پژوهشگر پسادکتری زبان و ادبیات فارسی (حوزه بومنقد) در دانشگاه حکیم سبزواری:
تبلور شاعرانهترین احساسات را در شعر زنان میبینیم
سپهرغرب، گروه دُرهای دَری - فاطمه فراقیان: پژوهشگر پسادکتری زبان و ادبیات فارسی (حوزه بومنقد) در دانشگاه حکیم سبزواری گفت: واقعیت آن است که زن خود شاعرانگی است و امروزه که امکان نشر آثار زنان بیش از پیش فراهم شده، به گمانم ما تبلور شاعرانهترین احساسات را در شعر زنان میبینیم.
در سپهر پُرستاره شعر پارسی ما شاهد آن هستیم که مردان بسیاری درخشیدهاند و شهرت جهانی دارند، اما از زنان بهاستثنای دوره معاصر، خبر چندانی نیست. چرا چنین است؟ برای یافتن پاسخ این پرسش و بیشتر، با هستی قادریسُهی، پژوهشگر پسادکتری زبان و ادبیات فارسی (حوزه بومنقد) در دانشگاه حکیم سبزواری به گفتگو نشستیم که نتیجه را در ادامه میخوانید:
استاد قادریسُهی آیا میتوان گفت که نقش زنان در تاریخ شعر پارسی کمرنگتر از مردان است؟
به نام خداوند جان و خرد، ضمن درود بر شما و مخاطبان فرهیخته نشریه وزین سپهرغرب، اجازه میخواهم که در آغاز از دغدغهمندی شما برای آشنایی هرچه بیشتر جامعه با ابعاد مختلف ادبیات فارسی تشکر کنم؛ بهویژه که ترجیح دادهاید تمرکز این گفتوگو بر شعر شاعران زن ایرانی باشد، حوزهای که بیشینه مردم کمتر با آن آشنا بودهاند.
در پاسخ پرسش شما باید عرض کنم که گرچه مردان در دورههای کهنتر بیشتر درخشیدهاند و بیشینه آثار برجایمانده کلاسیک ادب فارسی از آنِ مردان است، اما این به آن معنا نیست که زنان در تاریخ شعر پارسی نقش کمرنگتری داشتهاند. باید این نکته را درنظر داشت که نهتنها بر ایران که بر کل جهان، قرنها گونهای مردسالاری حاکم بوده که شکوفایی توانمندیهای زنان را با چالش مواجه کرده است.
تأکید میکنم که این مسئله، مسئله ایران نبوده است؛ شما اگر به کشوری چون انگلستان نیز بنگرید، میبینید که جولیان، اهلِ نورویچ و مارگری کِمپ در حدود قرن 14 و 15 میلادی، جزء نخستین نویسندگان و ادبای زن در انگلستان هستند، درحالی که ادبای مرد انگلیسی از قرنها پیش از این تاریخ، مینگاشتند و به شهرت میرسیدند.
در مورد شاعران زن فارسیزبان با وجود مسائل یادشده، ما چند قرن از انگلستان جلوتر هستیم؛ حدود چهار قرن پیش از انگلستان، در ایران شاعری برجسته چون رابعه بنت کعب را داشتهایم. براساس بسیاری از اسناد تاریخی، رابعه بنت کعب را نخستین شاعر زن پارسیگوی دانستهاند. شاعری که در قرن چهارم هجری و حدود سده دهم میلادی میزیست و روایتهایی مبنی بر دیدار وی با پدر شعر پارسی (رودکی) وجود دارد؛ درنظر داشته باشید که در آن دوران چاپ و نشر کتاب به شکل امروز نبود، نه صنعت چاپ بود و نه وفور تجهیزاتی چون کاغذ و غیره و کار نویسنده و شاعر با نسخهنویسانی بود که با هزینههای بسیار بالا، چند نسخه از اثرش را مینگاشتند. این است که شاعران ناگزیر بودند به دربار نزدیک شوند تا دربارها و حاکمان روی آثارشان سرمایهگذاری کرده و نسخهنویس مأمور کنند تا اثر ادبی در کتابخانهها پخش شود و بخت دیده شدن یابد.
