رفتار حمایتی والدین و بهبود وسواس کودکان
وسواس یا اختلال وسواس فکری – عملی (OCD) یکی از چالشهای مهم سلامت روان در سنین کودکی بهشمار میرود؛ اختلالی که اگر بهموقع شناسایی و درمان نشود، میتواند نهتنها رشد روانی و هیجانی کودک را تحت تأثیر قرار دهد، بلکه بر عملکرد تحصیلی، روابط اجتماعی و حتی کیفیت زندگی خانواده نیز سایه بیفکند. کارشناسان بهداشت روان تأکید میکنند که نشانههای وسواس در کودکان ازجمله تکرار مکرر افکار مزاحم، انجام رفتارهای تکراری برای کاهش اضطراب و یا اجتناب از موقعیتهای خاص، نباید بهعنوان «عادتهای کودکانه» نادیده گرفته شوند، چراکه این علائم میتوانند زمینهساز مشکلات جدیتر در بزرگسالی باشند.
به گزارش متخصصان حوزه روانشناسی کودک، مطالعات نشان میدهد که آغاز درمان در مراحل اولیه، میتواند تا حد زیادی از شدت گرفتن و مزمن شدن اختلال پیشگیری کند. روشهای درمانی متنوعی برای وسواس در کودکان معرفی شده؛ ازجمله رفتاردرمانی شناختی (CBT) که یکی از مؤثرترین شیوهها محسوب میشود و با آموزش مهارتهای مقابلهای به کودک، به کاهش افکار وسواسی و رفتارهای اجباری کمک میکند. در کنار آن، گاهی مداخلات دارویی تحت نظر روانپزشک کودک و نوجوان بهعنوان بخشی از برنامه درمانی توصیه میشود.
کارشناسان همچنین بر نقش آگاهی والدین و آموزگاران در شناسایی بهموقع علائم و حمایت از کودک تأکید دارند. به باور آنها، ارائه اطلاعات درست به خانوادهها و کاهش برچسبزنیهای منفی، میتواند مسیر درمان را هموارتر کرده و از بروز تبعات روانی گستردهتر پیشگیری کند.
این مقدمه، اهمیت موضوع وسواس در کودکان و ضرورت پرداختن به شیوههای درمانی آن را یادآور میشود؛ موضوعی که نیازمند همکاری خانواده، مدارس، متخصصان سلامت روان و رسانهها برای آگاهیبخشی بیشتر و حمایت از کودکان مبتلا است. در ادامه با یک روانشناس به گفتوگو پرداختیم که در ادامه میخوانید؛
سارا گلستانی با توضیح اینکه وسواس به مجموعهای از افکار یا رفتارهای تکراری گفته میشود، گفت: اگر این حالت بهصورت فکر باشد، «وسواس فکری» و اگر به شکل عمل یا رفتار بروز کند، «وسواس عملی» نام دارد. ماهیت وسواس در کودکان و بزرگسالان تفاوتی ندارد، اما بهدلیل تفاوت در تجربهها، سن و شرایط رشدی، شکل بروز آن متفاوت است.
او با اشاره به اینکه وسواس در کودکان بیشتر در ارتباط با اعضای خانواده معنا پیدا میکند، گفت: علت این موضوع آن است که کودک بیشترین ارتباط را با والدین و خانواده دارد. وسواس در این سن ممکن است به نگرانی درباره مرگ والدین، وابستگی شدید به وسایلی مانند اسباببازیها یا لوازم شخصی، یا واکنش به استرسهای شدید مانند طلاق یا مشاجرههای مکرر والدین مربوط باشد.
وی افزود: کودکان معمولاً نمیدانند حالتی که تجربه میکنند، وسواس است و آن را طبیعی و مشابه دیگران میپندارند. اما بزرگسالان به دلیل تجربههایشان و درک تفاوت با دیگران، متوجه میشوند که احساسی متفاوت از کسانی که وسواس ندارند را تجربه میکنند.
کارشناس ارشد روانشناسی گفت: مشاهده رفتارهای تکراری در هر زمینه یا داشتن افکار مکرر، از مهمترین نشانههایی است که میتواند والدین را به وجود وسواس در کودک آگاه کند. برای نمونه، اگر کودک از ترسی تکرارشونده صحبت میکند، والدین باید به آن توجه کنند و با مراجعه به متخصص، تشخیص لازم را بگیرند تا روند درمان آغاز شود.
گلستانی در ادامه گفت: بنابراین هرگونه فرایند تکرارشونده در ذهن و رفتار بچهها دیده شود به این معناست که احتمال وسواس وجود دارد و باید به متخصص مراجعه کنیم.
وی ریشه وسواس را اضطراب و احساس گناه برشمرد و عنوان کرد: بنابراین اگر بچهها نشانهای از اضطراب داشته باشند یا کارهایی کنند که جلوی ایجاد این احساس را بگیرد، میتواند وسواس باشد.
وی افزود: وسواس هم میتواند ریشه ژنتیکی داشته باشد و هم با بههمخوردن تعادل هورمونی، عوامل محیطی، رشدی، تربیتی و رفتار والدین مرتبط باشد. ریشه ژنتیکی نقش مهمی در بروز وسواس، بهویژه در کودکی، دارد. همچنین والدین سختگیر یا والدینی که اضطراب زیادی دارند، ممکن است کودک را به سمت بروز رفتارهای وسواسی سوق دهند.
