شناسه خبر:82512
1403/2/25 08:53:42

سپهرغرب، گروه فرهنگی- سمیرا گمار: پژوهشگر حوزه فرهنگ و حکمرانی گفت: بازگشت به خویشتن و ایستادن روی قله‌های رفیع فرهنگی، از ضرورت‌های حرکت مردمی فرهنگی است. هنر، موسیقی، آداب و رسوم فرهنگی، سبک زندگی، دینداری اصیل و غیره، مقولاتی هستند که مردم باید در آن‌ها به اصالت‌ها تکیه کنند.

در بسیاری از کتب و سخنرانی‌ها خوانده‌ و شنیده‌ایم که انقلاب اسلامی ماهیتی فرهنگی داشته، اما در کشاکش سیاست‌ورزی‌ها یا به عبارت بهتر سیاسی‌کاری‌ها، فرهنگ مورد بی‌مهری قرار گرفته و دچار نادیده‌انگاری‌ها، بی‌‌‌‌‌‌تفاوتی‌ها و تمرکز بیش از حد آن در دستان دولت‌هایی شده که برنامه مدون و مشخصی در حوزه فرهنگ نداشته‌اند یا اگر هم برنامه‌ای داشته‌اند، توفیق چندانی حاصل نکرده‌اند؛ مگر گاه‌‌گاهی و اندکی!

از دیگر سو توسعه ازجمله مفاهیمی است که در باب آن سخن بسیار گفته یا نگاشته شده؛ دولت‌ها آمده‌اند و رفته‌اند و یکی به توسعه سیاسی وزن بیشتری داده و یکی شعار توسعه اقتصادی سر داده، اما کمتر کسی به توسعه فرهنگی و اجتماعی به‌عنوان دو بُعد مهم از ابعاد چهارگانه توسعه، اهمیت داده است. در سال‌های پس از دوره دفاع مقدس و به‌خصوص در سا‌ل‌های اخیر نیز همواره دولت‌ها درگیر مسائل سیاسی، اقتصادی و تحریم و غیره بوده‌اند و طبعاً همه هم‌وغمشان حل‌وفصل این مسائل بوده و به گواه شواهد، حوزه فرهنگ در اولویت‌های رده پایین‌تر قرار گرفته است.

با یک بررسی اجمالی می‌توان به این مهم دست یافت که دولت در حوزه فرهنگ یا می‌تواند «متولی» باشد یا «متصدی»؛ رویکرد اول با مداخله حداقلی دولت در عرصه فرهنگ و حضور حداکثری جامعه، نهادهای مدنی و مردم در عرصه فعالیت‌های فرهنگی همراه است و اقشار مختلف جامعه و نهادهای مدنی دارای بیشترین مشارکت در فرآیند برنامه‌ریزی و اجرای فعالیت‌های فرهنگی هستند و دولت به‌عنوان متولی، بسترها و حمایت‌های لازم را ایجاد می‌کند، اما برنامه‌ریزی و اجرا و پیشبرد آن را به جامعه واگذار می‌کند تا خود مردم براساس ارزش‌‌‌‌‌‌‌ها، باورها، اعتقادات، سنت‌ها، اصول و همه آنچه که در تعریف فرهنگ به‌عنوان اعضای جامعه دارند، آن را پیش ببرند. اما در رویکرد دوم برنامه‌ریزی فرهنگی از بالا به پایین صورت می‌گیرد و نقش و مداخله دولت‌ها حداکثری بوده و حضور جامعه و مردم حداقلی است؛ به این معنا که تصدی امور فرهنگی در اختیار دولت‌ها بوده و فعالیت‌های فرهنگی را برنامه‌ریزی، اجرا و بر آن نظارت می‌کند.

با ذکر این مقدمه سؤال اصلی این است که دولت چطور می‌تواند مردم را در فرهنگ سهیم کرده و الزامات این کار کدام است؟ آیا وقت آن نرسیده نگاه به فرهنگ به‌صورت جدی‌تر در اولویت قرار گیرد؟

آنچه در ادامه می‌خوانید، گفت‌وگوی خبرنگار روزنامه سپهرغرب با حجت‌الاسلام‌والمسلمین سجاد کرمی، پژوهشگر حوزه فرهنگ و حکمرانی است؛ او در این مصاحبه به چند سؤال مهم در باب اقتضائات مشارکت مردم در فرهنگ پاسخ داده است:

* لطفاً به‌عنوان سؤال نخست و مقدمه بحث بفرمایید سیاست‌های کلی برنامه هفتم توسعه در حوزه فرهنگ با چه رویکردی است؟

سیاست‌های کلی برنامه هفتم توسعه چند رویکرد کلی دارد؛ نخست تأکید بسیار بر فرهنگ اسلامی- ایرانی، واضح است که یکی از دغدغه‌های دلسوزان فرهنگی و کسانی که در کشور فهم فرهنگی دارند، ازجمله رهبر معظم انقلاب، توجه ویژه به فرهنگ اسلامی ایرانی است. در دل این تأکید و توجه، مقارنت اسلامی بودن و ایرانی بودن به‌عنوان دو بال در رویکردهای فرهنگی، مشهود است که بحث پیرامون آن را باید در فرصتی دیگر صورت داد.