در چنین شرایطی در دربارهای پادشاهان که مناسبات فوقالعاده مردسالارانه بود، هنر و ادبدانی زنان فرصت بروز و ظهور نمییافت؛ این است که شاعران زن زیادی از این دوران نمیشناسیم.
میگویم نمیشناسیم و این به آن معنا است که چهبسا شاعران زنی وجود داشتهاند، اما اثرشان در گذر زمان به سبب حمایت نشدن از سوی دربارها و غیره، از میان رفته است؛ درواقع در آن جامعه مردسالار، زنان امکان جلوهگری در عرصه ادبیات را نمییافتند.
با این وجود در همین دوره و همزمان با پدر شعر پارسی، در میان این چالشها و تنگناهای جدی، رابعه بنت کعب ظهور کرده که عطار دربارهاش میگوید: «چنان در شعر گفتن خوشزبان بود/ که گویی از لبش طعمی در آن بود».
با وجود تمام احترامی که شعرای همدوره با رابعه برای وی قائل هستند، فضای مردسالار حاکم بر این دوران سبب شد که رابعه بنت کعب و شعرش، هردو قربانی جامعه مردسالار آن زمان شوند و جز 54 بیت، از اشعار وی چیزی برجای نماند.
بههرروی اینکه ما همزمان با پدر شعر پارسی، شاعری بزرگ از میان زنان پارسیگوی داشتهایم، نشان از توانمندی بالای زنان در این عرصه دارد؛ توانمندیای که در دوران معاصر با گسترش صنعت چاپ و نشر و کاهش فضای مردسالارانه حاکم بر جامعه، خود را بهخوبی نشان داده است.
به شرایط جامعه اشاره کردید و مردسالاری حاکم بر جوامع کهن، در دوران کنونی که شرایط از این نظر بهبود یافته، شاعران زن پارسیگوی را چگونه ارزیابی میکنید؟
البته هنوز هم میتوان رگههایی از آن نگرش مردسالارانه را در جوامع پارسیگوی ردیابی کرد، اما کوشندگی زنان در دورههای اخیر، همراه گسترش صنعت چاپ و امکاناتی چون اینترنت و غیره، سبب شده که ظرفیتها و توانمندیهای زنان معاصر در بند نماند و در قالب آثار هنری و ادبی فاخر جلوهگری کند. ما چه در شعر کلاسیک، چه نو و سپید، زنانی صاحب سبک و بسیار قوی داریم که پیشگام هستند؛ از فروغ فرخزاد شاعر نامدار معاصر که شعرهای وی به بیش از 15 زبان ترجمه شده است تا گلرخسار صفی اِوا (شاعر فارسیگوی تاجیکستانی)، سیمین بهبهانی و دیگر شاعران زن معاصر که در عرصههای ملی و بینالمللی خوش درخشیدهاند.
واقعیت آن است که زن خود شاعرانگی است و امروزه که امکان نشر آثار زنان بیش از پیش فراهم شده، به گمانم ما تبلور شاعرانهترین احساسات را در شعر زنان میبینیم.
