کودکی که مدام در کلاسهای مختلف ورزش و زبان و چرتکه و... است، وقتی وارد پیشدبستانی میشود، همه چیز را بلد است. پس حوصلهاش سر میرود و به آموزش معلم توجه نمیکند. از همین جا دچار نقص تمرکز میشود. بلایی که خودمان سرش آوردهایم!با ما همراه باشید.
با «زهرا شاهمحمدی» مشاور و رواندرمانگر کودک به گفتوگو نشستیم تا دربارهٔ کاهش آسیبهای این نقص برایمان بگوید.
***فرزندم، انسان طلایی وجود ندارد!
هنگام مواجههٔ کودک با نقصهایش باید در وهلهٔ اول به کودک بفهمانیم که هر کسی در زمینههایی توانمند است و در زمینههایی ممکن است نقص داشته باشد.
اما این تفکر در بچهها که میخواهند در همه چیز خوب باشند، از کجا ناشی میشود؟ شاهمحمدی «محیط» را عامل این تفکر غلط میداند: «محیط خانواده یا مدرسه. محیطی که بچهها را بینقص و کامل میخواهد و هدفش ساختن «بچههای طلایی» است که در همهٔ حوزهها خوب و قوی هستند، اضطراب زیادی به بچه منتقل میکند. اگر محیط خانواده چنین باشد، یعنی ماجرا از قبل از سنین مدرسه آغاز شده؛ بنابراین آسیبهای زیادی به بچه وارد شده و اضطرابهای عمیقتر و ریشهایتری برایش ایجاد شده است.».
این مسأله در سنین راهنمایی و دبیرستان اضطراب بیشتری برای فرد میسازد. شاهمحمدی دلیل آن را اینطور بیان میکند: «چون فرآیند اجتماعیشدن و یافتن هویت اجتماعی در جریان است و بازخوردهایی که فرد از مدرسه و جامعهٔ همسالان میگیرد برایش بسیار مهم است.».
***ایدهآلگرایی والدین باعث اضطراب کودک میشود
گاهی تمام اینها زیر سر مدرسه است که بیش از حد بها میدهد به کسی که نخبهٔ ریاضی، زیستشناسی یا... است؛ اما به کسی که نقاش خوبی است آنقدر توجه نمیکند. گاهی هم برخورد مدرسه به این صورت است که از بچه انتظار دارد در کنار عالی بودن در نقاشی، در ریاضی و زیستشناسی و... هم به عنوان دروس اصلی، عالی باشد.
شاهمحمدی در این باره میگوید: «این ایدهآلگرایی که به بچهها منتقل میکنیم اضطراب بسیار زیادی را به آنها وارد میکند. چون ما والدین یک سطح ایدهآل و دستنیافتنی را برای کودک خود متصور هستیم که او هر کار کند به آن سطح نمیرسد. بچه به موفقیتهایی میرسد که از نظر والدین یا مدرسه کافی نیست. پس دچار ناکامی، سرخوردگی و اضطراب میشود. مدام خودش را دچار نقص و ناتوانی میبیند و با تفکر «من کافی نیستم» درگیر میشود.».
***فرزندان به تأیید پدر و مادر نیاز حیاتی دارند
به اعتقاد این مشاور و رواندرمانگر کودک «در سنین زیر دبستان، تمام جهان کودک، پدر و مادر است و او بهشدت به رضایت و تأیید آنها نیاز دارد. در سن بلوغ نیز بخش مهمی از جهان فرزند که او به تأییدش نیاز دارد والدینش هستند (و در مرحلهٔ بعد معلمها و مدرسه و...). اگر این محیط و تفکرات رایج در آن مسموم باشد، فرد همیشه دچار اضطراب خواهد بود. همین اضطراب ممکن است آنقدر شاکلهٔ روانی فرد را به هم بریزد که توانمندی او را در زمینههای دیگر هم از بین ببرد.».
به هر حال تفکر ایدهآلگرایی و طلایی بودن، از سمت مدرسه باشد یا خانواده، تفکر غلطی را به کودک منتقل میکند. چون به طور کلی هیچ انسانی نیست که در تمام زمینهها کامل و بینقص و درخشان باشد.
