روایت مادری نویسنده؛
باید مادری را روایت کنیم
سپهرغرب، گروه متن زندگی: روایت مادران شاغل از شغلشان با روایتی که هر شخص دیگری از آن شغل دارد متفاوت است. در هشتمین روایت از مجموعه «روایتهای مادرانه» مجله مهر سراغ یک مادر نویسنده رفتهایم.
وجود زنان در همه عرصهها انکار ناپذیر است. حضور زنان به صورت فعال در مشاغل مختلف به گونهای است که کمتر جایگاهی را پیدا میکنیم که قلههای آن را بانوان فتح نکرده باشند. اما در بسیاری از مواقع همزمانی چند کار برای او یا مشکلزا بوده و یا استعدادهایش را شکوفا کرده است. اما اینکه میگوئیم مشکلزا بوده و یا در راستای شکوفایی استعدادش همراه بوده معنی توانایی یا ناتوانی شخص را نمیدهد. بلکه به نوع شخصیت افراد برمیگردد و تجربیاتی که در گذشته داشتهاند و اطلاعاتی که از طریق مطالعه و مشاهده و ارتباط به دست آوردهاند و عوامل دیگر. از آنجایی که دنیای زنان همیشه مورد توجه بشر بوده و مطالعه هر چه بیشتر آن ابعاد وجودی شخص را کشف میکند و به افراد نشان میدهد، مجله مهر بر آن شده که با گفت و گو با مادرانی که در مشاغل مختلف فعالیت دارند، به روایتهای آنان از زندگی یک مادر بپردازد. در گزارش امروز میزبان خانم «سارا عرفانی» به عنوان یک نویسنده بودیم. مادری که از قبل از ازدواجش نویسنده بوده و تاکنون نویسنده است. دو فرزند دارد که دختر بزرگش 12 ساله است و دختر دومش 8 سال دارد.
مخاطب ماحصل آرامش را میخواند
«لیسانس فلسفه اسلامی دارم و در سال 84 اولین کتابم، «لبخند مسیح» را چاپ کردم. از نظر من نویسندگی زمانی به شغل تبدیل میشود که شخص برای گذران زندگی و داشتن درآمد، به صورت جدی به آن نگاه کند. در این صورت شخص زمان میگذارد و طی یک روز برنامه مشخصی برای زندگی و کارش دارد که میتوان گفت او یک «نویسنده» است. نیاز به سکوت و آرامش خاصی دارد و این موضوع کار را سخت میکند. مخاطب کتاب او، در نهایت ماحصل آن چیزی که در آرامش نوشته شده است را دست دارد و استفاده میکند.
گذران زندگی من لزوماً اینطور نیست که مثل کارمند از صبح تا شب مشغول باشم. روتین یکنواختی ندارم برای سبک زندگیام. مثلاً یک روز امکان دارد از صبح تا شب مشغول نوشتن باشم. مخصوصاً اگر سفارش کاری دستم باشد. فرزندانم هم در خانه حضور دارند و من در حال نوشتن هستم. اما یک روزهایی هم هست که از صبح تا شب اصلاً چیزی نمینویسم و با دوستانم میگذرانم.
کار نویسندگی دو نوع است: یا سفارش متن یا کتاب یا مطلبی را دارم که باید در محدوده زمانی مشخصی بنویسم و تحویل دهم. یا کاری را برای خودم و با انتخاب خودم انجام میدهم که برنامه ریزی زمانیاش دست خودم است و اگر بخواهم زودتر تمام شود، زمانی فشرده میگذارم. اگر عجلهای نداشته باشم، زمانی آزاد برایش در نظر میگیرم. اغلب شب تا صبح وقتم را به نوشتن اختصاص میدهم. شبها بچهها خوابند و فضای خانه ساکت است مینویسم. یکسره از شب تا اذان صبح مینویسم. بعد از نماز میخوابم تا وقتی بچهها بیدار شوند و در ادامه ماجراهای زندگی و بازی با بچهها و...
الان کمی کمتر مینویسم چون به واسطه همین نوشتن یک کانون را راهاندازی کردیم که درگیریهای خارج از خانهام بیشتر برای آن است. برای کلاسهایی که برگزار میکنیم بعضی مواقع لازم است بچهها را جایی بسپرم و آنجا باشم. البته دلیل دیگر کمکاریام هم این است که دو سه کار زیر چاپ دارم و منتظر آنها هستم. روی ایدههای خودم دارم کار میکنم. اگر هم ایدههای خوبی پیشنهاد شود که بتوانم در عرض دو سه هفته انجام دهم و تحویل دهم، میپذیرم.
از بین 12 کار چاپ شدهام کار «شمرون کناردون» را خودم بیشتر دوست دارم چون دغدغههای خودم بود. اما اگر از استقبال مخاطب بخواهم بگویم کتاب «پنجشنبههای فیروزهای» خیلی خوب بود.