فرمودید که شعر پارسی در دوره معاصر تأثیراتی ژرف از زنان گرفته، مهمترین تأثیر زنان بر شعر پارسی در دوره معاصر را چه میدانید؟
به گمانم از چند جهت شعر پارسی با حضور زنان شاعر تکامل یافته است؛ یکی آنکه نگاه تکبُعدی به زنان از میان رفته و برخی نگاههای تبعیضآمیز جنسیتی کاهش یافته است؛ تبیین احساسات زنانه در شعر زنان، جامعه را به شناختی دقیقتر از زن و در پی آن کلیت جامعه رسانده است. گذشته از این با حضور پُررنگ زنان شاعر، توجه به زیستبوم بهگونهای ویژه و با جلوهای دوچندان به شعر پارسی راه یافته است. در شعر شاعرانی چون فروغ فرخزاد، ما شاهد نگاهی دردمندانه و عاشقانه به زیستبوم هستیم و نهتنها وی نگران محیطزیست انسان که در پی القای احساس یگانگی و برابری با طبیعت و پایان سلطه انسان بر زیستبوم بوده، هست، بلکه این اندیشه و نگاه در شعر بسیاری از شعرای زن معاصر نیز قابل ردیابی است؛ ازجمله طاهره صفارزاده که او هم بسیار زیبا دغدغههای زیستبومگرایانه خود را در واژگان شاعرانهاش گنجانده است. این توجه ویژه زنان به زیستبوم، همان چیزی است که در دورههای اخیر بومفمینیستها بر آن تأکید کردهاند و البته با وجود نقدهایی که بر آن میتوان داشت، باید پذیرفت که سرچشمههای نگرش زیستبومگرایانه در شعر را باید در شعر شاعران زن پارسیگوی بهویژه فروغ فرخزاد جست؛ بنابراین زنان در این زمینه تأثیرگذار بودهاند و تصاویر و مفاهیم شعری آنها ذهن شعردوستان را به سمتوسویی برده که پیش از این، کمتر به آن میاندیشیدند.
منظور شما از توجه به زیستبوم چیست؟ مگر پیش از این مردان توجهی به طبیعت و زیستبوم نداشتند؟
طبیعت و زیباییهای آن یکی از موضوعاتی است که در شعر فارسی سابقهای کهن دارد. شاعران فارسیزبان همواره با وصف طبیعت و نیز بهره بردن از جلوههای آن در تشبیهها و استعارهها، شعر خویش را آراستهاند. چهبسا بتوان پُررنگترین و البته پویاترین نمودهای طبیعت در شعر فارسی را در سبک دوره خراسانی یافت؛ درحقیقت به همین سبب است که شعر فارسی از قرن سه تا پایان قرن پنجم هجری را «شعر طبیعت» مینامند. اما وقتی از زیستبوم و زیستبومگرایی سخن میگوییم، منظورمان صرفاً سخن گفتن از طبیعت نیست؛ در شعر کلاسیک اشعاری که دارای دغدغه زیستبومگرایانه باشند، بسیار اندک است. وقتی از زیستبومگرایی سخن میگوییم، به بیانی ساده و خلاصه، منظور آن است که بشر نباید بین خود و طبیعت تفاوتی قائل شود؛ انسان جزئی است از طبیعت و باید با نگاهی برابرانه به آن بنگرد، نه از جایگاهی بالاتر و با نگرشی سلطهجویانه.
این نگرش، نگرش زیستبومگرایانه است که باورمندان به آن در پی تقویت مشارکت افراد در جامعه برای پیشبرد اهدافی هستند که پیامد نهایی آن حفظ طبیعت است. بر پایه نگرش آنان، بشر تنها زمانی میتواند از بحرانهای زیستمحیطی رهایی یابد که بتواند پیوندهای ژرف خود و طبیعت را بازیابد و از تلاش برای تسلط منفعتطلبانه بر طبیعت، دست بردارد. با تکیه بر همین نگرش زیستبومگرایانه، جنبشهای متعددی شکل گرفت؛ یکی از اینها بومفمینیسم است.
بومفمینیسم بهعنوان یک جنبش زیستبومگرایانه، ضمن تأکید بر پیوندهای تاریخی، روانی و اقتصادی میان زنان و طبیعت، از نقش ویژه زنان در حفاظت از زیستبوم سخن میگوید و بر این باور است که بدون تغییر در روابط سلطهجویانه مردان با زنان، حفظ زیستبوم از تخریبهای افزونتر، امکانپذیر نیست، چراکه ریشه تخریب زیستبوم به توسعهطلبیهای افراطی و سلطهجوییهای مردانهای بازمیگردد که با دوران پدرسالاری آغاز شده است و همچنان ادامه دارد.