دوم اینکه در این سیاست‌ها بر تقویت نهاد خانواده به‌عنوان راه ‌حل رهایی از بسیاری از مسائل و معضلات فرهنگی و اجتماعی، تأکید و در دل خانواده، زن به‌عنوان عنصری محوری تصویر می‌شود. گویا این سیاست‌ها می‌خواهند تلویحاً به ما بگویند که کانون شکل‌دهی تحولات فرهنگی و اصلاح وضع موجود، خانواده و زن به‌عنوان قلب خانواده است.

این یعنی اصالت بخشیدن به زن و حضور فرهنگی و اثرگذاری اجتماعی و تربیتی او.

سوم اینکه نمی‌توان هرگونه تحول فرهنگی را منقطع از مردم و نقش‌آفرین آن‌ها تصور کرد. اساساً اگر هر تحولی را بتوان منقطع از مردم تصور کرد، فرهنگ را نمی‌توان؛ تحولات فرهنگی چیزی نیست که از بالا به پایین با دستور پیش برود یا با اندیشیدن سیاست‌هایی، بدون درنظر گرفتن نقش حداکثری مردم محقق شود.

* جایگاه مردم در نظام حکمرانی مطلوب فرهنگ چیست؟

در حکمرانی فرهنگی، ابتدا باید جنس فرهنگ را خوب شناخت. بنده همیشه به این ضعف مهم در مدیریت بخش‌های مختلف کشور اشاره کرده‌ام که مدیران ما درک درستی از مقوله فرهنگ و رویکرد فرهنگی ندارند. به‌ندرت می‌توان کسی را پیدا کرد که بتواند با رویکرد فرهنگی مسائل را ببیند؛ این ضعف در حکمرانی فرهنگ، چهره کریه‌تری را از خود نشان می‌دهد.

در بحث از جنس فرهنگ، یکی از مهم‌ترین مباحث و شاید مهم‌ترین آن‌ها، فرایند شکل‌گیری و شکل‌دهی تحولات و مقولات فرهنگی است. آرام و تدریجی بودن، از دل و ضمیر انسان‌ها برخاستن، بر جان مردم نشستن و تبدیل شدن به باور عمومی، ازجمله ویژگی‌های عناصر و مقولات فرهنگی هستند. بر این اساس، باید گفت سیاست‌گذاران و حکمرانان فرهنگ بیش از هر چیز با ذهنیت‌ها، انگاره‌ها و باورهای مردم سروکار دارند.

در لایه دیگری از این بحث، باید توجه کنیم که مردم مولد فرهنگ هستند، نه مصرف‌کننده آن. نگاه فرهنگی صحیح در حکمرانی، اگر مردم را مولد فرهنگ تصور کند، مقولات فرهنگی را نه از دل اقدامات عریان و غیر هنرمندانه، بلکه از دل مردم اصطیاد (شکار) می‌کند. همین باور در بین حکمران‌ها است که تعیین می‌کند آیا باید با چوب خشک بالای سر مردم ایستاد یا باید با رویکرد صحیح و نرم فرهنگی، دل‌ها و اذهان آن‌ها را معطوف به مسائل کرد.

* مهم‌ترین مسئله‌ای که در این ساختار نیاز به ایجاد و شکل‌گیری یا اصلاح و بازبینی از سوی مردم دارد، چیست؟

