ریشههای خودکشی جوانان؛ ناکامی گفتوگو و فقر فرهنگی در خانوادهها
افزایش نگرانکننده نرخ خودکشی در میان جوانان، مسئلهای است که به دغدغهای جدی برای خانوادهها، مسئولان و جامعه تبدیل شده. در این میان، بررسی علل و ریشههای این بحران نشان میدهد که عوامل متعددی دست به دست هم دادهاند تا جوانان را به این نقطه بحرانی برسانند. برای فهم بهتر این پدیده پیچیده و چالشهای پیشرو، گفتوگویی داشتیم با دکتر صادق پناهی، جامعهشناس و عضو هیئتعلمی دانشگاه یاسوج که سالها در زمینه آسیبهای اجتماعی پژوهش کرده است. او در این گفتوگو به بررسی نقش خانواده، نهادهای اجتماعی، آموزش و رسانهها در شکلگیری و تشدید این بحران پرداخته و تأکید میکند که فقدان گفتوگوی سازنده و تعامل واقعی بین نسلها، مهمترین عامل بروز این آسیب است. در ادامه به تفصیل به دیدگاههای وی درباره ریشههای خودکشی جوانان و راهکارهای پیشرو میپردازیم.
این جامعهشناس ابتدا با اشاره به پیچیدگیهای پدیده خودکشی، آن را نه صرفاً یک تصمیم فردی، بلکه پدیدهای عمیقاً اجتماعی توصیف کرد که در بستر تعاملات فرد با ساختارهای فرهنگی و اجتماعی شکل میگیرد. خودکشی نتیجه کنشهای اجتماعی و محصول مستقیم بیثباتیهای فرهنگی، فشارهای روانی و نبود تعادل هویتی در ساختار جامعه است.
صادق پناهی، تأکید کرد: زمانی که جامعه دچار بیهنجاری یا آنومی شده و فرد توان ایجاد تعادل میان خود و محیط بیرونی را از دست میدهد، دچار آشفتگی ذهنی و معرفتی میشود. در این حالت، افکار خودکشی به ذهن فرد راه پیدا میکند و ممکن است منجر به اقدام به خودکشی شود.
وی اعلام کرد: بر پایه آمارهای سازمان بهداشت جهانی در سال 2023، بین 20 تا 50 میلیون نفر در سطح جهان سالانه اقدام به خودکشی میکنند، اما تنها حدود یک میلیون مورد به مرگ منتهی میشود. این بدان معناست که میزان اقدام به خودکشی 20 تا 40 برابر بیشتر از خودکشیهای موفق است.
عضو هیئتعلمی دانشگاه یاسوج گفت: تنها پنج درصد اقدامها منجر به خودکشی قطعی میشود و این عدد خود گواهی است بر وسعت بحران روانی در جوامع انسانی.
پناهی با اشاره به وضعیت نگرانکننده در ایران بهویژه در استان همدان گفت: در سالهای اخیر، سن اقدام به خودکشی بهشدت کاهش یافته و این پدیده حتی در میان دانشآموزان مدارس راهنمایی و ابتدایی نیز مشاهده میشود. نسل جوان، بهویژه نسل زیر 30 سال، بیشترین قربانی این بحران هستند.
وی ریشه این وضعیت را در ساختار اجتماعی چندلایه و پرتناقض ایران دانست و افزود: ما با جامعهای روبهرو هستیم که در آن سنت، مدرنیته و پستمدرنیسم همزمان در حال زیست هستند. نسل جدید در معرض سه گفتمان متضاد است؛ نگاه سنتی نسل پدربزرگها، دیدگاه نیمهمدرن نسل والدین و در عین حال فشارهای پستمدرن فضای مجازی و رسانهها. این تضادها زمینهساز سردرگمی، ناامیدی و بیمعنایی در زیست جوانان شده است.
این استاد دانشگاه با اشاره به تأثیر رسانهها و بمباران اطلاعاتی نیز افزود: فشارهای پیوسته، تصویرهای ناپالوده و محتوای ناسازگار با واقعیتهای زندگی افراد در فضای مجازی، باعث تشدید تعارضات ذهنی و بیثباتی هویتی در نسل جوان شده است.