همانگونه که پیشتر اشاره کردم، میتوان نقدهایی بر نگرش بومفمینیستی وارد کرد، اما در عمل ما شاهد آن هستیم که شعر زیستبومگرایانه در ایران پیش از وجود اندیشههای بومفمینیستی، در شعر یک شاعر زن نمود یافته است: فروغ فرخزاد.
درحقیقت در شعر شاعرانی چون فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی و طاهره صفارزاده ما اوج این دغدغه زیستبومگرایانه را میتوانیم مشاهده کنیم و بیتردید این شیوه سرایش و اندیشه بر ادب پارسی تأثیر گذاشته است.
آیا ممکن است که از این اشعار زیستبومگرایانه شعرای زن چند نمونه بیان بفرمایید؟
بله؛ برای نمونه سیمین بهبهانی توسعهطلبی انسان را که در گسترش صنعت نمود یافته است و موجب آلودگیهای زیستمحیطی میشود، نمیپسندد و دراینباره چنین میگوید: «دیدهام آن کارگاه تیره را/ با فضای تنگ دودآلود او/ گویی از سوزاندن جان کسان/ رنگ دارد نفرتآور دود او».
طاهره صفارزاده هم اشعاری دارد که در آن به روشنی از دغدغههای زیستمحیطی سخن گفته است: «بر دیوار یک جزیره نفتی خواندم: آهوها را نکشید!/ جزیره هرگز خواب هیچ گیاهی ندیده بود/ و آهوان در حمایتی ظالمانه لهله میزدند؛/ کسی به زیبایی آنان رحمت آورده بود یا به زیبایی جزیره؟/ از مردی که با زنش و بچهاش و گوسفندش، در باتلاق بندری نشسته بود/ پرسیدم: اینجا چه میکنید؟/ گفت: زندگی!/ مخاط گلویم از بوی خاک سوزش مطبوعی دارد./ آیا ریشههای سوخته جنگل/ روی گوشوارههای زنی که در دره میافتد/ سایهیی خواهند انداخت؟»
چنان که در شعر بالا میبینید، دغدغههای زیستمحیطی شاعر، نگرانی او از آلودگی آبها توسط نفت که خود نمادی از توسعه صنعت و سلطهجویی انسان بر طبیعت است، به آشکارترین شکل ممکن نمود یافته و این دغدغه در شعر دیگری از صفارزاده به گونه دیگر خود را نشان داده است:
«فصل بهار است، اما درختان سبز نیستند:/ درختها زردند/ عجیب نیست؟/ فصل بهار است!»
بر این اساس باید منتظر باشیم که شعر زنان اثراتی ژرف بر نگاه ما به طبیعت بگذارد؟
شعر زنان این قابلیت را دارد، اما میزان تأثیرگذاری آن بر نگاه ما، زیستبوم و طبیعت، بستگی به شناخت، تبیین و نوع بهرهبرداری نهادهای فرهنگی از این ظرفیت بالقوه دارد.
بهعنوان سخن پایانی اگر نکتهای برجای مانده، در خدمت شما هستیم:
مایلم سخنم را با این شعر فروغ فرخزاد به پایان برسانم که درحقیقت نمونهای بسیار شیوا از دغدغههای زیستبومگرایانه اوست و وی در آن از بیتوجهی بشر به طبیعت و محیطزیست ابراز نگرانی میکند:
«کسی به فکر گلها نیست، کسی به فکر ماهیها نیست/ کسی نمیخواهد باور کند که باغچه دارد میمیرد/ که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است/ که ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز، تهی میشود/ و حس باغچه انگار، چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیدهست/ حیاط خانه ما تنهاست،/ حیاط خانه ما در انتظار بارش یک ابر ناشناس/ خمیازه میکشد و حوض خانه ما خالی است» (فروغ فرخزاد).
شناسه خبر 50976