تأثیر مادر شدن در نویسندگی
وقتی که مادر نیستی خیلی اوضاع فرق میکند. برای یک بانو قبل از مادر شدن فراغت ذهن خیلی بیشتر است. وقت بیشتری دارد. در آرامش فکری بیشتری مینویسد. مادر که میشود دیگر فقط خودش نیست. مسئولیت بچه هم با اوست. برای من اولویت بچه بود. باید شیر بدهم و رسیدگی کنم و… من کتاب «پنجشنبههای فیروزهای» را که نوشتم دخترم یک سالش بود و نوشتنهایم همین طور شب تا صبح طول میکشید. بعد از سه سال نوشتن هنوز کتابم تمام نشده بود که مجدد باردار شدم. زمانم بیشتر گرفته شد و درگیر بودم. علاوه بر دختر بزرگم، درگیریهای دوران بارداری و زایمان و.. حتی تا دو سه ماه بعد از تولد فرزند دومم برای نوشتن زمانی نداشتم. مجدد شروع کردم. چهارسال طول کشید کتاب را بنویسم. طبیعی هم بود چون زمانم فقط برای خودم نبود. من مادر بودم. کتابی که در حالت عادی نباید 4 سال طول بکشد، اما زمان من زمان یک نویسنده عادی نبود.
بین ما مادرها یک مثل معروفی هست که میگوید: «بچهها هر چه بزرگتر میشوند دردسرهایشان هم بزرگتر میشوند.» این مثال واقعی است. هر چه بزرگتر میشوند زمان من برای خودم کمتر است. خیلی باید حواسم باشد که هم کارهایم روی زمین نماند و هم بچهها آسیبی نبینند. حتی مهم بود برایم که احساس نکنند که برایشان دارم کم میگذارم.
نویسندگی مادرانه
بعضی از نویسندهها هستند که برای نوشتن، دفتر کار دارند و الگوی منظمی را برای زمان نوشتن خود در نظر میگیرند. ولی من اینطور نیستم. من چون مادر هم هستم، در خانه کارم را انجام میدهم. بعضی مواقع پیش میآید که دو روز کامل را برای تفریح و حضور در کنار بچهها بگذارم و نتیجهاش این میشود که در ساعتهای اول و یا روز اول بعد از بازگشت به منزل زمان فشردهای را برای جبران کارهای عقب افتادهام باید در نظر بگیرم. به همین دلیل وقتی کارم تمام میشود بچهها خیلی به من میچسبند و بازی و درخواستهایی دارند که باید اجابت شأن کنم.
البته اعتقاد دارم که بچهها کمکم متوجه این میشوند که اگر ساعتهایی من را در کنار خود ندارند به جایش آوردههای دیگری برایشان دارد و به مرور، بزرگتر که میشوند اینها را متوجه میشوند. بعضی وقتها که بچهها غر میزنند و از سختیهای کار من ناراحتی میکنند برایشان این مثالها را میزنم که یک مادر دیگری هست که از صبح تا بعد از ظهر در محل کارش است و هر روز در این ساعات پیش فرزندانش نیست. یکی هم مثل من حتی اگر در منزل پیش شما باشم باید مشغول نوشتن باشم. هر کاری سختی خاص خودش را دارد. من اعتقاد دارم که بچهها درک میکنند که مادر من در اجتماع بوده است و موقعیت من را متوجه میشوند.
مادر
تعریف مادر سخت است. میدانم که خودم مادر سهلگیری هستم. من با بچهها خیلی راه میآیم و سعی میکنم صمیمیت زیادی بینمان باشد. دائم سعی میکنم این صمیمیت را بازسازی و بازیابی کنم. دوست ندارم بین من و فرزندانم فاصلهای باشد و دوست دارم با بچهها رابطه صمیمی و تنگاتنگی داشته باشیم. کیفیت رابطه برایم خیلی مهم است. کمیتش را نمیدانم. باید حواسم باشد که اگر این رابطه آسیبی دید سریع ترمیمش کنم. من تصور میکنم این «مادر» است که میتواند چنین آسیبهایی را بازسازی کند و بررسی کند که از چه راههایی میتوانی کیفیت رابطه را بالاتر ببری.
راستش نمی دانم از «مادر» چه بگویم. مادر تعریف بزرگی دارد. تعریف وسیعی دارد. شاید بهخاطر همین وسعتش باشد که من نمیتوانم آن را توصیف کنم. ابعاد مختلفی دارد. مفهوم «مادر» در واژهها نمی گنجد. نمیتوانم این سوال سخت را پاسخ دهم.
تجربه
هر نویسنده یک گنجینهای در ذهن خود دارد و با تجربههای جدیدی که دریافت میکند، مجموعه احساسات جدیدی را به او اضافه میکند. نویسنده این تجربهها را اول درک کرده و سپس میتواند در نوشتههایش به مردم و خواننده منتقل کند. هر تجربه یک ساحت جدید را برای او باز میکند. بعضی از نویسندهها یا تجربه کمتر و یا سن کمتری دارد و این موضوع در نوشتههایشان نمود پیدا میکند. تجربهها میتواند تجربههای عادی باشد. تجربههایی که خیلی تحویلشان نمیگیریم. تجربههای مشترک با خیلیها. تجربههای روتین زندگی. مثل ازدواج، تولد فرزند و یا هر تجربه دیگری.
