سپهرغرب، گروه کافه کتاب: رمان کودک «زندگی را آفتابی میکنم» نوشته رنی واتسن با ترجمه عاطفه حاجیآقایی در 168 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و با قیمت 60 هزار تومان در انتشارات پیدایش راهی بازار کتاب شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: رایان هارت عاشق وقتگذرونی با دوستهاشه. عاشق اینه که غذاهای جدید ابداع کنه و ذهنش خیلی مشغوله... به مدرسه، خودشناسی، و خانوادهش. باباش بالاخره شغل جدیدی پیدا میکنه، اما پولش کمه؛ و همین باعث شده تغییراتی توی زندگیشون میشه، مثل فروختن ماشین دومشون و اسبابکشی به یه خونهی جدید قدیمی. اما رایان دختریه که میدونه چطوری در تاریکی، آفتاب درست کنه. چون بلده که چیزهای خوب را ببینه. حتی وقتی شرایط اصلا باب میلش نیست، برادرش روی اعصابه، مامان و باباش درکش نمیکن و دستور غذاهاش خوب از آب درنمییان؛ و وقتی اتفاقهای غیرمنتظرهای میافتن و پاک غافلگیر میشه، بازم میتونه با فکر و هوش خودش و به کمک آفتابِ تابان، راهی به جلو پیدا کنه.
همچنین رمان نوجوان «بچههای طرسناک و چرخ و فلک بدشانسی» نوشته کیتی تاول با ترجمه امین بهرهمند در 288 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و با قیمت 98 هزارتومان در نشر یادشده عرضه شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: دوازده سال پیش، در دوازده روز پیاپی، شهر کوچک بیوهآباد قربانی طوفان وحشتناکی شد. طوفانی که باعث گشایش دروازهای شد و انواع مختلفی از چیزهای پلید و ناپاک از آن به بیرون گریختند. از آن زمان به بعد، دیگر در بیوهآباد از چیزهای عجیب و آدمهای عجیب استقبال نمیشود؛ چون هیچکس نمیتواند مطمئن باشد که پشت نقابها چه رازهایی پنهان است...
حالا در دوازدهمین سالگرد طوفان بزرگ، اتفاقات عجیبِ تازهای در شهر رخ میدهد. آدمها یکی پس از دیگری گم میشوند. سه دختر عجیب و غریب، ملقب به «بچههای ترسناک»، که بابت ویژگیهای عجیبشان در مدرسه با آنها بدرفتاری میشود، به دنبال معلمِ محبوب گمشدهشان سعی در حل این معما دارند. معمایی که اگر حل نشود، میتواند بیوهآباد – و حتی دنیا را- به نابودی بکشاند!
دیگر کتاب منتشر شده در نشر پیدایش، «کارآگاه خانمجان» نوشته سپیده نیکرو است که در 80 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و با قیمت 35 هزارتومان در دسترس نوجوانان قرار گرفته است.
در پشت جلد کتاب نوشته شده است: پدر و مادر تصمیم میگیرند امیرعلی و خواهرش را برای مدتی پیش خانمجان بگذارند. خانمجان، مادربزرگ عجیبیست، آنقدر که بچههای کوچه مسخرهاش میکنند. اما چند روز بعد از آمدن امیرعلی و خواهرش به خانه، مادربزرگ گم میشود. بچهها نامهای در آشپزخانه پیدا میکنند: مادربزرگ را به گروگان گرفتهایم، گوی را پس بیاورید.
سرنخها نشان میدهد که مستأجر خانمجان در گم شدن مادربزرگ دست دارد، اما چه کسی میتواند این را ثابت کند؟ اصلا گوی چیست و چه ربطی به خانمجان دارد؟
شناسه خبر 60963