***با وجود تمام آموزشها، کودک در مسیر خودش رشد میکند
پس چرا ما چنین تفکری را به کودک تزریق میکنیم؟ چرا عدهای از یکسالگی و حتی کمتر از آن، آموزشهای مختلف را برای کودکان شروع میکنند تا هوش شناختی و موسیقیایی و... آنها را تقویت کنند، آنها را دوزبانه بار بیاورند یا... از کجا میدانند که در آینده چه اتفاقی میافتد و این بچه چه نیازی به چه زبانی دارد؟ شاید کودک اصلاً علاقهای به این زبان و کار و آموزش نداشته باشد.
شاهمحمدی در این باره میگوید: «گاهی میبینیم بچهٔ 2ساله هیچ وقتی برای بازی و تفریح ندارد. چون مدام در کلاسهای مختلف ورزش و زبان و چرتکه و... است. بعد وقتی وارد پیشدبستانی میشود، همه چیز را بلد است. پس حوصلهاش سر میرود و به آموزش معلم توجه نمیکند. از همین جا دچار نقص تمرکز میشود. اینها بلاهایی است که خودمان سر بچه میآوریم. اما در نهایت چون ذات و فطرت هر بچهای شکل خاص خودش را دارد، با وجود تمام این تلاشها او در مسیر خودش رشد میکند و به نوعی تمام این کارها بیهوده است.».
***کودک باید بداند انسانها با هم متفاوتند و توانمندیهای متفاوتی دارند
اما چه باید کرد؟ نکتهٔ مهم در باور والدین نهفته است. نباید نمرهٔ 17 فرزندمان ما را آشفته کند. مهم تلاش کودکمان است. وقتی او تلاشش را کرده، نتیجه را بپذیریم. شاهمحمدی با تأکید بر این نکته میگوید: «ابتدا والدین باید باور کنند و بپذیرند که انسانها با هم
متفاوتند، پس طبیعتاً توانمندیهای متفاوتی دارند. در مرحلهٔ بعد، والدین این باور را از سنین کم برای کودک جا بیندازند و به او بگویند هر کسی نقاط قوت و نقاط ضعف خودش را دارد. ممکن است یک نفر در زمینهای خوب باشد، اما من در آن زمینه ضعف داشته باشم و در زمینهٔ دیگری خوب باشم. این اشکالی ندارد. هر کدام از ما باید مسیر خودمان را پیدا کنیم، در حوزهای که توانمندیاش را داریم زمان بگذاریم و در مسیر درست تلاش کنیم.».
***در سنین کم از تفاوتهای ظاهری انسانها بگویید
مثلاً تفاوت موهای صاف خودش با موهای فرفری دوستش، تفاوت رنگ چشم خودش با پسرخالهاش، و مثالهایی از این دست که تفاوتهای ظاهری را به کودک نشان دهد. شباهتها را هم میتوانیم به همین صورت برایش بگوییم: همه انسان هستیم. همه دو دست داریم، و دو چشم، و یک بینی، و...
به گفتهٔ شاهمحمدی: «بچه باید بداند همین تفاوتها باعث میشوند ما انسانها مکمل هم باشیم و مثل اجزای یک دستگاه، دنیا را بسازیم. مثلاً کسی که اندام درشتتری دارد، کارهای قدرتی را بهتر میتواند انجام دهد و... پس مختصات هر کدام از ما میتواند تکمیلکنندهٔ چیزی باشد که دیگری نمیتواند انجامش بدهد.».
***در سنین بالاتر از تفاوتهای عملکردی انسانها بگویید
وقتی بچه بزرگتر شد، میتوانیم دربارهٔ تفاوت در عملکرد برای بچهها بگوییم. مثلاً اینکه فلان بچه چقدر خوب به توپ شوت میزند یا...
شاهمحمدی در این باره میگوید: «بسیاری اوقات والدین هنگام بازی با بچهها میبینند که او به روش جدید و خارقالعادهای عمل میکند. اینجا جایی است که والدین باید این توانمندی کودک را تشویق کنند: «چه جالب انجامش دادی!»، «هیچوقت به ذهنم نرسیده بود که اینجوری هم میشود انجامش داد! تو چه فکر خوبی کردی!» و... اگر بچه در کاری دچار ناکامی میشود، میتوانیم به او بگوییم «من این کار را میتوانم خوب انجام بدهم. میخواهی کمکت کنم؟». یا در تفاوت بین خواهر و برادرها، به آنها بگوییم او در چه کاری خوب است و خواهر یا برادرش در چه کاری. همین طور میتوانیم به آنها توصیه کنیم در کارهایی که در آنها ضعف دارند از خواهر یا برادرشان که در آن زمینه خوب عمل میکند، کمک بگیرند.»
شناسه خبر 74524