گسست نسلی و بحران گفتوگو؛ دلایل پنهان در پس افزایش خودکشی در نسل جوان
پناهی در ادامه سخنان خود با تأکید بر نقش کلیدی شکاف نسلی در افزایش میزان اقدام به خودکشی در نسل جوان، اظهار کرد: یکی از ریشههای عمیق این بحران، نبود گفتوگوی واقعی بین نسلهاست. ما در جامعه با تعارضات آشکاری میان نسلها روبهرو هستیم، اما به جای گفتوگوی همدلانه و شناختمحور، اغلب تلاش میکنیم دیگری را تغییر دهیم یا به او تحکم کنیم.
وی با اشاره به تعریف گفتوگو افزود: گفتوگو برای تغییر نیست، بلکه برای شناخت است. اما متأسفانه در فضای فعلی، گفتوگوها اغلب با نیت اجبار یا کنترل پیش میروند، نه برای درک متقابل. این امر به جای حل مسئله، فاصلهها را بیشتر کرده است.
به گفته این جامعهشناس، تحولات سریع رسانهای و فناوری، جامعه امروز را با پدیدهای بهنام شکافهای نسلی و فرهنگی مواجه کردهاند.
پناهی با استناد به دیدگاههای مارگارت مید، انسانشناس برجسته، توضیح داد: جوامعی که در مسیر تاریخ خود با تحولات پیدرپی رسانهای و فناوریهای نوین مواجه میشوند، مستعد تولید شکافهای عمیق نسلیاند. این شکافها باعث گسست در انتقال ارزشها و تجربهها از نسلی به نسل دیگر میشود.
وی افزود: در جامعه ما، این شکاف خود را میان نسلهای پیش از دهه 70 و نسل جدید، بهویژه متولدین دهه 80 و 90، بهشکل برجستهتری نشان میدهد. نسلی که امروز با عنوان نسل Z شناخته میشود، در بستری متفاوت جامعهپذیر شده است؛ نه از طریق خانواده یا مدرسه، بلکه عمدتاً در دل رسانهها و بهویژه فضای مجازی.
این استاد دانشگاه با تشریح ساختار جامعهپذیری در گذشته و حال، ادامه داد: ما چهار نهاد اصلی جامعهپذیری داریم؛ خانواده، مدرسه، گروه همسالان و رسانه. در گذشته، خانواده نقش نخست را ایفا میکرد. اما امروز، این نقش عمدتاً به رسانه و فضای مجازی واگذار شده. این جابهجایی تأثیر شگرفی بر شکلگیری هویت، ارزشها و نگرشهای نسل جدید گذاشته و موجب تعارضات عمیق بین نسلها شده است.
پناهی در تحلیل نسلها، به تفکیک رسانههای تأثیرگذار بر آنها اشاره کرد و گفت: نسلهای قدیمیتر تحت تأثیر تلویزیون و رسانههای سنتی شکل گرفتند؛ در حالیکه نسل جدید، هویت و ارزشهای خود را در بستر اینترنت، شبکههای اجتماعی و فضای دیجیتال یافته است. این تفاوت منبع تجربه، باعث شده زبان مشترک میان نسلها تضعیف شود و درک متقابل کاهش یابد.
از نسل جنگ تا نسل آلفا؛ چرا خانوادهها عامل اصلی در خودکشی جواناناند؟
وی با اشاره به تأثیر ساختار نسلی بر هویت اجتماعی جوانان امروز اظهار کرد: برای درک ریشههای گرایش به خودکشی در نسلهای جدید، باید از لنز جامعهشناسی نسلی به موضوع نگاه کنیم. ما با چند نسل متفاوت روبهرو هستیم که هر کدام در بستر رسانهای خاصی جامعهپذیر شدهاند و تفاوت در این تجربههای زیستی، خود منشأ تعارضات عمیق میان والدین و فرزندان است.