فهم اصالت‌ها، یک ضرورت مردمی است. یک ضلع شکل‌دهی این فهم، حاکمیت است. ضلع دیگر، رسانه‌ها و کنشگران اجتماعی و فرهنگی هستند؛ اما مهم‌ترین ضلع آن، مردم‌اند. اگر مقام انتزاع را کنار بگذاریم، در جامعه کنونی ما مردم نسبت به فرهنگ یا نگاه سیاسی دارند و یا با تساهل و تسامح از کنار اصالت‌ها می‌گذرند. آنچه در کشاکش بین عوامل فرهنگی و ضد فرهنگی به خوبی مشهود بوده، آماج قرار گرفتن اصالت‌ها است. ما یا با تقلید کورکورانه، یا با خودباختگی، یا با دستکاری‌ای که در مفاهیم و موضوعات عمیق فرهنگی رخ داده، گاهی به‌سادگی از اصالت فرهنگی خود عبور می‌کنیم. بازگشت به خویشتن و ایستادن روی قله‌های رفیع فرهنگی، از ضرورت‌های حرکت مردمی فرهنگی است. هنر، موسیقی، آداب و رسوم فرهنگی، سبک زندگی، دینداری اصیل و غیره، مقولاتی هستند که مردم باید در آن‌ها به اصالت‌ها تکیه کنند. بین جامعه‌شناسان معروف است در طول تاریخ هر فرهنگی که به ما هجوم آورد، بعد از مدتی در هاضمه فرهنگی اسلامی و ایرانی هضم شد؛ نمونه آن فرهنگ مغول است. چرا این اتفاق می‌افتد؟ چون نگاه فرهنگی مردم ریشه‌دار است.

فهم اصالت‌ها و ایستادن روی آن‌ها، نقطه‌ای است که کنش مردمی را با کنش رسانه‌ها و سیاست‌های حکمرانان فرهنگی پیوند می‌دهد و از دل آن تحولات فرهنگی از مقام نظر به رخدادهای ریشه‌دار و ملکات فرهنگی تبدیل می‌شوند.

* مردم در عرصه سینما، مطبوعات، میراث فرهنگی و گردشگری، رسانه، ورزش، صنایع فرهنگی، کتاب و نشر، وسایل ارتباط جمعی و غیره در کدام جایگاه ایستاده‌اند؟

شاید به نحوی در پرسش‌های قبل به این سؤال پاسخ دادم؛ تحلیل بنده از جایگاه امروز مردم در عرصه‌های مذکور این است: مصرف‌گرایی فرهنگی.

* ممنون از وقتی که در اختیار این رسانه قرار دادید؛ به‌عنوان سؤال پایانی بفرمایید نخبگان، فعالان فرهنگی و مسئولان چه وظایفی در این میان دارند؟

تغییر ذهنیت‌های مردم. بنده برای مثال حجاب نکته‌ای را عرض می‌کنم که می‌توان در مصادیق دیگر هم آن را صادق دانست؛ چرا ما درگیر یک تعارض و پس از آن یک تضاد اجتماعی در مقوله حجاب هستیم و بسیاری از سیاست‌ها نیز در این رابطه یا جوابگو نیستند یا اثر مقطعی دارند؟ چون ذهنیت «حجاب یک معروف است» در اذهان بخشی از مردم رنگ باخته است؛ این یک ذهنیت است، یک مقوله ذهنی و مسئولان، فعالان فرهنگی و نخبگان اگر می‌خواهند برای هر پدیده فرهنگی فکر کنند، نقطه آغازش اینجاست که چگونه باید ذهنیت‌ها را ساخت.

واقعیت این است که ذهنیت‌ها تمدن‌ساز هستند؛ نقطه آغاز، اوج و افول و یا فراز یا فرود تمدن‌ها، ذهنیت مردم است. قطعاً سیاست‌های نظام در کنترل جمعیت را به خاطر دارید! بنده معتقدم در بین همه سیاست‌های تنبیهی که برای کاهش نرخ باروری در کشور ما اجرا شد، کم‌اثرترین آن‌ها، سیاست‌های اقتصادی بود. این درحالی است که دولت‌های وقت با تغییر ذهنیت و باور مردم نسبت به موضوع توانستند این روند کاهشی را در باروری، صورت‌بندی کنند. ما چند دهه در رسانه ملی، در سریال‌ها و فیلم‌ها، خانواده‌های بافرهنگ و به‌اصطلاح باکلاس را دارای یک یا دو فرزند نشان دادیم و به عکس، خانواده‌های دارای چند فرزند را به دور از تمدن و سواد و غیره بازنمایی کردیم. این‌گونه بود که یک باور عمومی نسبت به موضوع شکل گرفت و به اعتقاد من، هنوز هم اساسی‌ترین عنصر در کنترل نرخ باروری در کشور ما، همان باورها و ذهنیت‌ها است، بعد از آن مسائل اقتصادی. حالا حکمرانان عرصه فرهنگی ما چکار می‌کنند؟ می‌خواهند با بی‌سلیقگی و برنامه‌های اقتصادی محض و کار رسانه‌ای غیر هنرمندانه و حرف زدن مستقیم با مردم، این معضل را حل کنند که ناشدنی است. باید مردم ذهنیت مثبتی نسبت به فرزنددار شدن پیدا کنند و آن را به‌عنوان یک مقوله مطلوب و یک معروف تلقی کنند. همین مثال را بر همه عرصه‌های فرهنگ می‌توان پیاده کرد.

شناسه خبر 82512