه در سریالهای داخلی، بلکه در پلتفرمهای جهانی میبیند و طبیعی است که الگوی پوشش، رفتار و سبک زندگیاش را نیز از همانجا بگیرد. وقتی روایت زنِ باوقار، باسواد، مؤثر و درعینحال پایبند به ارزشهای اخلاقی در رسانه رسمی کمتر ساخته میشود، میدان مجبوراً به مدلهایی واگذار میشود که جذابیتشان نه در فکر و رفتار، بلکه در نمایش بدن تعریف شده است.
دانشگاهها نیز در این سالها کمتر وارد عمق فرهنگی مسئله شدهاند؛ هیاهوی سیاسی، بحثهای روزمره و فاصله گرفتن از پژوهش اجتماعی باعث شده دانشگاه سهم خود را در توضیح تغییرات فرهنگی از دست بدهد. در نتیجه بحران عفت و گسترش برهنگی نه فهم نظری پیدا میکند و نه راهکار علمی. حوزههای علمیه نیز با وجود سرمایه عظیم علمی و معنوی خود، همچنان با زبان نسل جدید فاصله دارند. پیام اخلاقی وقتی شنیده میشود که زبان آن نو شود و با تجربه زیسته نسل امروز سازگار باشد؛ اما هنوز بسیاری از گفتارهای دینی با زبان و مثالهای نسلهای گذشته ارائه میشود و مخاطب جوان را جذب نمیکند.
در سطح اداری نیز بیتفاوتی گستردهای دیده میشود؛ بسیاری از سازمانها و ادارات خود الگوی مناسب پوشش و رفتار را رعایت نمیکنند و برنامهای برای تبیین حرمت محیط کار ندارند. وقتی مدیران درون مجموعههای خود نتوانستهاند فرهنگ عفت اداری را برقرار کنند، انتظار از جامعه نتیجه نمیدهد. فرسایش فرهنگی همیشه از نزدیکترین محیطها آغاز میشود: از خانه، مدرسه، اداره و جمعهای دوستانه.
تحولات اخیر در حوزه سیاستگذاری حجاب نیز نشانه همین سردرگمی است؛ کشمکش میان قوانین، ابلاغها، دستورها و رویکردهای متفاوت، نشان میدهد که مسئله حجاب از سطح «پوشش» عبور کرده و به یک مسئله تمدنی تبدیل شده است. مسئلهای که نمیتوان آن را با برخورد سطحی یا قانونگذاری منفرد مدیریت کرد؛ هرگاه سیاستگذاری از عمق فرهنگی غافل شده، نتیجه نه آرامش اجتماعی، بلکه انباشت نارضایتی و سردرگمی بوده است.
اگر قرار است این روند کُند یا اصلاح شود، باید از سطح ظاهری مسئله عبور کنیم و به لایههای زیرین بازگردیم. بازسازی عفت اجتماعی کاری نیست که تنها با برخورد خیابانی یا بخشنامه اداری انجام شود. این بازسازی نیازمند یک مشارکت ملی است: ساماندهی اقتصاد مد و تبلیغات، احیای تربیت و پرورش در مدارس، تولید رسانهای جذاب و قابل رقابت، حضور فعال دانشگاه در تبیین تغییرات فرهنگی، بازآفرینی زبان دینی و مسئولیتپذیری واقعی نهادهای اداری و فرهنگی. تنها در چنین فضایی است که حجاب میتواند دوباره معنا پیدا کند و عفت بهعنوان یک ارزش مشترک در جامعه، بازسازی شود.
برهنگیای که امروز در خیابان دیده میشود، آینهای است که ریشههای ضعف ما را نشان میدهد؛ ضعفی که اگر دیده نشود، فردا به شکلهای دیگری خود را نشان خواهد داد. اما اگر ریشهها ترمیم شود، اگر خانه، مدرسه، بازار، رسانه و نهادهای فرهنگی دوباره به نقش واقعی خود برگردند، جامعه میتواند از دل همین بحران، نظم اخلاقی تازهای بسازد. آینده فرهنگی ایران در گرو همین بازگشت صبورانه، پیوسته و عمیق است؛ بازگشتی که در کنار اجرای قانون و انضباط اجتماعی، احیای درونی ارزشها را سرلوحه کار خود قرار میدهد.
ارسال
نظر
*شرایط و مقررات*
کلمه امنیتی را بصورت حروف فارسی وارد
نمایید
بعنوان مثال : پایتخت ارمنستان ؟ ایروان
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین
(فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر
شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای
نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.