عضو هیئتعلمی دانشگاه یاسوج، نسلهای مختلف را اینگونه دستهبندی کرد؛ نسل جنگ یا نسل خاموش (متولدین 1929 تا 1945)؛ نسلی که با رسانههایی چون رادیو، مطبوعات و شرایط سخت اقتصادی مانند رکود و جنگ بزرگ شد و ارزشهایش در بستر ایثار، سکوت، و سازگاری شکل گرفت. نسل X و Y (متولدین 1980 تا 1995)؛ نسلی که در دوران توسعه فناوری اطلاعات، تلویزیونهای ماهوارهای و آغاز رسانههای دیجیتال رشد یافت. نسل Z (متولدین 1995 تا 2010): نسلی که در اوج تحولات رسانهای، ظهور گوشیهای هوشمند، اینترنت و رسانههای شخصی، متولد شده و با فناوریهای دیجیتال رشد کرده است. نسل آلفا (متولدین 2010 تا 2020)؛ فرزندان عصر شبکههای اجتماعی، بومیان دیجیتال نسل دوم که تمامی زیستشان، از آموزش تا تفریح و روابط اجتماعی، در بستر فضای مجازی شکل گرفته است.
پناهی افزود: این شکافهای زیستی باعث شده که گفتوگو بین نسلها مختل شود. ما دیگر فرزندان خود را نمیفهمیم و بهجای تلاش برای شناخت آنان، میخواهیم آنها را شبیه خود کنیم.
وی با تأکید بر مفهوم گفتوگو از منظر مارتین بوبر گفت: گفتوگو، نه ابزار تغییر بلکه راهی برای کشف دیگری است؛ اما خانوادههای امروز، گفتوگو را به جدل یا مناظرهای برای تحمیل ارزشهای خود تقلیل دادهاند. در چنین فضایی، فرزندان احساس طردشدگی و بیمعنایی میکنند.
این جامعهشناس توضیح داد: بیش از 60 تا 70 درصد از علل گرایش به خودکشی در جوانان به خانوادهها بازمیگردد. خانواده، بهجای اینکه محیطی امن برای پذیرش و شناخت تفاوتهای فرزندان باشد، به مکانی برای تحمیل، قضاوت و مقایسه بدل شده است.
به گفته پناهی، پیششرط گفتوگوی مؤثر، پذیرش تفاوت است، فرزند ما ممکن است سبک زندگی متفاوتی داشته باشد، زبان متفاوتی برای بیان احساسات خود انتخاب کند و ارزشهایی متفاوت از ما داشته باشد، ما باید این تفاوت را بپذیریم، نه اینکه آن را تهدید بدانیم.
وی هشدار داد: اگر نتوانیم بستر یک گفتوگوی واقعی را در خانوادهها ایجاد کنیم، با نسلی مواجه خواهیم شد که از نظر روانی منزوی، از نظر اجتماعی طردشده و از نظر هویتی در بحران است. چنین نسلی مستعد اقدام به خودکشی است، نه بهدلیل ضعف شخصیتی، بلکه بهخاطر بیپناهی اجتماعی.
فقر فرهنگی یا فقر مالی؛ کدام عامل ریشهایتر است؟
این پژوهشگر حوزه اجتماعی در ادامه تحلیل خود از عوامل مؤثر در گرایش جوانان به خودکشی، تأکید کرد: من نمیخواهم فقر مالی را بیاثر بدانم، اما به باور من، فقر فرهنگی، سهم پررنگتر و عمیقتری در این بحران دارد.
پناهی تصریح کرد: نبود سواد کافی تربیتی در خانوادهها، فقدان آموزشهای ارتباطی، ناتوانی والدین در پذیرش تفاوتها، و ناآشنایی با ذائقه و زیست ذهنی نسل جدید، همه ذیل عنوان «فقر فرهنگی» قرار میگیرند. این فقر فرهنگی است که مانع از گفتوگو، تعامل سالم و پذیرش در خانواده میشود.
وی گفت: فقر مالی تأثیر دارد، بدون تردید. وقتی جوان امیدی به آینده ندارد، امکان اشتغال ندارد، از پس نیازهای اولیهاش برنمیآید، یا خود را با دوستانی مقایسه میکند که ماشین، گوشی و امکانات بهتری دارند، دچار احساس نابرابری، ناکامی و سرخوردگی میشود. ما مواردی را دیدهایم که فرد فقط به خاطر نداشتن یک گوشی یا نرفتن به یک کلاس آموزشی، تصمیم به خودکشی گرفته است.
از دیدگاه این استاد دانشگاه، فقر مالی یک بُعد از ماجراست و ریشههای عمیقتر، در فقر فرهنگی نهفته است، وقتی خانواده نمیداند چگونه با فرزندش صحبت کند، چگونه او را بشنود، چگونه ارزشگذاریهای او را درک کند، یا چگونه بدون تحقیر و تحمیل با او ارتباط بگیرد، این خود بهمراتب ویرانگرتر از نداشتن پول است.
