بازتعریف نقش رسانه در عصر اضطرار و بحرانهای پیدرپی
در عصری زندگی میکنیم که بحران، دیگر رخدادی استثنایی نیست؛ بلکه به بخشِ همیشگی از زیستجهان ما بدل شده است. جنگهای نیابتی و منطقهای، تهدیدهای امنیتی، تغییرات اقلیمی، سقوط ارزش پول ملی، گسلهای پنهان در اعتماد عمومی و در کنار همه اینها، بحرانهای فرهنگی و اخلاقی، هریک بستری است که در آن «نقش رسانه» نه یک کنشگر حاشیهای، بلکه یک بازیگر اصلی و مسئولیتپذیر است.
در مواجهه با چنین وضعیتهایی، رسانه نمیتواند با همان الگوهای قدیمی به کار خود ادامه دهد. زمانه واکنش صرف و بازنشر بیواسطه خبرها گذشته است. امروز، مخاطب از رسانه تنها انتظار «اطلاعرسانی» ندارد؛ بلکه خواهان تحلیل، صداقت، پیگیری، جهتدهی فکری و احیای حس مشارکت اجتماعی است.
اما پرسش اصلی این است: رسانههای ما، بهویژه رسانههای رسمی و محلی، چقدر توانستهاند خود را با این تحولات و الزامات جدید همگام کنند؟ آیا توانستهاند نقش جدید خود را بشناسند و بازتعریف کنند؟ یا همچنان در چهارچوب ملاحظات امنیتی، سیاسی و کلیشههای خبریِ منسوخشده، گرفتار هستند؟
اگر بحران را «آشکار شدن ضعفهای ساختاری» بدانیم، باید بپذیریم که رسانه نیز بخشی از همین ساختار است. رسانهای که در عصر اضطرار به جای گفتوگو با مردم، تنها بازتابدهنده مواضع رسمی باشد، نهتنها کارکردش را از دست میدهد، بلکه اعتماد عمومی را نیز به مخاطره میاندازد. سکوت یا سانسور در برابر بحران، نه آرامش میآورد و نه کنشگری را تقویت میکند؛ فقط میدان را برای شایعهسازان، رسانههای بیگانه و تولیدکنندگان محتواهای سطحی خالی میگذارد.
بیایید نمونهای بومی را مرور کنیم؛ در ماجرای حملات پهپادی به برخی نقاط استان همدان، آنچه بیش از انفجارها مردم را نگران کرد، خلأ اطلاعرسانی شفاف و بهموقع بود. بسیاری از رسانههای محلی بهجای ورود هوشمندانه به صحنه، یا سکوت کردند، یا بدون تحلیل، تنها به بازنشر خبرهای ضدونقیض بسنده کردند. نتیجه چه شد؟ افکار عمومی برای دانستن حقیقت، به کانالهای غیر رسمی پناه برد؛ روایت بحران تا حدود زیادی از دست رسانهها خارج شد و اضطراب اجتماعی بهجای مدیریت، تشدید شد.
در چنین شرایطی رسانه باید وظیفهای مضاعف احساس کند و پیش از هر چیز باید نقش خود را از «مُخبر» صرف به «کنشگر اجتماعی و تحلیلگر واقعیت» ارتقا دهد. رسانه باید در لحظه بحران بتواند مردم را درک کند، با آنها حرف بزند، حقیقت را در کمترین زمان ممکن منعکس کرده و افق روشنی از مسیر عبور از بحران ارائه دهد. در غیر این صورت، تنها به یک خبررسان صرف بدل میشود که مخاطبانش را به سکوت و انزوا یا خشم و بیاعتمادی میکشاند.
ویژگیهای یک رسانه مؤثر در عصر بحران، کاملاً روشن هستند:
ـ سرعت همراه با صحت
ـ گفتوگوی روشنگرانه با منابع متعدد
ـ پیگیری تا روشن شدن ابعاد مختلف ماجرا
ـ پرهیز از کلیگویی و زبان اداری
ـ احترام به مخاطب بهعنوان «شریک در روایت» نه صرفاً «مصرفکننده»
ـ و از همه مهمتر، داشتن افق و تحلیل
ما نیازمند رسانههایی هستیم که در دل بحران، مردم را «بشنوند» نهفقط برای آنها حرف بزنند. رسانههایی که مرز میان امید و خیالپردازی، میان واقعگرایی و هراسافکنی را بشناسند. رسانههایی که در بحران، مانند پزشک باشند؛ تشخیص درست بدهند، مسیر درمان را شفاف کنند و امید به بهبودی را زنده نگه دارند.
شاید وقت آن رسیده است که در هر تحریریهای یکبار دیگر این پرسش جدی مطرح شود: «ما برای چه کسی مینویسیم؟» اگر پاسخ این پرسش «مردم» است، باید صدای مردم شنیده شود. باید از معمولهای فرسوده عبور کنیم؛ باید از نسخهبرداری بیروح از رسانههای پایتخت فاصله بگیریم. رسانه محلی باید به عمق برود، نبض جامعه را بگیرد و ترجمان رنج و رؤیای شهروندانش باشد.
در عصر اضطرار، رسانه فقط ابزار نیست؛ رسانه خودش بخشی از راه حل است یا بخشی از بحران؛ هیچ میانهای وجود ندارد. رسانهای که نداند چه روایتی میسازد، دیر یا زود مخاطبش را از دست خواهد داد، حتی اگر همچنان منتشر شود.
پس بازتعریف نقش رسانه در این عصر، نه یک اقدام تزئینی یا تشریفاتی، بلکه یک وظیفه تاریخی است. رسانهای که امروز مسئولیتش را بازنشناسد، فردا از صحنه خارج خواهد شد؛ بیآنکه کسی دنبالش بگردد!