نویسندهای که مادر شد
یک نویسنده وقتی مادر میشود به صورت ناگهانی یک افق وسیعی در نگاهش دیده میشود و در نوشتههایش مستقیم تأثیر میگذارد. چون نویسنده مستقیم با احساس سر و کار دارد و مادر شدن این احساس را عمیق و متفاوت میکند. من چون تصور میکردم که مادری «خلق کردن» است و این تجربه نزدیکترین تجربه به پروردگار است، به این اتفاق نگاه دیگری داشتم. یک مادر توانسته یک موجود را خلق کند و در نزدیکترین حالت ممکن به خداوند قرار گرفته است. برای یک نویسنده همه سختیها و همه محدودیتهایی که دارد میتواند به همان میزان پختگی و زاویه دید عمیق نویسنده را در نوشتههایش نمود دهد و فکر میکنم خواننده کاملاً این را متوجه میشود.
من تصور میکنم هم در آموزشهایی که برای مادرها داریم لازم است فضا بیشتر مهیا شود. مثلاً در کرونا کلاسها مجازی شده و این برای بسیاری از مادرها خوب است. نویسندههای مادر نیاز به حمایت دارند. برای دانشافزایی اگر قرار باشد در کلاسی شرکت کنند، کلاس مجازی برای آنها خیلی مناسب است.
ما نویسندهها از بس مظلومیم، خیلی دنبال حقوق خاصی نیستیم. نویسندگی شاید در موضوع حمایتهای دولتی و پشتیبانی و … شاید یکی از محرومترین مشاغل باشد. نویسندگی شغلی است که برای اجرای آن، نویسنده نیاز به آرامش خاطر دارد. ما متولی خاصی نداریم که خیال نویسنده را راحت کند که مثلاً اگر من قرار است 6 ماه بنویسم تا آخر این 6 ماه خیالم راحت باشد از حمایت مادی و معنوی برخوردارم. الان نویسندههای ما نمیدانند که این کتاب و مطلبی را که دارند مینویسند آیا به چاپ میرسد یا نه. اگر وقت و حوصله داشته باشند، مینویسند و کار را جلو میبرند و اگر نه، سر نوشتن آن کمتر زمان میگذارند. ما خیلی نیاز به حمایت داریم برای نوشتنهایمان.
اگر کتاب بنویسم در حالت خوبش برای هر نوبت چاپ کتاب، مبلغی معادل حقوق یک کارگر دریافت میکنم. به همین دلیل اگر کسی میخواهد بنویسد باید اینها را بداند که مبلغ خاصی دستش را نمیگیرد و بسنجد و ببیند میتواند بین کارهای دیگرش بنویسد یا نه. ما گذران زندگی را نمیتوان بر اساس نویسندگی داشته باشیم. به همین دلیل است که یک آقا در نوشتن کتاب سرعت بالاتری نسبت به خانم (مخصوصاً مادر) دارد. اقایان فرزندانشان را به همسرشان میسپارند و در زمانی آزاد مینویسند. هر ماه یا هر دو ماه یک کتاب چاپ میکنند ولی یک خانم در بهترین حالت در شش ماه یا یک سال یک کتاب منتشر میکند.
حرف آخر
الان چند سال است که نویسندههای خانم شروع کردند به اینکه تجربههای خودشان را منتقل کنند. چون تا قبل از این سعی داشتند که آثارشان را شبیه نوشتههای آقایان دربیاورند. مثلاً سعی داشتند تجربه یک سفر در کوه و یا یک اتفاق مردانه را در نوشتهها منتقل کنند. حال آنکه من دوست دارم بگویم چرا از تجربه سختیهای دوران بارداری و شیرینیهایش ننوشتیم؟ چرا از تجربههای ناب زنانه کم نوشتهایم. بیایید از فرزندآوری بنویسیم. نه برای ترویج و تبلیغش، برای شناخت این رویداد. برای بازگو کردن واقعیاش. چرا که ما خودمان باید منتقل کنیم. اگر سخت است، اگر آسان است، اگر تلخ است و یا شیرین، جا دارد که ما به این مطالب بپردازیم تا این حس و مفهوم همانطور که هست منتقل شود. نه اینکه نوشته نشده، نه! این اتفاق چون گشتردگی وسیعی دارد، جای روایت بسیار زیادی هم دارد. از حضور یک موجود زنده در شکم، در حالی که او را حس نمیکنیم بگوییم، تا زمانی که در آغوشمان میدهند و باور میکنیم که خلق شده. من مادر او هستم. آن زمانی که برای بار اول در وجودمان داد میزنیم و میگوئیم: «من یک مادر هستم.»
شناسه خبر 59145