پناهی با بیان اینکه «ما در جامعهای زندگی میکنیم که معیار ارزشمندی افراد، بیشتر ظاهری و مصرفمحور شده»، گفت: وقتی در جامعه فرد ارزشمند کسی تلقی میشود که موبایل گرانقیمت، ماشین لوکس، سفر خارجی و سبک زندگی خاصی دارد، جوانی که توان دستیابی به این استانداردها را ندارد، احساس بیارزشی میکند. این احساس بیارزشی، همان نقطهای است که به خودکشی منجر میشود.
وی تأکید کرد: ریشه بحران در این است که تعریف ما از «خود ارزشمند» دچار اختلال شده. خودی ارزشمند تلقی میشود که مصرف میکند، دیده میشود و میدرخشد؛ نه آنکه فکر میکند، اخلاقمدار است یا انسانی زیست میکند.
این جامعهشناس نتیجه گرفت که اگر فقر مالی میتواند فرد را از دستیابی به استانداردهای جامعه بازدارد، فقر فرهنگی کاری میکند که فرد حتی نتواند ناکامی خود را درک، تحلیل و تحمل کند. به همین دلیل، معتقد است فقر فرهنگی در کنار فروپاشی گفتوگوهای بیننسلی، عامل اصلی و ریشهایتر خودکشی در جوانان امروز است.
پناهی با اشاره به لزوم تخصصمحوری در حل مسئله تصریح کرد: وقتی کسی درد را نمیشناسد، نسخهای هم ندارد. خودکشی با بخشنامه کنترل نمیشود. خودکشی یک پدیده اجتماعی است، نه یک عدد در جدول آماری که دستور کاهش آن را بدهیم. این موضوع انسانی است، سوژه است، نه ابرسوژه.
وی تأکید کرد: حل پدیدههای اجتماعی نیازمند راهحلهای اجتماعی است؛ نه راهحلهای سیاسی، صوری یا صرفاً اداری. این مسائل با برگزاری جلسات حل نمیشوند، بلکه مستلزم حضور میدانی، شناخت عمیق و تخصصی از شرایط موجود است.
عضو هیئت علمی دانشگاه یاسوج افزود: معاونت فرهنگی شهرداری باید محل توسعه فرهنگ گفتوگو، نشاط اجتماعی و شکلگیری امید باشد. چرا شهرداریها، بوکلند، کافهگفتوگو، محلهسرا، و برنامههای سینمایی و فرهنگی برگزار نمیکنند؟ چرا جای فیلم دیدن و تحلیل اجتماعی جوانان، ما شاهد فضاهایی هستیم که ذهنشان را از امید تهی میکند؟
رسانه؛ سکوت در برابر مسئلهای که فریاد میزند
پناهی به نقش رسانهها بهویژه صداوسیما نیز اشاره کرد و گفت: صداوسیما عملاً در موضوع خودکشی سکوت کرده، چون نگران تأثیرات منفی است اما مگر خودکشی امروز پنهان است؟ در شبکههای اجتماعی، در میان دوستان، در کوچه و خیابان، جوانان درباره آن حرف میزنند. رسانه ملی اگر صدایش را پایین بیاورد، واقعیت خاموش نمیشود.
وی گفت: رسانههای ما، بهجای آگاهسازی و ارتقای تابآوری، با فیلمهایی که زندگیهای مجلل، خانههای 200 و 1000 متری و امکانات خارقالعاده را عادی جلوه میدهند، عملاً استانداردهایی میسازند که با واقعیت زندگی جوانان همخوان نیست. وقتی یک جوان بیکار خودش را با چنین تصویری مقایسه میکند، جز سرخوردگی چه نصیبش میشود؟
نقش آموزش و پرورش؛ خانه دوم، مسئولیت نخست
این جامعهشناس بر نقش حیاتی آموزشوپرورش تأکید کرد و افزود: آموزشوپرورش باید مهمترین نهادی باشد که به کودکان و نوجوانان ما تابآوری، گفتوگو، مهارتهای زندگی، همبستگی، امید و سازگاری میآموزد. بیشترین ساعات عمر دانشآموزان پس از خانه، در مدرسه سپری میشود. اگر خانه نخست بیپاسخ بماند، خانه دوم نباید بیمسئولیت باشد.
