هوالحق
رئیسی رفت از این عالم جدا شد
فدای ملت و راه خدا شد
چه تعبیری در این آواز قو بود
وطن را ماتم عظمی به پا شد
مَلَک بود وارد مُلکِ بقا شد
شتابان رفت و شمع اَشقیا شد
عجب فردی عجب سَید مردی
عجب خاکی که آخر کیمیا شد
ز جا برخیز که ایران در عزا شد
چه میدانی که بعد تو چه هاشد
فلک صبری به ایرانم عَطا کن
عزای خادم حیدر به پا شد
به خدمت بود و در خدمت فدا شد
بهحق او خادم آل عبا شد
حلالش باد این جام پُر از شَهد
که شاه سَر جُدا از او رضا شد
شفاعت کن که (عاجز) هم گدا شد
گدای آن شَه مشکلگشا شد
نیرزد اَرزنی این دیر فانی
چو برگی بود از شاخه جدا شد
شاعر: آرش لطفیمقدم
متخلص به (عاجز)
از پایتخت تاریخ و تمدن ایرانزمین
شناسه خبر 83252