این روان درمانگر با بیان اینکه ریشه وسواس در کودکان اضطراب و احساس گناهی است که در رابطه با والدین و رفتار والدین دریافت میکنند، خاطرنشان کرد: اگر رفتار والدین تغییر کند و حمایتیتر و آزادانهتر شود، وسواس کودکان بهمرور بهبود پیدا میکند اما وقتی متوجه اختلالی میشویم باید متخصص در فرایند درمان حضور داشته باشد تا نتیجه بهتری دریافت کنیم.
گلستانی در پاسخ به پرسشی درباره روشهای علمی و درمانی مؤثر برای کودکان مبتلا به وسواس گفت: برای درمان وسواس در کودکان از روشهای شناختی و رفتاری استفاده میشود. این روشها به کودک کمک میکنند با ترسهایی که منجر به بروز وسواس شدهاند روبهرو شود تا این ترسها برطرف شوند. این فرایند باید توسط رواندرمانگر کودک که با شیوههای کار با کودکان آشناست، انجام شود.
وی با ابراز اینکه والدین نباید با رفتار خود باعث تشدید وسواس در فرزندشان شوند گفت: خانواده باید با کمک گرفتن از مشاور و متخصص، محیطی آرام، حمایتی و متفاوت ایجاد کند تا شرایطی که موجب بروز وسواس شده، تغییر یابد.
وی به تأثیر نوع رفتار و همراهی والدین با وسواس کودکان پرداخت و گفت: برای مثال، اگر کودک پس از شستن دست از والدین بپرسد «دستهایم تمیز است یا کثیف؟» یا «بشورم یا نه؟» بهتر است والدین با اطمینان بگویند «خودت تصمیم بگیر، بهنظر من تمیز است» تا رفتار وسواسی تشدید نشود. به جای آن، باید رفتارهای غیر وسواسی را برجسته کرده و تشویق کنند.
کارشناس ارشد روانشناسی، راهکار جلوگیری از بازگشت مشکل بعد از درمان را ادامه سلامت در محیط خانواده عنوان کرد و گفت: خانواده باید تحت نظارت درمانگر باشد تا اطلاعاتی داشته باشند و بتوانند علائم را چک کنند و سریعتر متوجه علائم بازگشت مشکل شوند.
گلستانی در پایان سخنان خود بر تقویت اعتماد بهنفس بچهها تأکید کرد و افزود: والدین به کودک کمک کنند به خودش اعتماد بیشتری داشته باشد. ترسهایش را برطرف کند. همچنین استرس در خانواده محدود شود. روند درمان بهطور مستمر پیگیری شود و در صورت مشاهده علائم وسواس یا وقوع اتفاقاتی که احتمال بروز آن را افزایش میدهد، سریعاً اقدام شود.
وسواس در کودکان، که در قالب افکار مزاحم یا انجام رفتارهای تکراری بروز پیدا میکند، یکی از چالشهای جدی روانشناختی در سنین رشد محسوب میشود. پژوهشهای متعدد نشان دادهاند که نقش والدین در شکلگیری، تشدید یا کاهش این اختلال، حیاتی است و میتواند سرنوشت روند درمانی را تعیین کند.
کارشناسان معتقدند که رفتار والدین میتواند به دو شکل عمل کند؛ والدینی که بهطور ناخودآگاه به اجبارهای کودک تن میدهند (مثلاً چندینبار شستن ظرفها طبق خواسته او یا پاسخ مکرر به پرسشهای تکراری) درواقع وسواس را تقویت میکنند. رفتارهایی مانند انتقاد مفرط، سرزنش، یا تنبیه نیز میتواند اضطراب کودک را افزایش داده و چرخه وسواس را شعلهورتر کند.
در مقابل، والدینی که با آموزش صحیح یاد میگیرند چگونه با افکار وسواسی کودک مواجه شوند، میتوانند روند درمان را تسهیل کنند. حمایت عاطفی، حفظ آرامش در خانه، پرهیز از همدستی در رفتارهای وسواسی و همکاری با روانشناس یا روانپزشک، ازجمله عوامل کلیدی در کاهش علائم هستند.
متخصصان تأکید میکنند که سبک فرزندپروری نیز اهمیت ویژهای دارد. سبکهای مقتدرانه که ترکیبی از محبت و قاطعیت هستند، بیشترین تأثیر مثبت را در بهبود وضعیت کودک دارند؛ در حالی که سبکهای مستبدانه یا بیشازحد سهلگیرانه ممکن است مانع پیشرفت درمان شوند.
بر اساس توصیههای بالینی، حضور والدین در جلسات درمانی، آشنایی با رفتاردرمانی شناختی (CBT) و دریافت آموزش درباره مدیریت پاسخهای وسواسی ضروری است.
والدین نخستین و مهمترین همراهان کودک در مقابله با وسواس هستند. رفتار درست آنان میتواند به کاهش اضطراب، پیشگیری از تثبیت علائم و تسهیل فرآیند درمان منجر شود؛ در حالی که واکنشهای ناآگاهانه یا افراطی میتواند شدت اختلال را افزایش دهد.
آگاهی، صبوری و همکاری با متخصصان سه اصل اساسی برای والدینی است که میخواهند به فرزندانشان در عبور از وسواس کمک کنند.