پناهی افزود: سیاستزدگی در بدنه آموزش، مانع ورود افراد توانمند و دغدغهمند شده. کسانی که میتوانند با نگاه حل مسئله وارد میدان شوند، جایگاهی ندارند. آموزش ما امروز خود به یک آسیب اجتماعی تبدیل شده. از مدارس استان تا کل کشور، ما شاهد تبعیض، تحقیر و حتی خشونتهای روانی هستیم.
وی تأکید کرد: چرا دانشآموزی که وارد مدرسه میشود، هنگام خروج خشن و بیانگیزه میشود؟ چون ارتباط درستی با او برقرار نشده. نه همزیستی اجتماعی در مدرسه ترویج میشود، نه انسجام، نه امید. معلمی که ناامید است، چگونه میتواند به فرزند ما امید بدهد؟ معلمی که خود چشماندازی ندارد، چگونه چشمانداز خلق کند؟
این استاد دانشگاه گفت: فشارهای آموزشی، مقایسههای نابهجا، تحمیل رشتههایی که دانشآموز توانایی یا علاقهای به آن ندارد، ریشه خودکشیهای کنکوری است. ما امروز با پدیدهای به نام خودکشی کنکوری مواجهیم. فشار خانواده، فشار مدرسه، تحقیرهای پیدرپی بهخاطر ناتوانی در قبولی پزشکی یا مهندسی، بدون شناخت استعداد و علاقه واقعی کودک.
خودکشی، تنوع علل دارد؛ تنوع راهحل هم میطلبد
پناهی خاطرنشان کرد: ما با انواع مختلفی از این پدیده روبهرو هستیم؛ از خودکشیهایی ناشی از شکست عاطفی و کودکهمسری گرفته تا مواردی که ریشه در افسردگی مزمن یا نقصهای ساختاری نظام آموزشی دارند. این فشارهای تحمیلی، بدون شناخت تفاوتها، دانشآموز را به لبه پرتگاه میبرد.
وی در پایان سخنانش گفت: اگر ما بتوانیم بازنگری و بازاندیشی جدی در تعاملات آموزشوپرورش، در روشهای ارتباطی معلمان و در رأس آن، رویکرد مدیران آموزش ایجاد کنیم، میتوانیم جلوی بخشی از بحرانها را بگیریم. آموزش، بعد از خانواده، مهمترین عامل در پیشگیری از خودکشی است. نظام آموزشی میتواند کنترلکننده باشد؛ میتواند حامی روانی باشد؛ میتواند نجاتبخش باشد... اگر از نو طراحی شود.
ضرورت بازنگری در ساختارهای اجتماعی؛ از خانواده تا نظام آموزش و رسانه
در پایان باید گفت؛ بررسی دقیق و عمیق دیدگاههای جامعهشناسی نشان میدهد که بحران خودکشی در میان جوانان، فراتر از یک مسئله فردی یا خانوادگی است و به ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و نهادی جامعه مربوط میشود. فقر فرهنگی و نبود گفتوگوی واقعی بین نسلها، بهویژه در خانوادهها، شکاف عمیقی ایجاد کرده که موجب انزوای روانی و ناامیدی جوانان شده. در کنار این، ضعف عملکرد نهادهای اجتماعی و آموزشی و ناتوانی در ایجاد فضای مناسب برای تعامل و حمایت، بار روانی این بحران را تشدید میکند. همچنین، تأثیر منفی رسانهها و شبکههای اجتماعی که ارزشهای سطحی و مادی را برجسته میکنند، به افزایش فشارهای روانی جوانان دامن میزند.
برای مقابله با این پدیده نیازمند بازنگری اساسی در نظامهای خانواده، آموزش و پرورش و نهادهای اجتماعی هستیم؛ بازنگریای که گفتوگو، پذیرش تفاوتها و ایجاد فضای همدلانه و حمایتگرانه را محور قرار دهد. تنها در این صورت است که میتوان از بروز رفتارهای مخرب جلوگیری کرد و امید به زندگی و تابآوری روانی در نسلهای آینده را افزایش داد.